من زاده سکوتم!
اما ای کآش چنین نبودم؛
مثلاً...
همان لحظهای که گفتی خدانگهدآر!
من ل*ب باز میکردم.
سکوت را میشکستم...
فریاد میزدم 《تو را به خدا نرو!》
اما اکنون روی اعتقاداتم کار میکنم.
باید ایمان بیاورم...
به گذشتن گذشتهها!
جانانم.
من در حال تصاحب نقطهای از زندهگی هستم که ایمان دارم بی تو میتوانم!
اما ای کآش چنین نبودم؛
مثلاً...
همان لحظهای که گفتی خدانگهدآر!
من ل*ب باز میکردم.
سکوت را میشکستم...
فریاد میزدم 《تو را به خدا نرو!》
اما اکنون روی اعتقاداتم کار میکنم.
باید ایمان بیاورم...
به گذشتن گذشتهها!
جانانم.
من در حال تصاحب نقطهای از زندهگی هستم که ایمان دارم بی تو میتوانم!