دستم رو ناباور بین دندونام گزاشتم و گزیدم شاید می خواستم با این کار ترسم رو کنترل کنم. نفسام بریده بریده خارج می شد نگاهی به سر تا پای فرشاد خان انداختم. شلاق چرمش رو به کمربندش زده بود دوتا دکمه بالای پیراهن جیگری رنگش رو باز گذاشته بود وهر چند دقیقه یه بار دستی به گر*دن و س*ی*نه پر موش می کشید،...