Usage for hash tag: انجمن_رمان_تک

ساعت تک رمان

  1. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    #پارت_نوزده یع... یعنی من الان قبول شدم؟ با جیغ ساحل کنار گوشم که می‌گفت: - وایی مبارکه جانی! با صدای ساحل به خودم اومدم و لبخند بزرگی زدم‌. با صدای آمیخته از خوش‌حالی گفتم: - آخ خدایا عاشقتم! استاد همانا داشت اسامی بچّه‌ها رو می‌خوند و می‌گفت: - خانوم زینب زاده، آقای سپهر‌علی، خانوم ساحل محمدی...
  2. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_۵۱ دستی توی موهام کشیدم و رفتم سمت در خونه و قفلش کردم بعد از اینکه سوار ماشینم شدم رفتم اداره؛ وقتی رسیدم وارد اداره شدم و جای مخصوص خودم پارک کردم از ماشین پیاده شدم و وارد ساختمون اداره شدم؛ رفتم توی اتاقم و لباسم رو پوشیدم کلاهم رو روی سرم گذاشتم و رفتم بیرون همه چی آروم بود و هر کسی...
  3. Saba.N

    کامل شده رمان تیامو | Saba.N (صبا نصیری) کاربر انجمن تک رمان

    #پست_۱۰۰ #تیامو *** Hidden text: You do not have sufficient rights to view the hidden text. Visit the forum thread! *** #تیامو #انجمن_رمان_تک #انجمن_رمان_نویسی_تک_رمان #صبا_نصیری
  4. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...بلند شدن و از استاد تشکر کردن؛ ولی من همانا استرس داشتم و منتظر بودم که استاد اسم من رو هم صدا بزنه. استاد از زیر عینک نگاهی بهمون کرد و در ادامه گفت: - آقای حسینی، آقای فضائلی، آقای ساویندی و خانوم توکلی قبول شدند. با شنیدن اسم خودم سرجام خشکم زد. #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی #انجمن_رمان_تک
  5. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...از ده دقیقه به دانشگاه رسیدم. به‌ تندی ماشین رو داخل پارکینگ پارک کردم و وارد دانشگاه شدم‌. با عجله به سمت کلاسم رفتم که با ورودم به کلاس همه‌ی نگاه‌ها به سمتم کشیده شدند. من هم در جواب این نگاه‌ها لبخند مسخره‌ای براشون زدم و گفتم: - سلام بچّه‌ها. #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی #انجمن_رمان_تک
  6. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...حالت خجالتی گفت: - جانان‌ من که بلد نیستم برقصم مادر! با این حرف چشمکی بهش زدم و با لحن شیطونی گفتم: - خودم یادت میدم جیگرم. من با گفتن این حرف بی‌بی بهم اخمی کرد که من با‌ اخمش پقی زیر خنده زدم که بی‌بی با خنده‌ی من خندید و گفت: - دختره‌ی چشم سفید. #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی...
  7. الهه کریمی

    کامل شده رمان ققنوس نحس|الهه کریمی کاربر انجمن تک رمان

    پارت_47 *ملودی* ساعت هفت عصر بود کارم تموم شد و اعضای اون چهارنفر رو در آوردم گذاشتم توی یخچال و مابقی‌ِ اعضایی که به کار نمی‌اومد رو ریختم جلوی تمساح که همه‌شون رو درسته قورت داد! بعد از اون وقتی که خورده کاری هام رو انجام دادم رفتم عمارت و دوش گرفتم! از حموم اومدم بیرون و مانتو شلوار...
  8. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...نیست. با حرف مامانم انگار آب‌ سرد ریختن روی قلب آتشینم. آخ مامان‌جون دستت طلا. بابا با تعجّب به مامان و بعد نگاهی به من کرد، گفت: - دخترم خوب فکرات رو کردی؛ چون می‌خوام این‌بار جوری بهشون جواب منفی بدم که دیگه نتونن پشت سرشون رو هم نگاه نکنند‌. #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی #انجمن_رمان_تک
  9. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...برد. ازدواج؟ اون هم با امیرحسین چندش؟ کم‌کم صورتم جدی شد و با صدای کاملاً خالی از عاطفه و محبّت گفتم: - بی‌بی‌جون خودت بهتر می‌دونی که من از این پسره‌ی چندش بدم میاد و خودش هم خوب می‌دونه که من عاشقش نیستم. چه‌طور جرأت می‌کنه بیاد خواستگاری‌ من! #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی #انجمن_رمان_تک
  10. شکوفه فدیعمی☆

    کامل شده رمان جانان من باش| شکوفه فدیعمی کاربر انجمن تک رمان

    ...دادم، نیازی نیست. سیاوش رو به بابا کرد و با تعجّب گفت: - عموجون شما چرا زحمت کشیدید؟ خودم این‌کار رو می‌کردم! بابا لبخندی زد و دست سیاوش رو گرفت و گفت: - لازم نکرده پسرم. تو فعلاً استراحت کن که باید زود خوب بشی؛ چون کارها بدون تو اصلاً پیش نمی‌ره. #رمان_جانان_من_باش #شکوفه_فدیعمی #انجمن_رمان_تک
بالا