برگزیده واژه های سرد | سارا محسنی کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع rihanden
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 33
  • بازدیدها 2K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

rihanden

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-02
نوشته‌ها
550
لایک‌ها
13,175
امتیازها
93
سن
17
کیف پول من
2,057
Points
5
گاهی نیاز است عکس ها را پاره کنی...

قاب عکس ها را بشکنی و یادگاری ها را بسوزانی.

گاهی سعی کن رفتارت دست خودت نباشد.

گاهی توام بتوان...

یاد بگیر...


گذشتن از تمامت را...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

rihanden

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-02
نوشته‌ها
550
لایک‌ها
13,175
امتیازها
93
سن
17
کیف پول من
2,057
Points
5
من مانده‌ام در میان واژه های قسم خورده‌ای که انگار سال


هاست طلسم شده اند در میان دستان دعا کنی که انگار

عجیب کاربلدند‌!


من آنقدر مانده‌ام که بی گمان در فرداهایی از روزهای

خاکستری‌ام درست در گوشه ای از اتاق خلوتم بی جان بر روی زمین سرد رها می‌شوم!

اما عجیب درد دارد بدانی حتی خاک بر روی قبرتم سرد است!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

rihanden

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-02
نوشته‌ها
550
لایک‌ها
13,175
امتیازها
93
سن
17
کیف پول من
2,057
Points
5
نشیته بر روی زمین!

سیگارش میان انگشتان ظریفش دود می‌کند!

در میان دستان به خون نشسته‌اش حلقه‌ای از یار قدیمی‌اش خودنمایی می‌کند!

موهای مشکی پسرانه‌ ژولیده اش هی در حوالی چشمانش سقوط

می‌کند و او بی حوصله‌ کنارشان می‌زند!

و من می‌دانم از من که بنویسند آدم های زیادی هستند که با ل*ذت سطر سطر دفتر را می‌خوانند!

و من گاهی چقدر مظلوم و بی پناه فکر های احمقانه می‌کنم!

و ای کاش گاهی باشند کسانی که نیم نگاهی به این طرف دنیای بی روح بیندارند!

و ای کاش آدم هایی کنارم باشند تا چشمان به خون نشسته ام


رنگ ذوق کودکی را بگیرد که قرار است شب با خانواده

شهربازی برود و بستنی شکلاتی بخورد!

و من این گوشه دنیا هر روز به انتظار یک صدای گرم هستم که

اسمم را به زیبایی تلفظ کند!

و آغوشی که به شدت نیاز است!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

rihanden

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-02
نوشته‌ها
550
لایک‌ها
13,175
امتیازها
93
سن
17
کیف پول من
2,057
Points
5

rihanden

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-02
نوشته‌ها
550
لایک‌ها
13,175
امتیازها
93
سن
17
کیف پول من
2,057
Points
5
بی‌صدا قدم می‌گذرام در کوچه پس کوچه های عاشقان!

همانجایی که یواشکی به دور از هر انسانی.

هر پنج‌شنبه بعد از کلاس هایم قرار های یواشکی‌مان بر‌پا بود!

همان‌ جایی که از حرص تمامی لواشک هایم را زیر پایت لِه کردی تا بیش تر از آن زیاده‌روی نکنم!

و من در حالی که از حرص دندان قروچه می‌کردم و به دنبالت میدوئیدم!

اما خدا می‌داند در دلم از این همه مهربانی گاه و بی‌گاهت چه می‌گذشت!

و خب
امروز اگر پوچم!
دلیل بر این نیست تو دیگر رام چشم‌هایم نمی‌شوی!
اینک
در فاصله قلب‌هایمان اندکی خاک نشسته!
و دیواری به درازای دَر جهنم تا دَر بهشت کشیده شده!

و این معادله تقصیر همان شیطانیست که در میان خدا و انسان ها جاده‌ای بر فراز کیلومتر ها کشیده.
و تو مقصر اشک ها و پاکت های حرام‌شده نیستی!

در من
دختریست که
طبق گفته امروز
به طور خیلی اتفاقی از مود افتاده و خَز شده‌ست!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

rihanden

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-02
نوشته‌ها
550
لایک‌ها
13,175
امتیازها
93
سن
17
کیف پول من
2,057
Points
5

rihanden

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-02
نوشته‌ها
550
لایک‌ها
13,175
امتیازها
93
سن
17
کیف پول من
2,057
Points
5
گاهی بعضی از زخم ها جدا از اینکه به شدت کشنده و مرگ آور هستند.

بدجور شیرینند!

مثلا من گاهی که دلم برایت تنگ می‌شود...

دست بر زخمی می‌کشم که لجوجانه ضربه زدی!

زخم را بیخیال دلبرم!

اینها همه‌شان یادگاری هایی هستند که من با تمام دوست داشتنم دوستشان دارم!

می‌دانی!

با تو!

حتی جهنم هم دست کمی از بهشت ندارد!

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

rihanden

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-02
نوشته‌ها
550
لایک‌ها
13,175
امتیازها
93
سن
17
کیف پول من
2,057
Points
5
احمق نیستم!

می‌دانم کسی که سال‌هاست رفته و من هنوز چشم به انتظارش هر روز کنار پنجره نیم قد اتاق می‌نشینم و تسبیح می‌زنم، آمدنی نیست و اینک لبخند هایش سهم دیگریست!

کلیشه‌ افکار پوچم را دوست دارم!

دوست دارم هنوز هم امید داشته باشم به برگشتنت!

به لبخندهایی که دیگر سهم من می‌شود...

به آغوشی که فقط برای من گشوده میشود و س*ی*نه‌ای که فقط تکیه‌گاه من است!

نمی‌دانم!

من دلتنگم فقط!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

rihanden

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-02
نوشته‌ها
550
لایک‌ها
13,175
امتیازها
93
سن
17
کیف پول من
2,057
Points
5
دست به قلم می‌شوم تا از چشم‌هایت اثری را در تاریکی شب هایم‌ خلق کنم...

در سکوت خاطره‌ها را از سر می‌گذرانم و با لبخندی ساختگی قلم را بر روی کاغد سفید می‌کشم!

《لبخند‌هایش!》
و دیگر مغزم قفل لبخندهایت می‌شود و باز واژه‌ها قصد آزارم را می‌کنند!

و این لبخند‌های از خدا بی‌خبرت اجازه هیچ کاری را نمی‌دهد!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا