نموریِ ماه،
اندکی نور،
منونِ دهر،
فروزِ فروق،
زنجِ او
به ناله و آه،
کشیده به هر سو؛
چو سورمهای پهن به دو سوی ابرو!
شَود کافر،
به سان مسیحیانِ زنار آویخته!
نپیچد رسوایی؛
مگر شود رسوا...
بریزد قطرهای ناپاک،
چو خونی که بشورد پاکی!
فحلی مرعوب و شجاع،
که باشد پستترین تن از آن!
چه باشد آخرش این رسوایی و زنار؟!
هیچ نشود و بیهیچ گمراه شود.
اندکی نور،
منونِ دهر،
فروزِ فروق،
زنجِ او
به ناله و آه،
کشیده به هر سو؛
چو سورمهای پهن به دو سوی ابرو!
شَود کافر،
به سان مسیحیانِ زنار آویخته!
نپیچد رسوایی؛
مگر شود رسوا...
بریزد قطرهای ناپاک،
چو خونی که بشورد پاکی!
فحلی مرعوب و شجاع،
که باشد پستترین تن از آن!
چه باشد آخرش این رسوایی و زنار؟!
هیچ نشود و بیهیچ گمراه شود.
آخرین ویرایش توسط مدیر: