...من خشک زده نگاهش میکردم. نمیدونم چم شده بود؛ انگار با نگاهش داشت من رو کنترل میکرد، نمیتونستم نگاهم رو از نگاهش بردارم.
من هم بیاراده چشمهام رو بستم که سیاوش آروم سرش رو کنار گوشم برد و آروم گفت:
- تو با این نگاهت دل چند نفر رو بردی آهو جان؟
#رمان_جانان_من_باش
#شکوفه_فدیعمی
#انجمن_رمان_تک