خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • 🌱فراخوان جذب ناظر تایید ( همراه با آموزش ) کلیک کنید
  • تخفیف عیدانه ۶۰ درصدی چاپ کتاب در انتشارات تک رمان کلیک کنید

کتاب در حال تایپ کتاب«تخت خوابت را مرتب کن»|اثر ویلیام اچ.مک ریون

ساعت تک رمان

کتاب های درخواستی در حال تایپ

ᏋᎷᏒᎥᏕ

تایپیست آزمایشی + گوینده آزمایشی
مقام‌دار آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2022-10-19
نوشته‌ها
96
کیف پول من
15,004
Points
150
فصل ششم

پارت 2:
سرهنگ دوم ارتش که مسئول ماموریت نجات گروگان ها بود به من اطلاع داد که باید حمله خطرناکی را در روز انجام دهند. نکته بدتر این که تنها راه موفقیت
فرود سه هلیکوپتر بلک ها وک برای نجات گروگان ها آن هم در آن محوطه کوچک بود. ما در ر*اب*طه با گزینه های تاکتیکی دیگر هم صحبت کردیم. ولی حرفی که
سرهنگ می زد کاملا درست بود. اگر زمان لازم را برای انجام حمله داشته باشیم بهترین زمان جهت غافلگیری دشمن، عملیات شبانه است. ولی این بار فرق داشت
اگر سریع اقدام نمی کردیم گروگان ها جا به جا یا شاید هم کشته می شدند من ماموریت را تایید کردم، و در عرض چند دقیقه نیروهای نجات را همراه سه هلیکوپتر
بلک ها وک به سمت محل گروگان گیری اعزام کردیم. در بالای آن سه هلیکوپتر، هلیکوپتر دیگر تصاویر ویدئویی را برای مرکز فرماندهی من ارسال می کرد.
من در سکوت در حال تماشای عملیات بودم، آن سه هلیکوپتر بر فراز صحرا در حالی که ارتفاع شان از سطح زمین فقط چند متر بود برای مخفی ماندن از دید دشمن
در حال پرواز بودند. در داخل محوطه باز مردی را دیدم با اسلحه ای خودکار که به داخل و خارج ساختمان حرکت می کرد و ظاهرا آماده ترک محل بود. هلیکوپتر ها در
عرض 5 دقیقه به محل عملیات رسیدند و تنها کاری که من از مرکز فرماندهی ام می توانستم انجام دهم گوش دادن به مکالمات بین تیم های امداد برای آزادسازی
نهایی بود. این اولین و آخرین عملیات نجات گروگان ها نبود که من در آن شرکت داشتم ولی مسلما جسورانه ترین آن ها بود.
چرا که باید با فرود هلیکوپتر ها در داخل محوطه و غافلگیر کردن دشمن انجام می شد. با این که خلبانان ارتش بهترین های دنیا بودند اما باز هم این عملیات ریسک
بالایی داشت. سه هلیکوپتر با تیغه هایی به طول شش فوت که باید در فضایی بسیار تاریک فرود می آمدند علاوه بر این وجود یک دیوار آجری به ارتفاع هشت فوتی
که محوطه را در بر گرفته بود. خلبان ها را مجبور می کرد تا زاویه فرود خود را به شکل قابل توجهی تغییر دهند که بر دشواری کار می افزود.
فرود بسیار سختی بود و از طریق بیسیم می توانستم آمادگی نیروها را برای شروع عملیات بشنوم به وسیله نظارت های هوایی می توانستم آخرین حرکات هلیکوپترها
را ببینم. اولین هلیکوپتر حرکت صاف و مستقیم داشت. پس از عبور از دیوار با حرکتی سریع داخل حصار فرود آمد.
بلافاصله نیروی نجات از هلیکوپتر خارج شدند و عملیات جست و جو را آغاز کردند. هلیکوپتر دوم درست بعد از اولین هلیکوپتر و با فاصله چند فوتی از آن فرود آمد.
گرد و غبار ناشی از حرکت پره های هلیکوپترها باعث ایجاد ابری از غبار به صورت دایره ای در ناحیه فرود شده بود. در هنگام نزدیک شدن هلیکوپتر سوم حجم عظیمی
از گردوغبار باعث اختلال در دید خلبان شد و دماغه جلویی هلیکوپتر از کنار دیوار عبور کرد اما چرخ پشتی آن با دیوار هشت فوتی برخورد کرد و باعث پرتاب آجرها
به اطاف شد. بدون وجود فضای کافی خلبان مجبور شد تا هلیکوپتر را با صدایی بلند بر زمین بنشاند ولی از افراد داخل هلیکوپتر هیچ کس آسیب ندید. چند دقیقه بعد من
پیامی را مبنی بر این که تمام گروگانان سالم هستند دریافت کردم در عرض سی دقیقه نیروی نجات و مردان آزاد شده در راه بازگشت به یک مکان امن بودند و ریسکی
که کردیم جواب داد. در طول یک دهه بعد متوجه شدم که در نظر گرفتن ریسک برای نیروهای عملیات ویژه امری عادی و معمول است. این افراد همیشه از محدودیت های
فردی و ابزارآلاتشان برای رسیدن به موفقیت استفاده می کنند.


