فک و فامیله ما داریم؟

[hawk]

به مامانم میگم میز مبل برای گل گذاشتن روش نیست ، واسه اینه که پامو بزاریم روش حالشو ببریم !
میگه پس اون جارویی هم که تو خونس برای تمیز کردن نیس برای خوردن تو صورتته …

•.•.•.•.•.•.•.•.فک و فامیله داریم.•.•.•.•.•.•.•.•

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[hawk]

پیراهن تازمو با کلی ذوق و شوق به بابام نشون دادم،میگه مبارکه عین رو بالشیای خدا بیامرز مادربزرگمه !

•.•.•.•.•.•.•.•.فک و فامیله داریم.•.•.•.•.•.•.•.•

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[hawk]

چند روز پیش دلم درد میکرد به مامانم گفتم دلم درد میکنه میخوام برم دکتر ! مامان بزرگم که اونجا بود گفت : نمیخواد بری دکتر ! نوشابه بخور ! ما قدیما وقتی بز و گوسفندامون معدشون بهم میریخت بهشون نوشابه می دادیم !!!

•.•.•.•.•.•.•.•.فک و فامیله داریم.•.•.•.•.•.•.•.•

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[hawk]

دخترخالم ۵سالشه اومده گوشیشو گذاشته رو تاقچه برگشته میگه : مامان یه وقت مسیجامو نخونیا !!!
اونوخت من تا ۱۰سالگی فک میکردم گوزنا شوهر آهوها هستن …

•.•.•.•.•.•.•.•.فک و فامیله داریم.•.•.•.•.•.•.•.•

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[hawk]

از امتحان برمیگردیم ، بابا مامانمون میپرسن چطور بود ؟ میگیم عالی بود قبول میشم ! میگن لاف نزن راستشو بگو !
بعدش میگیم افتضاح بود خ*را*ب کردم ؛ میگن مسخره بازی درنیار راستشو بگو !
ما باید به کدوم سازشون برقصیم ؟

•.•.•.•.•.•.•.•.فک و فامیله داریم.•.•.•.•.•.•.•.•

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[hawk]

تو جاده شمال تو این سرازیری های پیچ در پیچ مامانم میگه مگه شمال تو نقشه بالا نیست ؟ میگم چرا ؟!
میگه پس چرا ما همش سرازی میریم ؟؟؟

•.•.•.•.•.•.•.•.فک و فامیله داریم.•.•.•.•.•.•.•.•

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[hawk]

بابام یه مرغ مینا خریده نره ، بهش میگه : مرغ سینا …

•.•.•.•.•.•.•.•.فک و فامیله داریم.•.•.•.•.•.•.•.•

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[hawk]

برادرزادم اومده خونمون مهمونی بهش میگم میگو گرفتم سرخ کنم بخوریم اگه باز سیر نشدی یه پیتزایی خوب میشناسم می برمت اونجا …
برگشته میگه عمو خیلی گدایی ! چرا برام فلافل نمی گیری ؟

•.•.•.•.•.•.•.•.فک و فامیله داریم.•.•.•.•.•.•.•.•

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[hawk]

بابا بزرگم هشتاد سالشه همیشه اصرار میکنه که بزارید من از خونه تنهایی برم بیرون مگه زندانی گرفتید ؟ میخوام برم نون و روزنامه و اینا بگیرم …
یه روز بعد از کلی اصرار گفتیم باشه برو ولی مواظب باش ! رفته نونوایی محل به همه ی اونایی که تو صف بودن گفته عجب روزگاری شده ، پنج تا دختر دارم پنج تا پسر اونوقت تو این سن و سال من پیرمرد باید بیام تو صف وایسم نون اونارم من بگیرم …
تا یه مدت هرکس منو تو محل میدید نصیحتم می کرد !!!

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[hawk]

مامان من همیشه به جیب مبارک پدر دستبرد می زنه و یه مقدار پول غارت می کنه!
یه روز که رفته بود سر جیب باباهه منم یه هو اومدم تو اتاق دیدم دستش تو جیبه مبارکه داره یه ده تومنی میکشه بیرون. تا من رسیدم هول و حاشا کرد گفت: " این جیب بابا سوراخه هی پولاش می افته از جیبش. این ده تومنی هم افتاده بود گفتم بزارم تو جیبش گم نشه"
اینم از مامان دلسوزه ما که خیلی به فکر جیب بابامونه!
فک و فامیله ما داریم آخه ؟



----- فک و فامیله ما داریم ------

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان