خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

دیوان عطار نیشابوری

  • نویسنده موضوع حبیب.آ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 96
  • بازدیدها 3K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,490
کیف پول من
-451
Points
0
انجمن رمان نویسی
عل گلرنگت شکربار آمدست
قسم من زان گل همه خار آمدست
گو لبت بر من جهان بفروش ازانک
صد جهان جانش خریدار آمدست
پاره دل زانم که در دل دوختن
نرگس تو پاره‌ای کار آمدست
دل نمی‌بینم مگر چون هر دلی
در خم زلفت گرفتار آمدست
پستهٔ ش*و*ر*ت نمک دارد بسی
زین سبب گویی جگر خوار آمدست
نی خطا گفتم ز شیرینی که هست
پستهٔ ش*و*ر*ت شکربار آمدست
چشمهٔ نور است روی او ولیک
آن دو ل**ب یک دانه نار آمدست
زان شکر ل**ب شور در عالم فتاد
کان شکر ل**ب تلخ گفتار آمدست
چشمه نوشش که چشم سوز نیست
درج لعل در شهوار آمدست
عاشقا روی چو ماه او نگر
کافتابش عاشق زار آمدست
دست بر سر پیش رویش آفتاب
پای کوبان ذره کردار آمدست
بر همه عالم ستم کردست او
با چنان رویی به بازار آمدست
آری آری روشن است این همچو روز
کان سیه گر چون ستمکار آمدست
خون جان ماست آن خون نی شفق
گر سوی مغرب پدیدار آمدست
آنچه در صد سال قسم خلق نیست
بی رخ او قسم عطار آمدست​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,490
کیف پول من
-451
Points
0
انجمن رمان نویسی
چون کنم معشوق عیار آمدست
دشنه در کف سوی بازار آمدست
دشنهٔ او تشنهٔ خون دل است
لاجرم خونریز و خونخوار آمدست
همچنان کان پسته می‌ریزد شکر
همچنان آن دشنه خونبار آمدست
هست ترک و من به جان هندوی او
لاجرم با تیغ در کار آمدست
صبحدم هر روز با کرباس و تیغ
پیش تیغ او به زنهار آمدست
آینه بر روی خود می‌داشتست
تا به خود بر عاشق زار آمدست
از وصال او کسی کی برخورد
کو به عشق خود گرفتار آمدست
او ز جمله فارغ است و هر کسی
اندرین دعوی پدیدار آمدست
لیک چون تو بنگری در راه عشق
قسم هر کس محض پندار آمدست
عاشق او و عشق او معشوقه اوست
کیستی تو چون همه یار آمدست
جز فنائی نیست چون می‌بنگرم
آنچه از وی قسم عطار آمدست​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,490
کیف پول من
-451
Points
0
انجمن رمان نویسی
این گره کز تو بر دل افتادست
کی گشاید که مشکل افتادست
ناگشاده هنوز یک گرهم
صد گره نیز حاصل افتادست
چون نهد گام آنکه هر روزیش
سیصد و شصت منزل افتادست
چون رود راه آنکه هر میلش
ینزل‌الله مقابل افتادست
چونکه از خوف این چنین شب و روز
عرش را رخت در گل افتادست
من که باشم که دم زنم آنجا
ور زنم زهر قاتل افتادست
هست دیوانه‌ای علی الاطلاق
هر که زین قصه غافل افتادست
عقل چبود که صد جهان آتش
نقد در جان و در دل افتادست
فلک آبستن است این سر را
زان بدین سیر مایل افتادست
همچو آبستنان نقط بر روی
می‌رود گرچه حامل افتادست
نیست آگاه کسی ازین سر ازانک
بیشتر خلق غافل افتادست
قعر دریا چگونه داند باز
آن کسی کو به ساحل افتادست
گر رجوعی کند سوی قعرش
گوهری سخت قابل افتادست
ور کند حبس ساحلش محبوس
در مضیق مشاغل افتادست
هست در معرض بسی گرداب
هر که را این مسایل افتادست
خاک آنم که او درین دریا
ترک جان گفته کامل افتادست
هر که صد بحر یافت بس تنها
قطره‌ای خرد مدخل افتادست
جان عطار را درین دریا
نفس تاریک حایل افتادست​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,490
کیف پول من
-451
Points
0
انجمن رمان نویسی
مرا در عشق او کاری فتادست
که هر مویی به تیماری فتادست
اگر گویم که می‌داند که در عشق
چگونه مشکلم کاری فتادست
مرا گوید اگر دانی وگرنه
چنین در عشق بسیاری فتادست
اگر گویم همه غمها به یک بار
نصیب جان غمخواری فتادست
مرا گوید مرا زین هیچ غم نیست
همه غمها تو را آری فتادست
چو خونم می‌بریزی زود بشتاب
که الحق تیز بازاری فتادست
مرا چون خون بریزی زود بفروش
که بس نیکم خریداری فتادست
مرا جانا ز عشقت بود صد بار
به سرباری کنون باری فتادست
دل مستم چو مرغ نیم بسمل
به دام چون تو دلداری فتادست
از آن دل دست باید شست دایم
که در دست چو تو یاری فتادست
کجا یابد گل وصل تو عطار
که هر دم در رهش خاری فتادست​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,490
کیف پول من
-451
Points
0
انجمن رمان نویسی
مرا در عشق او کاری فتادست
که هر مویی به تیماری فتادست
اگر گویم که می‌داند که در عشق
چگونه مشکلم کاری فتادست
مرا گوید اگر دانی وگرنه
چنین در عشق بسیاری فتادست
اگر گویم همه غمها به یک بار
نصیب جان غمخواری فتادست
مرا گوید مرا زین هیچ غم نیست
همه غمها تو را آری فتادست
چو خونم می‌بریزی زود بشتاب
که الحق تیز بازاری فتادست
مرا چون خون بریزی زود بفروش
که بس نیکم خریداری فتادست
مرا جانا ز عشقت بود صد بار
به سرباری کنون باری فتادست
دل مستم چو مرغ نیم بسمل
به دام چون تو دلداری فتادست
از آن دل دست باید شست دایم
که در دست چو تو یاری فتادست
کجا یابد گل وصل تو عطار
که هر دم در رهش خاری فتادست​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,490
کیف پول من
-451
Points
0
انجمن رمان نویسی
مفشان سر زلف خویش سرمست
دستی بر نه که رفتم از دست
دریاب مرا که طاقتم نیست
انصاف بده که جای آن هست
تا نرگس م**س.ت تو بدیدم
از نرگس م**س.ت تو شدم م**س.ت
ای ساقی ماه‌روی برخیز
کان آتش تیز توبه بنشست
در ده می کهنه ای مسلمان
کین کافر کهنه توبه بشکست
در بتکده رفت و دست بگشاد
زنار چهار گوشه بربست
دردی بستد بخورد و بفتاد
وز ننگ وجود خویشتن رست
عطار درو نظاره می‌کرد
تا زین قفس فنا برون جست​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,490
کیف پول من
-451
Points
0
انجمن رمان نویسی

