Usage for hash tag: ققنوس_نحس

ساعت تک رمان

  1. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...من همیشه آماده‌م بابا و این‌که سعی می‌کنم تند تند بهت سر بزنم البته اگه اون دختره‌ی دیوونه بهم گیر نده باید‌یه راهی پیدا کنم از شرش خلاص شم. - حتی یک قدمم بدون اطلاع من برنداری‌ها! - چشم بابا منظورم اینه که دوتایی از شرش خلاص شیم. - حالا به اون‌جام می‌رسیم. #ققنوس_نحس #الهه_کریمی‌...
  2. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...- خیلی ممنون، عه راستی حال اون خدمتکاره چطوره اونی که تیر توی بازوش خورده بود؛ فکر کنم اسمش پری بود! - خوب شده اون.... - خوبه پس من برم با اجازه. یهو با فکری که به ذهنم خطور کرد، با خوشحالی گفتم: - همینه؛ خودشه چرا زودتر به فکرم نرسید. شاهرخ دنبالم بیا! #ققنوس_نحس #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک‌_رمان
  3. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...پیام دادم که بعداً باهاش تماس می‌گیرم. گوشی رو گذاشتم کنار و شیشه‌ی نو*شی*دنی رو برداشتم و سر کشیدم. همین‌طور که داشتم سر می‌کشیدم و نگاهم بالا بود که چشمم روی اون پسره بادیگاردِ سیروس ثابت موند. طبقه‌ی بالا جلوی اتاق سیروس‌ایستاده بود و نگهبانی می‌داد. #ققنوس_نحس #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک‌_رمان
  4. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...باز کردم و دوتا دست پری رو گرفتم و هولش دادم تو که تمساح با دیدنش حمله کرد سمتش، پری این بار جیغ بلندتری کشید و گفت: - باشه می‌گم، می‌گم. کار افشین بود! این رو که گفت قبل از اینکه تمساح بهش حمله کنه دستش رو گرفتم و کشیدمش بیرون و هاتف هم سریع در قفس رو بست. #ققنوس_نحس #الهه_کریمی‌...
  5. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...شد اما به روی خودم نیاوردم و گفتم: - چشم! همین لحظه یک پسر‌ه‌ی دیگه از پله‌ها پایین اومد و رو به دختره گفت: - بریم ملودی! این رو گفت و باهم از عمارت خارج شدن و منم از این‌که کسی توی عمارت به جز خدمه‌ها نبود فرصت رو برای جمع کردن یک سری اطلاعات غنیمت شمردم. #ققنوس_نحس #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک_رمان
  6. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...در زیرزمین‌ایستاده بود و دسته‌ی در رو گرفته بود و سعی داشت بازش کنه، بهت‌زده داشتم نگاهش می‌کردم که یک لحظه پری تا چشمش بهم خورد جیغ خفیفی کشید و از جلوی در کنار رفت! همین لحظه در زیر زمین باز شد و سیروس اومد بیرون و تا چشمش به من و پری خورد خونش یخ بست. #ققنوس_نحس #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک_رمان
  7. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...اصلیه رو برداشتن و با هم شب رفتیم سر قرار و همون موقع اشرار‌ها که در واقع افراد ابویونا بودن به ستار و ریحانه حمله کردن و به دستورِ قبلیه من ریحانه رو کشتن و ققنوس جعلی رو دزدیدن اما ستار خودش رو نجات داد و فرار کرد وگرنه من گفته بودم که ستار رو هم بکشن! #ققنوس_نحس #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک_رمان
  8. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...- ملودی چی‌کار می‌کنی؟ - دارم با این بادیگارد‌ها مصاحبه می‌کنم! سیروس نگاهی بهشون انداخت که همه‌شون سلام کردن سیروس در جوابشون سری تکون داد و رو به من گفت: - من دارم میرم جایی اگه استخدام شون کردی دونفرشون رو بفرست همرام، بیرون منتظرم‌. - چشم سیروس خان! #ققنوس_نحس #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک‌_رمان
  9. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...دادم، بعد از اینکه قواعد و قوانین عمارت رو بهشون گفتم، رفتن دنبال کارشون! ده تا نگهبان هم استخدام کردم و به هرکدوم از اونا هم قوانین عمارت رو گفتم و فرستادم‌شون دنبال کارشون. همه چی که خوب پیش رفت و کارم که تموم شد رفتم طبقه‌ی بالا و وارد اتاق هاتف شدم. #ققنوس_نحس #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک_رمان
  10. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    ...انجام می‌دادم! از اتاق اومدم بیرون و پله‌ها رو به سمت پایین طی کردم؛ رفتم توی هال دیدم خبری از دریا نیست و سیروس تنهایی نشسته داره نو*شی*دنی می‌خوره. اون همه آدم کشت و کلی جنازه پشت سرش راه انداخت، حالا با خیال راحت نشسته داره عشق می‌کنه، تف بهت حروم نطفه! #ققنوس_نحس #الهه_کریمی‌ #انجمن_تک_رمان
بالا