• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

Usage for hash tag: پارت13

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان مستعمره | امـیر والا؏ کاربر انجمن تک رمان

    #پارت13 سکوت وهم اوری بر جمع حاکم است. نگاه تنگ شده و خیره ی عماد که کنار پدرش نشسته بود، اذیتم می‌کرد. دستی بین موهایم می‌کشم و بی حوصله پوف بلندی می‌کشم و به گلاب خاتون نگاه می‌کنم. مهربانی نگاه قهوه ای اش را دوست داشتم. مخصوصا لبخند همیشگی کنج لَبش را... اعتصام خان، بر روی صندلی سلطنتی بزرگش...
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان کوتاه سناريوی جایگزین | امـیر والا؏ کاربر انجمن تک رمان

    #پارت13 #سناریوی_جایگزین #امیروالا #انجمن_تک_رمان
  3. Negin_SH

    درحال تایپ رمان ناطور نبات|Negin_SH کاربر انجمن تک رمان

    ...با صدای برخورد شلاق به ب*دن اسب، کالسکه به حرکت افتاد و ناطوران با نگاهشان محو شدنِ ذره ذره‌ی کالسکه را از دور تماشا کردند. 1. tonehenge: یک بنای تاریخی که یکی از معروفترین سازه‌های ماقبل تاریخ در دنیاست و در ن*زد*یک*ی ویلشایر انگلیس واقع شده. #پارت13 #رمان_ناطور_نبات #نگین_شرافت...
  4. Saba.N

    حرفه‌ای رمان مختوم به تو | صبا نصیری @Saba.N نویسنده انجمن تک رمان

    #پارت13 #مختوم_به_تو *** Hidden text: You do not have sufficient rights to view the hidden text. Visit the forum thread! *** #مختوم_به_تو #صبا_نصیری #انجمن_رمان_نویسی_تک_رمان
  5. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    #پارت13 چشم بسته‌ام و قصد در جمع کردن افکارم را دارم. خوب راستش را بخواهید من یکی از همان کودکی ورژنم کمی با هم سن و سال‌هایم متفاوت بود. یک دختر تخس عصبی که با دیدن ماشین پلیس ضعیف می‌کرد و تا هنگامی که روی زمین نیفتاده بود، دنبالش می‌دوید و صدای اژیر پلیس را درمی‌اورد. بعد هم با فک باز شده و...
  6. Saba.N

    کامل شده رمان واژگون | @Saba.N (صبا نصیری) کاربر انجمن تک رمان

    هُوالحق! #پارت13 #واژگون #صبا_نصیری #انجمن_تک_رمان *** Hidden text: You do not have sufficient rights to view the hidden text. Visit the forum thread! ***
  7. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    صدای سرد و بی روح خان زاده کوچیکه درامد: -فرشاد من خودم پیداش کردم، فکر کنم اون قدر حق دارم توش که بگم: دستت بخوره بهش جفت دستات رو قطع می کنم؟! با ناباوری سرم رو بالا گرفتم و به چشماش نگاه کردم نی نی چشمام می درخشید باورش برام سخت بود. خان فرشاد با تعجب به قیافه جدی و اخموی خان زاده نگاه کرد.حس...
بالا