عزم آن دارم که امشب نیم م**س.ت
پای کوبان کوزهٔ دردی به دست
سر به بازار قلندر در نهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
تا کی از تزویر باشم خودنمای
تا کی از پندار باشم خودپرست
پردهٔ پندار می‌باید درید
توبهٔ زهاد می‌باید شکست
وقت آن آمد که دستی بر زنم
چند خواهم بودن آخر پای‌بست
ساقیا در ده شرابی دلگشای
هین که دل برخاست غم در سر نشست
تو بگردان دور تا ما مردوار
دور گردون زیر پای آریم پست
مشتری را خرقه از سر برکشیم
زهره را تا حشر گردانیم م**س.ت
پس چو عطار از جهت بیرون شویم
بی جهت در ر*ق*ص آییم از الست​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,490
کیف پول من
-451
Points
0
انجمن رمان نویسی
دلی کز عشق جانان دردمند است
همو داند که قدر عشق چند است
دلا گر عاشقی از عشق بگذر
که تا مشغول عشقی عشق بند است
وگر در عشق از عشقت خبر نیست
تو را این عشق عشقی سودمند است
هر آن مستی که بشناسد سر از پای
ازو دعوی مستی ناپسند است
ز شاخ عشق برخوردار گردی
اگر عشق از بن و بیخت بکند است
سرافرازی مجوی و پست شو پست
که تاج پاک‌بازان تخته بند است
چو تو در غایت پستی فتادی
ز پستی در گذر کارت بلند است
بخند ای زاهد خشک ارنه ای سنگ
چه وقت گریه و چه جای پند است
نگارا روز روز ماست امروز
که در کف باده و در کام قند است
می و معشوق و وصل جاودان هست
کنون تدبیر ما لختی سپند است
یقین می‌دان که اینجا مذهب عشق
ورای مذهب هفتاد و اند است
خرابی دیده‌ای در هیچ گلخن
که خود را از خرابات اوفگند است
مرا نزدیک او بر خاک بنشان
که میل من به مشتی مستمند است
مرا با عاشقان م**س.ت بنشان
چه جای زاهدان پر گزند است
بیا گو یک نفس در حلقهٔ ما
کسی کز عشق در حلقش کمند است
حریفی نیست ای عطار امروز
وگر هست از وجود خود نژند است​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,490
کیف پول من
-451
Points
0
انجمن رمان نویسی
پی آن گیر کاین ره پیش بردست
که راه عشق پی بردن نه خردست
عدو جان خویش و خصم تن گشت
در اول گام هرک این ره سپردست
کسی داند فراز و شیب این راه
که سرگردانی این راه بردست
گهی از چشم خود خون می‌فشاندست
گهی از روی خود خون می‌ستردست
گرش هر روز صد جان می‌رسیدست
صد و یک جان به جانان می‌سپردست
دلش را صد حیات زنده بودست
اگر آن نفس یک ساعت بمردست
ز سندانی که بر سر می‌زنندش
قدم در عشق محکم‌تر فشردست
کسی چون ذره گردد این هوا را
که دم اندر هوای خود شمردست
بسا آتش که چون اینجا رسیدست
شدست آبی و همچون یخ فسردست
بسا دریا کش پاکیزه گوهر
که اینجا قطره‌ای آبش ببردست
مشو پیش صف ای نه مرد و نه زن
که خفتان تو اطلس نیست بردست
مده خود را ز پری این تهی باد
که در جام تو نه صاف و نه دردست
درین وادی دل وحشی عطار
ز حیرت جلف‌تر زان مرد کردست​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,490
کیف پول من
-451
Points
0
انجمن رمان نویسی
زان پیش که بودها نبودست
بود تو ز ما جدا نبودست
چون بود تو بود بود ما بود
کی بود که بود ما نبودست
گر بود تو بود بود ما نی
موقوف تو بد چرا نبودست
ما بر در تو چو خاک بودیم
نه آب و نه گل هوا نبودست
در صدر محبتت نشاندیم
زان پیش که حرف لا نبودست
دریای تو جوش سر برآورد
پر شد همه جا و جا نبودست
عطار ضعیف را دل ریش
جز درد تو به دوا نبودست​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا