...شد اما به روی خودم نیاوردم و گفتم:
- چشم!
همین لحظه یک پسرهی دیگه از پلهها پایین اومد و رو به دختره گفت:
- بریم ملودی!
این رو گفت و باهم از عمارت خارج شدن و منم از اینکه کسی توی عمارت به جز خدمهها نبود فرصت رو برای جمع کردن یک سری اطلاعات غنیمت شمردم.
#ققنوس_نحس
#الهه_کریمی
#انجمن_تک_رمان