- نام دلنوشته: بارانی‌ست
- نام نویسنده: فاطمه وفائی‌پور
- ژانر: تراژدی
- مقدمه:
بدون شما، نفس کشیدن بی‌معناست؛
بدون شما، همه چیز بی‌معناست!
"این دلنوشته، تقدیم به پدرومادر عزیزم که خیلی خیلی ازشون دورم:) "
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کامل شده بارانی‌ست | فاطمه وفائی پور کاربر انجمن تک رمان
- نویسنده موضوع مهاجر.
- تاریخ شروع
- پاسخ‌ها 28
- بازدیدها 882
- Tagged users هیچ
ساعت تک رمان
- وضعیت
بدون شما، نفس کشیدن بی‌معناست؛
بدون شما، همه چیز بی‌معناست!
منِِ مُرده،
منِِ عاشق،
منِِ مجنون،
منِِ شیطان،
منِِ ظالم؛
دل تنگم!
منِِ عاشق،
منِِ مجنون،
منِِ شیطان،
منِِ ظالم؛
دل تنگم!
آخرین ویرایش توسط مدیر:
اشک ریختن؛
گریه کردن؛
ضجه زدن؛
عصبانی شدن؛
ناراحت بودن؛
کار من در این سال‌هاست!
گریه کردن؛
ضجه زدن؛
عصبانی شدن؛
ناراحت بودن؛
کار من در این سال‌هاست!
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امروز، از وسایل‌هایت قاب عکس‌تان را پیدا کردم.
من هیچ جایی در آن قاب عکس نداشتم!
چه راحت رفتی؛
شاید من نحس بودم.
شاید من هیچ جایی نداشته باشم؛
قاب عکس را نمی‌گویم زندگی را می‌گویم!
من هیچ جایی در آن قاب عکس نداشتم!
چه راحت رفتی؛
شاید من نحس بودم.
شاید من هیچ جایی نداشته باشم؛
قاب عکس را نمی‌گویم زندگی را می‌گویم!
آخرین ویرایش توسط مدیر:
می‌خواهم جایی باشم که پرتگاهی باشد.
روحم مُرده... جسمم نَمی‌رد؟!
بروم و خود را از آن‌جا پرت کنم؛ یا بروم در دریا غرق شوم.
راهِ دیگری برای مُردنم هست؟! بگو تا آن را انجام دهم.
روحم مُرده... جسمم نَمی‌رد؟!
بروم و خود را از آن‌جا پرت کنم؛ یا بروم در دریا غرق شوم.
راهِ دیگری برای مُردنم هست؟! بگو تا آن را انجام دهم.
آخرین ویرایش توسط مدیر:
خسته‌ام!
همانند دوره‌گرد‌ها شده‌ام.
به تو راغب‌ام! می‌فهمی؟ دل‌تنگم! می‌فهمی؟
زار زدن؛ ساده‌ست.
از کودکی با گریه کردن، ناراحت بودن، ضجه زدن بزرگ شدم.
دیگر رو به زوالم!
گویی در ژرفایی گم‌شده‌ام.
همانند دوره‌گرد‌ها شده‌ام.
به تو راغب‌ام! می‌فهمی؟ دل‌تنگم! می‌فهمی؟
زار زدن؛ ساده‌ست.
از کودکی با گریه کردن، ناراحت بودن، ضجه زدن بزرگ شدم.
دیگر رو به زوالم!
گویی در ژرفایی گم‌شده‌ام.
من در این دنیا با خودم هم غریبم.
آینه را که می‌نگرم. می‌گویم: "این کیست؟!"
من که هستم؟
غریبه‌ای آشنا؟!
آینه را که می‌نگرم. می‌گویم: "این کیست؟!"
من که هستم؟
غریبه‌ای آشنا؟!
آخرین ویرایش توسط مدیر:
ویرانم!
بدون تو، ویرانم!
بدون تو، دلم می‌خواهد غرق شوم!
دریایی سراغ داری که غریق‌نجاتی نداشته باشد؟
می‌خواهم هر چه زودتر بیایم کنارت.
بس است این همه غصه خوردن.
می‌خواهم بیایم و کنارت شاد باشم.
به آن دادگر بگو تا به‌دادم رسد. بگو تا بیاورد مرا کنار تو... بگو!
بدون تو، ویرانم!
بدون تو، دلم می‌خواهد غرق شوم!
دریایی سراغ داری که غریق‌نجاتی نداشته باشد؟
می‌خواهم هر چه زودتر بیایم کنارت.
بس است این همه غصه خوردن.
می‌خواهم بیایم و کنارت شاد باشم.
به آن دادگر بگو تا به‌دادم رسد. بگو تا بیاورد مرا کنار تو... بگو!
آخرین ویرایش توسط مدیر:
غم که مرا احاطه می‌کند؛ نمی‌دانم چه کنم!
اشک که در چشمانم حلقه بزند؛ نمی‌دانم چه کنم!
دستانم که بلرزند؛ نمی‌دانم چه کنم!
ضربان قلبم که بالا رود؛ نمی‌دانم چه کنم!
پاهایم که سست شود؛ نمی‌دانم چه کنم.
اشک که در چشمانم حلقه بزند؛ نمی‌دانم چه کنم!
دستانم که بلرزند؛ نمی‌دانم چه کنم!
ضربان قلبم که بالا رود؛ نمی‌دانم چه کنم!
پاهایم که سست شود؛ نمی‌دانم چه کنم.
آخرین ویرایش توسط مدیر:
حال و روزم را می‌بینی؟
می‌خواهی تمام شود؟ آه! شاید هیچ‌وقت تمام نـشـود!
می‌خواهی تمام شود؟ آه! شاید هیچ‌وقت تمام نـشـود!
- وضعیت