کد:
پارت 2:

سرهنگ دوم ارتش که مسئول ماموریت نجات گروگان ها بود به من اطلاع داد که باید حمله خطرناکی را در روز انجام دهند. نکته بدتر این که تنها راه موفقیت

فرود سه هلیکوپتر بلک ها وک برای نجات گروگان ها آن هم در آن محوطه کوچک بود. ما در ر*اب*طه با گزینه های تاکتیکی دیگر هم صحبت کردیم. ولی حرفی که

سرهنگ می زد کاملا درست بود. اگر زمان لازم را برای انجام حمله داشته باشیم بهترین زمان جهت غافلگیری دشمن، عملیات شبانه است. ولی این بار فرق داشت

اگر سریع اقدام نمی کردیم گروگان ها جا به جا یا شاید هم کشته می شدند من ماموریت را تایید کردم، و در عرض چند دقیقه نیروهای نجات را همراه سه هلیکوپتر

بلک ها وک به سمت محل گروگان گیری اعزام کردیم. در بالای آن سه هلیکوپتر، هلیکوپتر دیگر تصاویر ویدئویی را برای مرکز فرماندهی من ارسال می کرد.

من در سکوت در حال تماشای عملیات بودم، آن سه هلیکوپتر بر فراز صحرا در حالی که ارتفاع شان از سطح زمین فقط چند متر بود برای مخفی ماندن از دید دشمن

در حال پرواز بودند. در داخل محوطه باز مردی را دیدم با اسلحه ای خودکار که به داخل و خارج ساختمان حرکت می کرد و ظاهرا آماده ترک محل بود. هلیکوپتر ها در

عرض 5 دقیقه به محل عملیات رسیدند و تنها کاری که من از مرکز فرماندهی ام می توانستم انجام دهم گوش دادن به مکالمات بین تیم های امداد برای آزادسازی

نهایی بود. این اولین و آخرین عملیات نجات گروگان ها نبود که من در آن شرکت داشتم ولی مسلما جسورانه ترین آن ها بود.

چرا که باید با فرود هلیکوپتر ها در داخل محوطه و غافلگیر کردن دشمن انجام می شد. با این که خلبانان ارتش بهترین های دنیا بودند اما باز هم این عملیات ریسک

بالایی داشت. سه هلیکوپتر با تیغه هایی به طول شش فوت که باید در فضایی بسیار تاریک فرود می آمدند علاوه بر این وجود یک دیوار آجری به ارتفاع هشت فوتی

که محوطه را در بر گرفته بود. خلبان ها را مجبور می کرد تا زاویه فرود خود را به شکل قابل توجهی تغییر دهند که بر دشواری کار می افزود.

فرود بسیار سختی بود و از طریق بیسیم می توانستم آمادگی نیروها را برای شروع عملیات بشنوم به وسیله نظارت های هوایی می توانستم آخرین حرکات هلیکوپترها

را ببینم. اولین هلیکوپتر حرکت صاف و مستقیم داشت. پس از عبور از دیوار با حرکتی سریع داخل حصار فرود آمد.

بلافاصله نیروی نجات از هلیکوپتر خارج شدند و عملیات جست و جو را آغاز کردند. هلیکوپتر دوم درست بعد از اولین هلیکوپتر و با فاصله چند فوتی از آن فرود آمد.

گرد و غبار ناشی از حرکت پره های هلیکوپترها باعث ایجاد ابری از غبار به صورت دایره ای در ناحیه فرود شده بود. در هنگام نزدیک شدن هلیکوپتر سوم حجم عظیمی

از گردوغبار باعث اختلال در دید خلبان شد و دماغه جلویی هلیکوپتر از کنار دیوار عبور کرد اما چرخ پشتی آن با دیوار هشت فوتی برخورد کرد و باعث پرتاب آجرها

به اطاف شد. بدون وجود فضای کافی خلبان مجبور شد تا هلیکوپتر را با صدایی بلند بر زمین بنشاند ولی از افراد داخل هلیکوپتر هیچ کس آسیب ندید. چند دقیقه بعد من

پیامی را مبنی بر این که تمام گروگانان سالم هستند دریافت کردم در عرض سی دقیقه نیروی نجات و مردان آزاد شده در راه بازگشت به یک مکان امن بودند و ریسکی

که کردیم جواب داد. در طول یک دهه بعد متوجه شدم که در نظر گرفتن ریسک برای نیروهای عملیات ویژه امری عادی و معمول است. این افراد همیشه از محدودیت های

فردی و ابزارآلاتشان برای رسیدن به موفقیت استفاده می کنند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ᏋᎷᏒᎥᏕ

تایپیست آزمایشی + گوینده آزمایشی
مقام‌دار آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2022-10-19
نوشته‌ها
96
کیف پول من
15,004
Points
150
فصل ششم

پارت 3:
از بسیاری از جهات همین مسائل است که آن را از دیگران متمایز می سازد. هر چند برخلاف چیزی که مردم از بیرون می بینند میزان ریسک محاسبه و بعد از
تفکر برای آن به خوبی برنامه ریزی می شود. حتی اگر این ریسک ذاتی باشد اپراتورها از محدودیت های خودآگاهی دارند ولی به اندازه کافی برای امتحان و تلاش
برای موفقیت به خودشان ایمان دارند. در طول دوران حرفه ای ام همیشه احترام زیادی برای سرویس های هوایی ویژه بریتانیا(SAS) قائل بودم، شعار (SAS) این
بود(کسی پیروز است که جسور باشد) این شعار بسیار تحسین برانگیز بود.
به طوری که استوار کریس فیریس لحظاتی قبل از حمله برای دستگیری بن لادن این شعار را برای تکاوران نیروی دریایی که برای ماموریت آماده می شدند بیان کرد.
برای من این شعار چیزی بیشتر از روش فعالیت نیروهای ویژه بریتانیا به عنوان یک واحد نظامی است. این شعار به چگونگی برخورد هر یک از ما مشکلات زندگی می پردازند.
زندگی یک مبارزه است و همیشه زمینه های شکست وجود دارد ولی کسانی که با ترس از شکست در سختی و دردسر زندگی می کنند، هیچ گاه به ظرفیت های واقعی خود
دست نمی یابند. در موانع بدون نشان دادن جسارت زیاد هرگز متوجه نخواهید شد چه چیزی واقعا در زندگی شما امکان پذیر است.

کد:
فصل ششم


پارت 3:

از بسیاری از جهات همین مسائل است که آن را از دیگران متمایز می سازد. هر چند برخلاف چیزی که مردم از بیرون می بینند میزان ریسک محاسبه و بعد از

تفکر برای آن به خوبی برنامه ریزی می شود. حتی اگر این ریسک ذاتی باشد اپراتورها از محدودیت های خودآگاهی دارند ولی به اندازه کافی برای امتحان و تلاش

برای موفقیت به خودشان ایمان دارند. در طول دوران حرفه ای ام همیشه احترام زیادی برای سرویس های هوایی ویژه بریتانیا(SAS) قائل بودم، شعار (SAS) این

بود(کسی پیروز است که جسور باشد) این شعار بسیار تحسین برانگیز بود.

به طوری که استوار کریس فیریس لحظاتی قبل از حمله برای دستگیری بن لادن این شعار را برای تکاوران نیروی دریایی که برای ماموریت آماده می شدند بیان کرد.

برای من این شعار چیزی بیشتر از روش فعالیت نیروهای ویژه بریتانیا به عنوان یک واحد نظامی است. این شعار به چگونگی برخورد هر یک از ما مشکلات زندگی می پردازند.

زندگی یک مبارزه است و همیشه زمینه های شکست وجود دارد ولی کسانی که با ترس از شکست در سختی و دردسر زندگی می کنند، هیچ گاه به ظرفیت های واقعی خود

دست نمی یابند. در موانع بدون نشان دادن جسارت زیاد هرگز متوجه نخواهید شد چه چیزی واقعا در زندگی شما امکان پذیر است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ᏋᎷᏒᎥᏕ

تایپیست آزمایشی + گوینده آزمایشی
مقام‌دار آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2022-10-19
نوشته‌ها
96
کیف پول من
15,004
Points
150
فصل هفتم

در برابر زورگوها بایست

اگر می خواهید دنیا را تغییر دهید از کوسه ها فرار نکنید


پارت 1:
زمانی که ما می خواستیم شنای 4 مایلی شبانه مان را شروع کنیم آب خلیج سان کلمنت بسیار سرد و متلاطم بود. ناوبان دوم مارک توماس در کنار من در حال
شنای پهلو بود. بدون هیچ تجهیزاتی تنها با یک لباس خیس گشاد یک ماسک و یک جفت کفش غواصی ، به سختی و برخلاف جریان آب که به سمت جنوب
بود دور شبه جزیره ای کوچک شنا کردیم. همانطوری که به سمت اقیانوس پیش می رفتم نور چراغ های پایگاه نیروی دریایی که شنایمان را آغاز کرده بودیم
آرام آرام محو می شدند. در عرض یک ساعت ما حدود یک مایل از ساحل دور شده بودیم و اینطور به نظر می رسید که ما در آب های اقیانوس تنها هستیم. همه
شناگرهایی که در اطراف ما بودند در تاریکی ناپدید شده بودند. می توانستم چشمان مارک را از طریق شیشه روی ماسکش ببینم. وضعیت او مانند آینه ای از وضعیت
من بود. هر دوی ما می دانستیم که آب های سان کلمنت مملو از کوسه است. نه هر نوع کوسه ای، کوسه سفید بزرگ، بزرگترین و خطرناک ترین آدمخوار در اقیانوس.
آن شب قبل از شروع شنا مربیان نیروی دریایی اطلاعات مختصری درباره ی تهدیدهای احتمالی که ممکن بود با آن مواجه شویم به ما دادند. در آن آب ها کوسه های
ببری؛ کوسه های ماکو، کوسه های کله چکشی و کوسه های خرمن کوب وجود داشتند ولی کوسه ای که بیش از همه از آن می ترسیدیم کوسه سفید بزرگ بود.
در آن شب وهمناک و سرد وقتی به این فکر می کردی که در آن اقیانوس تک و تنها هستی و این امکان وجود دارد که هر لحظه موجودی از زیر آن آب ها سر در بیاورد
و تو را تکه تکه کند وحشتناک بود.
اما هر دو ما می خواستیم عضو نیروی دریایی باشیم پس هیچ چیز در آن شب نمی توانست ما را از هدف مان منصرف کند باید خودمان را آماده می کردیم چون ممکن بود
که مجبور شویم با کوسه ها بجنگیم هدف ما ، که به آن باور داشتیم، اما می دانیم که قابل ستایش و احترام است به ما جسارت می داد و این احساس جسارت خصوصیت
ب*ر*جسته ای به حساب می آید. هیچ چیز و هیچ کس نمی توانست سد راه ما شود. بدون جسارت دیگران راه را برای شما تعیین می کنند. بدون شجاعت شما در زیر سایه
فریب های زندگی قرار می گیرید. بدون شجاعت انسان ها تحت سلطه مستبدان و ظالمان قرار می گیرند. بدون شجاعت هیچ جامعه ای نمی تواند رشد کند و بزرگ شود.
بدون شجاعت زورگویان در جهان رشد خواهند کرد. ولی شجاعت شما را به همه اهدافتان می رساند.


کد:
فصل هفتم


در برابر زورگوها بایست


اگر می خواهید دنیا را تغییر دهید از کوسه ها فرار نکنید


پارت 1:

زمانی که ما می خواستیم شنای 4 مایلی شبانه مان را شروع کنیم آب خلیج سان کلمنت بسیار سرد و متلاطم بود. ناوبان دوم مارک توماس در کنار من در حال

شنای پهلو بود. بدون هیچ تجهیزاتی تنها با یک لباس خیس گشاد یک ماسک و یک جفت کفش غواصی ، به سختی و برخلاف جریان آب که به سمت جنوب

بود دور شبه جزیره ای کوچک شنا کردیم. همانطوری که به سمت اقیانوس پیش می رفتم نور چراغ های پایگاه نیروی دریایی که شنایمان را آغاز کرده بودیم

آرام آرام محو می شدند. در عرض یک ساعت ما حدود یک مایل از ساحل دور شده بودیم و اینطور به نظر می رسید که ما در آب های اقیانوس تنها هستیم. همه

شناگرهایی که در اطراف ما بودند در تاریکی ناپدید شده بودند. می توانستم چشمان مارک را از طریق شیشه روی ماسکش ببینم. وضعیت او مانند آینه ای از وضعیت

من بود. هر دوی ما می دانستیم که آب های سان کلمنت مملو از کوسه است. نه هر نوع کوسه ای، کوسه سفید بزرگ، بزرگترین و خطرناک ترین آدمخوار در اقیانوس.

آن شب قبل از شروع شنا مربیان نیروی دریایی اطلاعات مختصری درباره ی تهدیدهای احتمالی که ممکن بود با آن مواجه شویم به ما دادند. در آن آب ها کوسه های

ببری؛ کوسه های ماکو، کوسه های کله چکشی و کوسه های خرمن کوب وجود داشتند ولی کوسه ای که بیش از همه از آن می ترسیدیم کوسه سفید بزرگ بود.

در آن شب وهمناک و سرد وقتی به این فکر می کردی که در آن اقیانوس تک و تنها هستی و این امکان وجود دارد که هر لحظه موجودی از زیر آن آب ها سر در بیاورد

و تو را تکه تکه کند وحشتناک بود.

اما هر دو ما می خواستیم عضو نیروی دریایی باشیم پس هیچ چیز در آن شب نمی توانست ما را از هدف مان منصرف کند باید خودمان را آماده می کردیم چون ممکن بود

که مجبور شویم با کوسه ها بجنگیم هدف ما ، که به آن باور داشتیم، اما می دانیم که قابل ستایش و احترام است به ما جسارت می داد و این احساس جسارت خصوصیت

ب*ر*جسته ای به حساب می آید. هیچ چیز و هیچ کس نمی توانست سد راه ما شود. بدون جسارت دیگران راه را برای شما تعیین می کنند. بدون شجاعت شما در زیر سایه

فریب های زندگی قرار می گیرید. بدون شجاعت انسان ها تحت سلطه مستبدان و ظالمان قرار می گیرند. بدون شجاعت هیچ جامعه ای نمی تواند رشد کند و بزرگ شود.

بدون شجاعت زورگویان در جهان رشد خواهند کرد. ولی شجاعت شما را به همه اهدافتان می رساند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ᏋᎷᏒᎥᏕ

تایپیست آزمایشی + گوینده آزمایشی
مقام‌دار آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2022-10-19
نوشته‌ها
96
کیف پول من
15,004
Points
150
فصل هفتم

پارت 2:
با شجاعت شما می توانید بر شیطان پیروز شوید و او را شکست دهید. صدام حسین رئیس جمهور سابق عراق، با روپوشی نارنجی بر لبه تخت تاشوی نظامی
نشسته بود 24 ساعت قبل نیروهای نظامی ایالات متحده او را دستگیر کرده بودند و حالا او زندانی ایالات متحده بود. زمانی که در را برای ورود رهبران جدید
عراق باز کردم صدام از جای خود بلند نشد. پوزخندی بر صورتش نشاند و هیچ اثری از ندامت و یا شرمندگی در صورتش نبود.
بلافاصله چهار رهبر عراقی از فاصله ای امن شروع به فریاد زدن بر سر صدام کردند. صدام با نگاهی تحقیرآمیز و لبخندی مرگبار به آنها اشاره کرد که بنشینند.
آنها که هنوز هم از دیکتاتور ظالم می ترسیدند هر یک بر روی یک صندلی تاشو نشستند.
فریادها و اشارات انگشت به آرامی ادامه داشت تا زمانی که رئیس جمهور دیکتاتور سابق شروع به صحبت کرد. حزب بعث زیر نظر صدام حسین، مسئول مرگ
هزاران عراقی شیعه و ده ها هزار کرد بود. صدام شخصا تعدادی از ژنرال هایش را فقط به خاطراینکه به وفاداریشان شک کرده بود اعدام کرد. با اینکه من یقین
داشتم که صدام دیگر هیچ گونه تهدیدی برای مردان حاضر در اتاق نیست اما رهبران عراقی مطمئن نبودند و به راحتی می توانستم ترس را در چشمانشان ببینم
این مرد سفاک و به عبارتی قصاب بغداد در طول چند دهه مردم کشورش را به خطر انداخته بود ویژگی های شخصیتی او باعث شده بود که بدترین افراد جزو
پیروانش باشند. اراذل و اوباش و آدم کش های او مردم بی گناه را کشته و هزاران نفر را مجبور به فرار از کشورشان کردند، هیچ کس در عراق جرئت به چالش کشیدن
این فرد ظالم را نداشت. هیچ شکی نداشتم که این رهبران جدید از کاری که صدام ممکن است بتواند انجام دهد حتی از پشت میله های زندان وحشت دارند.
اگر هدف شان از این ملاقات این بود که به صدام نشان دهند که دیگر قدرتی ندارد، نقشه ای شکست خورده بود.
در همان لحظات کوتاه، صدام توانسته بود که اعضای حکومت جدید عراق را به وحشت بیندازد. اعتماد به نفس او در آن لحظه از همیشه بیشتر بود. هنگامی که رهبران
عراقی رفتند من به سربازانم دستور دادم تا رئیس جمهور سابق را به اتاق کوچکی ببرند. او هیچ ملاقات کننده ای نداشت و محافظان نیز حق صحبت کردن با صدام
را نداشتند. در طول یک ماه بعد من هر روز به آن اتاق کوچک سرکشی می کردم، صدام هر روز برای احوالپرسی با من از جایش بلند می شد، و من بدون هیچ حرفی
به او اشاره می کردم که به سر جایش بنشیند. پیام من واضح بود او دیگر اهمیتی نداشت. دیگر نمی توانست اطرافیانش را بترساند. قصر با شکوهش از بین رفته بود
تمام خدمتکاران، پیشخدمتان و افسرانش از بین رفته بودند، و درر نهایت قدرتش، که بر پایه ظلم و زورگویی بنا شده بود دیگر وجود نداشت.
سی روز بعد صدام حسین را به یک واحد پلیس نظامی مناسب منتقل کردم و یک سال بعد دولت عراق او را به جرم جنایت علیه ملت عراق اعدام کرد. زورگوها همگی
مثل هم هستند هر کجا که باشند چه در حیاط مدرسه چه در محل کار و چه در مسند حکومت یک کشور، این افراد به اعمال ترس و وحشت بر مردم حکومت می کنند.
زورگوها قدرت خود را از طریق ترس و ضعف دیگران به دست می آوردند. آنها شبیه کوسه ها هستند که ترس را در آب حس می کنند. آنها دور شکار خود حلقه می زنند
تا ببینند آیا شکار تقلایی می کند یا نه، و ضعیف یا قوی بودن شکارشان را بررسی می کنند.
اگر شجاعت مقابله با این وضعیت را نداشته باشید به شما حمله خواهند کرد. در زندگی برای رسیدن به هدفتان، برای گذراندن شنای شبانه باید انسان شجاعی باشید.
این شجاعت در همه ما وجود دارد . به عمق وجودتان نگاه کنید حتما حجم عظیمی از شجاعت را پیدا خواهید کرد.


کد:
فصل هفتم


پارت 2:

با شجاعت شما می توانید بر شیطان پیروز شوید و او را شکست دهید. صدام حسین رئیس جمهور سابق عراق، با روپوشی نارنجی بر لبه تخت تاشوی نظامی

نشسته بود 24 ساعت قبل نیروهای نظامی ایالات متحده او را دستگیر کرده بودند و حالا او زندانی ایالات متحده بود. زمانی که در را برای ورود رهبران جدید

عراق باز کردم صدام از جای خود بلند نشد. پوزخندی بر صورتش نشاند و هیچ اثری از ندامت و یا شرمندگی در صورتش نبود.

بلافاصله چهار رهبر عراقی از فاصله ای امن شروع به فریاد زدن بر سر صدام کردند. صدام با نگاهی تحقیرآمیز و لبخندی مرگبار به آنها اشاره کرد که بنشینند.

آنها که هنوز هم از دیکتاتور ظالم می ترسیدند هر یک بر روی یک صندلی تاشو نشستند.

فریادها و اشارات انگشت به آرامی ادامه داشت تا زمانی که رئیس جمهور دیکتاتور سابق شروع به صحبت کرد. حزب بعث زیر نظر صدام حسین، مسئول مرگ

هزاران عراقی شیعه و ده ها هزار کرد بود. صدام شخصا تعدادی از ژنرال هایش را فقط به خاطراینکه به وفاداریشان شک کرده بود اعدام کرد. با اینکه من یقین

داشتم که صدام دیگر هیچ گونه تهدیدی برای مردان حاضر در اتاق نیست اما رهبران عراقی مطمئن نبودند و به راحتی می توانستم ترس را در چشمانشان ببینم

این مرد سفاک و به عبارتی قصاب بغداد در طول چند دهه مردم کشورش را به خطر انداخته بود ویژگی های شخصیتی او باعث شده بود که بدترین افراد جزو

پیروانش باشند. اراذل و اوباش و آدم کش های او مردم بی گناه را کشته و هزاران نفر را مجبور به فرار از کشورشان کردند، هیچ کس در عراق جرئت به چالش کشیدن

این فرد ظالم را نداشت. هیچ شکی نداشتم که این رهبران جدید از کاری که صدام ممکن است بتواند انجام دهد حتی از پشت میله های زندان وحشت دارند.

اگر هدف شان از این ملاقات این بود که به صدام نشان دهند که دیگر قدرتی ندارد، نقشه ای شکست خورده بود.

در همان لحظات کوتاه، صدام توانسته بود که اعضای حکومت جدید عراق را به وحشت بیندازد. اعتماد به نفس او در آن لحظه از همیشه بیشتر بود. هنگامی که رهبران

عراقی رفتند من به سربازانم دستور دادم تا رئیس جمهور سابق را به اتاق کوچکی ببرند. او هیچ ملاقات کننده ای نداشت و محافظان نیز حق صحبت کردن با صدام

را نداشتند. در طول یک ماه بعد من هر روز به آن اتاق کوچک سرکشی می کردم، صدام هر روز برای احوالپرسی با من از جایش بلند می شد، و من بدون هیچ حرفی

به او اشاره می کردم که به سر جایش بنشیند. پیام من واضح بود او دیگر اهمیتی نداشت. دیگر نمی توانست اطرافیانش را بترساند. قصر با شکوهش از بین رفته بود

تمام خدمتکاران، پیشخدمتان و افسرانش از بین رفته بودند، و درر نهایت قدرتش، که بر پایه ظلم و زورگویی بنا شده بود دیگر وجود نداشت.

سی روز بعد صدام حسین را به یک واحد پلیس نظامی مناسب منتقل کردم و یک سال بعد دولت عراق او را به جرم جنایت علیه ملت عراق اعدام کرد. زورگوها همگی

مثل هم هستند هر کجا که باشند چه در حیاط مدرسه چه در محل کار و چه در مسند حکومت یک کشور، این افراد به اعمال ترس و وحشت بر مردم حکومت می کنند.

زورگوها قدرت خود را از طریق ترس و ضعف دیگران به دست می آوردند. آنها شبیه کوسه ها هستند که ترس را در آب حس می کنند. آنها دور شکار خود حلقه می زنند

تا ببینند آیا شکار تقلایی می کند یا نه، و ضعیف یا قوی بودن شکارشان را بررسی می کنند.

اگر شجاعت مقابله با این وضعیت را نداشته باشید به شما حمله خواهند کرد. در زندگی برای رسیدن به هدفتان، برای گذراندن شنای شبانه باید انسان شجاعی باشید.

این شجاعت در همه ما وجود دارد . به عمق وجودتان نگاه کنید حتما حجم عظیمی از شجاعت را پیدا خواهید کرد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا