خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

دیوان عطار نیشابوری

  • نویسنده موضوع حبیب.آ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 96
  • بازدیدها 3K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,490
کیف پول من
-451
Points
0
انجمن رمان نویسی
عشق جانان همچو شمعم از قدم تا سر بسوخت
مرغ جان را نیز چون پروانه بال و پر بسوخت
عشقش آتش بود کردم مجمرش از دل چو عود
آتش سوزنده بر هم عود و هم مجمر بسوخت
زآتش رویش چو یک اخگر به صحرا اوفتاد
هر دو عالم همچو خاشاکی از آن اخگر بسوخت
خواستم تا پیش جانان پیشکش جان آورم
پیش دستی کرد عشق و جانم اندر بر بسوخت
نیست از خشک و ترم در دست جز خاکستری
کاتش غیرت درآمد خشک و تر یکسر بسوخت
دادم آن خاکستر آخر بر سر کویش به باد
برق استغنا بجست از غیب و خاکستر بسوخت
گفتم اکنون ذره‌ای دیگر بمانم گفت باش
ذرهٔ دیگر چه باشد ذره‌ای دیگر بسوخت
چون رسید این جایگه عطار نه هست و نه نیست
کفر و ایمانش نماند و مؤمن و کافر بسوخت​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,490
کیف پول من
-451
Points
0
انجمن رمان نویسی
آه‌های آتشینم پرده‌های شب بسوخت
بر دل آمد وز تف دل هم زبان هم ل**ب بسوخت
دوش در وقت سحر آهی برآوردم ز دل
در زمین آتش فتاد و بر فلک کوکب بسوخت
جان پر خونم که مشتی خاک دامن گیر اوست
گاه اندر تاب ماند و گاه اندر تب بسوخت
پردهٔ پندار کان چون سد اسکندر قوی است
آه خون آلود من هر شب به یک یارب بسوخت
روز دیگر پردهٔ دیگر برون آمد ز غیب
پردهٔ دیگر به یارب‌های دیگرشب بسوخت
هر که او خام است گو در مذهب ما نه قدم
زانکه دعوی خام شد هر کو درین مذهب بسوخت
باز عشقش چون دل عطار در مخلب گرفت
از دل گرمش عجب نبود اگر مخلب بسوخت​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,490
کیف پول من
-451
Points
0
انجمن رمان نویسی

دولت عاشقان هوای تو است
راحت طالبان بلای تو است
کیمیای سعادت دو جهان
گرد خاک در سرای تو است
ناف آهو شود د*ه*ان کسی
که درو وصف کبریای تو است
سرمهٔ دیده‌ها بود خاکی
که گذرگاه آشنای تو است
ملک عالم به هیچ نشمارد
آنکه در کوی تو گدای تو است
به سحر ناز عاشقان با تو
از سر لطف دلگشای تو است
آنچه از ملک جاودان بیش است
عاشقان را در سرای تو است
آنچه از سیرت ملوک به است
خاک کوی فلک‌نمای تو است
از بلا هر کسی گریزان است
این رهی طالب بلای تو است
گر رضای تو در بلای من است
جان من بستهٔ رضای تو است
من ندانم ثنای تو به سزا
وصف تو لایق ثنای تو است
این تکاپوی و گفت و گوی فرید
همه در جستن عطای تو است​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,490
کیف پول من
-451
Points
0
انجمن رمان نویسی
آن نه روی است ماه دو هفته است
وان نه قد است سرو برفته است
پیش ماه دو هفتهٔ رخ تو
ماه و خورشید طفل یک هفته است
ذره‌ای عشق آفتاب رخش
همه دلها به جان پذیرفته است
نرگس اوست ای عجب بیمار
دل عشاق درد بگرفته است
هر کجا صف کشیده مژه او
فتنه بیدار و عافیت خفته است
از دهانش که هست معدومی
نیست عالم تهی پر آشفته است
به دهانش خوش آمد است محال
هر که حرفی از آن د*ه*ان گفته است
در دهانش که هست سی و دو در
در پس یک عقیق ناسفته است
می‌نبینی دهانش اگر بینی
کاشکار است آنکه بنهفته است
تا درافشان شد از دهانش فرید
بر سر طاق عالمش جفته است​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,490
کیف پول من
-451
Points
0
انجمن رمان نویسی
تا کی از صومعه خمار کجاست
خرقه بفکندم زنار کجاست
سیرم از زرق فروشی و نفاق
عاشقی محرم اسرار کجاست
چون من از بادهٔ غفلت مستم
آن بت دلبر هشیار کجاست
همه کس طالب یارند ولیک
مفلسی م**س.ت پدیدار کجاست
همه در کار شدیم از پی خویش
کاملی در خور این کار کجاست
گرچه مردم همه در خواب خوشند
زیرکی پر دل بیدار کجاست
روز روشن همگان در خوابند
شبروی عاشق عیار کجاست
گر گ پیرند همه پرده‌دران
یوسفی بر سر بازار کجاست
همه در جام بماندیم مدام
اثر گرد ره یار کجاست
گشت عطار در این واقعه گم
اندرین واقعه عطار کجاست​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,490
کیف پول من
-451
Points
0
انجمن رمان نویسی
چون ز مرغ سحر فغان برخاست
ناله از طاق آسمان برخاست
صبح چون دردمید از پس کوه
آتشی از همه جهان برخاست
عنبر شب چو سوخت زآتش صبح
بوی عنبر ز گلستان برخاست
سپر آفتاب تیغ کشید
قلم عافیت ز جان برخاست
ساقی از در درآمد و بنشست
صد قیامت به یک زمان برخاست
کس چه داند که چون ش*ر..اب بخورد
شور چون از شکرستان برخاست
زآرزوی سماع و شاهد و می
از همه عاشقان فغان برخاست
باده ناخورده م**س.ت شد عطار
سوی مدح خدایگان برخاست​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,490
کیف پول من
-451
Points
0
انجمن رمان نویسی
دوش کان شمع نیکوان برخاست
ناله از پیر و از جوان برخاست
گل سرخ رخش چو عکس انداخت
جوش آتش ز ارغوان برخاست
آفتابی که خواجه‌تاش مه است
به غلامیش مدح خوان برخاست
از غم جام خسروی ل*بش
شور از جان خسروان برخاست
روی بگشاد تا ز هر مویم
صد نگهبان و دیده‌بان برخاست
یارب از تاب زلف هندوی او
چه قیامت ز هندوان برخاست
مشک از چین زلف می‌افشاند
آه از ناف آهوان برخاست
چشم جادوش آتشی در زد
دود از مغز جادوان برخاست
فتنه‌ای کان نشسته بود تمام
باز از آن ماه مهربان برخاست
پیش من آمد و زبان بگشاد
گفت یوسف ز کاروان برخاست
دل به من ده که گر به حق گویی
در غم من ز جان توان برخاست
دل چو رویش بدید دزدیده
بگریخت از من و دوان برخاست
آتش روی او بدید و بسوخت
به تجلی چو آن شبان برخاست
او چو سلطان به زیر پرده نشست
دل تنها چو پاسبان برخاست
چون همه عمر خویش یک مژه زد
همه مغزش ز استخوان برخاست
نتوان کرد شرح کز چه صفت
دل عطار ناتوان برخاست​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,490
کیف پول من
-451
Points
0

اینت گم گشته دهانی که توراست
وینت نابوده میانی که توراست
از دو چشم تو جهان پرشور است
اینت شوریده جهانی که توراست
جادوان را به سخن خشک کنی
خه زهی چرب‌زبانی که توراست
آخر این ناز تو هم در گذرد
چند مانده است زمانی که توراست
گفتی از من شکری باید خواست
اینت آشفته دهانی که توراست
چون بهای شکرت صد جان است
چه کنم نیمهٔ جانی که توراست
مده ای ماه کسی را شکری
که شکر هست زبانی که توراست
خط معزولی حسن تو دمید
سست ازآن گشت عنانی که توراست
قیر شد گرد رخت غالیه گون
خطت از غالیه دانی که توراست
چون خط او بدمد ای عطار
کم شود آه و فغانی که توراست​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,490
کیف پول من
-451
Points
0
انجمن رمان نویسی
چون مرا مجروح کردی گر کنی مرهم رواست
چون بمردم ز اشتیاقت مرده را ماتم رواست
من کیم یک شبنم از دریای بی‌پایان تو
گر رسد بویی از آن دریا به یک شبنم رواست
گر رسانی ذره‌ای شادی به جانم بی جگر
هم روا باشد چو بر دل بی تو چندین غم رواست
چون نیایی در میان حلقه با من چون نگین
حلقه‌ای بر در زن و گر در نیایی هم رواست
تا درون عالمم دم با تو نتوانم زدن
چون برون آیم ز عالم با توام آن دم رواست
چون در اصل کار عالم هیچکس آن برنتافت
آنچنان دم کی توان گفتن که در عالم رواست
در صفت رو تا بدان دم بوک یکدم پی بری
کان دمی پاک است و پاک از صورت آدم رواست
گر سر مویی جنب را تر نشد نا*مح*رم است
ظن مبر کاینجا سر یک موی نا*مح*رم رواست
موی چون در می‌نگنجد کرده‌ای سررشته گم
گر تو گویی سوزنی با عیسی مریم رواست
اره چون بر فرق خواهد داشت جم پایان کار
گر فرو خواهد فتاد از دست جام جم رواست
چون تواند دیو بر تخت سلیمانی نشست
گر سلیمان گم کند در ملک خود خاتم رواست
فقر دارد اصل محکم هرچه دیگر هیچ نیست
گر قدم در فقر چون مردان کنی محکم رواست
بیش از زنبیل‌بافی سلیمان نیست ملک
هر که این زنبیل بفروشد به چیزی کم رواست
مذهب عطار اینجا چیست از خود گم شدن
زانکه اینجا نه جراحت هیچ و نه مرهم رواست​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

'mobin

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-29
نوشته‌ها
4,490
کیف پول من
-451
Points
0

انجمن رمان نویسی
این چه سوداست کز تو در سر ماست
وین چه غوغاست کز تو در بر ماست
از تو در ما فتاده شور و شری
این همه شور و شر نه در خور ماست
تا تو کردی به سوی ما نظری
ملک هر دو جهان مسخر ماست
پاکباز آمدیم از دو جهان
کاتشت در میان جوهر ماست
آتشی کز تو در نهاد دل است
تا ابد رهنمای و رهبر ماست
دیده‌ای کو که روی تو بیند
دیده تیره است و یار در بر ماست
ما درین ره حجاب خویشتنیم
ورنه روی تو در برابر ماست
تا که عطار عاشق غم توست
دل اصحاب ذوق غمخور ماست​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا