Lunika✧
مدیر ارشد + مدیر تالار کپیست
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
طراح انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
ادمین مسابقات
کتابخوان انجمن
- تاریخ ثبتنام
- 2023-07-07
- نوشتهها
- 3,868
- لایکها
- 14,056
- امتیازها
- 113
- محل سکونت
- "درون پورتال آتش"
- وب سایت
- forums.taakroman.ir
- کیف پول من
- 289,292
- Points
- 5,676
- سطح
-
- حرفهای
اسرار مرگ خانم ابیلا - پرویز قاضی سعید
در ابتدای داستان می خوانیم:
آنجلی خوابش نمی برد. مرتبا از این دنده به آن دنده می غلتید. از شیشه کوچک بالای اتاق خوابش، نوری به داخل می تابید و این نشان می داد که ساکنین آپارتمان روبرو هنوز بیدار هستند. آنجلی سعی می کرد افکار مغشوش و ناراحت کننده را از سرش بیرون کند، ولی ممکن نمی شد. چند با به خود تلقین کرد:
من دیگر دختر بزرگی هستم. نباید یک فیلم این چنین مرا بترساند و این افکار عجیب را به سر من راه دهد. با وجود همه این تلقینات نمی توانست آرام بگیرد. اصلا او نمی بایست آن روز بعدازظهر به دیدن آن فیلم جنایی وحشتناک می رفت. صح*نه های فیلم مرتب به نظرش می رسید. خود را می دید که از پشت سوراخ کلید اتاقی، ناظر یک قتل هول انگیز است و این همان فکری بود که از خوابیدن او جلوگیری می کرد. کم کم آنقدر این فکر در سر او قدرت یافت که صدای پاهای آرام کسی را در آپارتمان شنید
در ابتدای داستان می خوانیم:
آنجلی خوابش نمی برد. مرتبا از این دنده به آن دنده می غلتید. از شیشه کوچک بالای اتاق خوابش، نوری به داخل می تابید و این نشان می داد که ساکنین آپارتمان روبرو هنوز بیدار هستند. آنجلی سعی می کرد افکار مغشوش و ناراحت کننده را از سرش بیرون کند، ولی ممکن نمی شد. چند با به خود تلقین کرد:
من دیگر دختر بزرگی هستم. نباید یک فیلم این چنین مرا بترساند و این افکار عجیب را به سر من راه دهد. با وجود همه این تلقینات نمی توانست آرام بگیرد. اصلا او نمی بایست آن روز بعدازظهر به دیدن آن فیلم جنایی وحشتناک می رفت. صح*نه های فیلم مرتب به نظرش می رسید. خود را می دید که از پشت سوراخ کلید اتاقی، ناظر یک قتل هول انگیز است و این همان فکری بود که از خوابیدن او جلوگیری می کرد. کم کم آنقدر این فکر در سر او قدرت یافت که صدای پاهای آرام کسی را در آپارتمان شنید