.Sarina.
مدیر ارشد + ناظر ارشد رمان
پرسنل مدیریت
مدیریت ارشد
ناظر ارشد
ناظر انجمن
مشاور انجمن
ویراستار انجمن
تیزریست انجمن
کپیست انجمن
تایپیست انجمن
ادیتور انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
در کودکی، کیف میکرد آنجا بنشیند و پدر و مادرش را تماشا کند که میان درختها پی او میگردند.
سوفی همیشه فکر کرده بود باغ آنها، عالمی مخصوص خود دارد. هر وقت صحبت باغ عدن، کتاب مقدس را میشنید یاد نشستن خودش در این مخفیگاه و سیر و سیاحت بهشت کوچک خود میافتاد.
جهان چگونه به وجود آمد؟
هیچ به عقلش نمی رسید. همین قدر میدانست که جهان سیارهی کوچکی است در فضا؛ ولی فضا از کجا آمد؟
شاید فضا پیوسته وجود داشته است که در آن صورت دیگر لازم نیست پی ببریم از کجا آمده؛ اما مگر چیزی میتواند پیوسته وجود داشته باشد؟ در ژرفای نهادش چیزی بود که این فکر را نمیپذیرفت. هر چیزی که وجود دارد، لابد روزی به وجود آمده است. پس این فضا نیز میباید زمانی از چیز دیگری پدید آمده باشد.
ولی اگر فضا از چیزی دیگر پدید آمد؛ پس آن چیز هم خود از چیزی دیگر وجود یافته است. سوفی، دید دارد فقط مسئله را عقب میاندازد. در زمانی باید از عدم به وجود آمده باشد؛ ولی آیا این ممکن است؟ آیا ناممکنی این درست به اندازهی ناممکنی پندار وجود دائمی جهان نیست؟
در مدرسه آموخته بودند که خدا جهان را آفرید. سوفی کوشید خود را با این فکر دلداری دهد که این احتمالاً بهترین راه حل كل مسئله است؛ ولی باز اندیشهی تازهای به سرش تاخت. میتوان پذیرفت که خدا فضا را آفرید؛ اما خود خدا چی؟ آیا خدا خودش را از عدم آفرید؟ دوباره چیزی در ژرفای نهادش به صدا درآمد. اگر هم تصور کنیم خدا قادر است همه چیز بیآفریند، آیا پیش از آن که وجود یابد و با آن دست به آفرینش زند، میتوانست خود را بیآفریند؟ پس فقط یک امکان باقی می ماند؛ خدا همیشه وجود داشته است؛ ولی چنین امکانی را قبلاً رد نکرده بود؟ مگر نه هر چیزی که وجود دارد، میباید روزی به وجود آمده باشد؟ لعنت بر شیطان!
#دنیای_سوفی
#سارینا
#انجمن_تک_رمان
سوفی همیشه فکر کرده بود باغ آنها، عالمی مخصوص خود دارد. هر وقت صحبت باغ عدن، کتاب مقدس را میشنید یاد نشستن خودش در این مخفیگاه و سیر و سیاحت بهشت کوچک خود میافتاد.
جهان چگونه به وجود آمد؟
هیچ به عقلش نمی رسید. همین قدر میدانست که جهان سیارهی کوچکی است در فضا؛ ولی فضا از کجا آمد؟
شاید فضا پیوسته وجود داشته است که در آن صورت دیگر لازم نیست پی ببریم از کجا آمده؛ اما مگر چیزی میتواند پیوسته وجود داشته باشد؟ در ژرفای نهادش چیزی بود که این فکر را نمیپذیرفت. هر چیزی که وجود دارد، لابد روزی به وجود آمده است. پس این فضا نیز میباید زمانی از چیز دیگری پدید آمده باشد.
ولی اگر فضا از چیزی دیگر پدید آمد؛ پس آن چیز هم خود از چیزی دیگر وجود یافته است. سوفی، دید دارد فقط مسئله را عقب میاندازد. در زمانی باید از عدم به وجود آمده باشد؛ ولی آیا این ممکن است؟ آیا ناممکنی این درست به اندازهی ناممکنی پندار وجود دائمی جهان نیست؟
در مدرسه آموخته بودند که خدا جهان را آفرید. سوفی کوشید خود را با این فکر دلداری دهد که این احتمالاً بهترین راه حل كل مسئله است؛ ولی باز اندیشهی تازهای به سرش تاخت. میتوان پذیرفت که خدا فضا را آفرید؛ اما خود خدا چی؟ آیا خدا خودش را از عدم آفرید؟ دوباره چیزی در ژرفای نهادش به صدا درآمد. اگر هم تصور کنیم خدا قادر است همه چیز بیآفریند، آیا پیش از آن که وجود یابد و با آن دست به آفرینش زند، میتوانست خود را بیآفریند؟ پس فقط یک امکان باقی می ماند؛ خدا همیشه وجود داشته است؛ ولی چنین امکانی را قبلاً رد نکرده بود؟ مگر نه هر چیزی که وجود دارد، میباید روزی به وجود آمده باشد؟ لعنت بر شیطان!
#دنیای_سوفی
#سارینا
#انجمن_تک_رمان
کد:
در کودکی، کیف میکرد آنجا بنشیند و پدر و مادرش را تماشا کند که میان درختها پی او میگردند.
سوفی همیشه فکر کرده بود باغ آنها، عالمی مخصوص خود دارد. هر وقت صحبت باغ عدن، کتاب مقدس را میشنید یاد نشستن خودش در این مخفیگاه و سیر و سیاحت بهشت کوچک خود میافتاد.
جهان چگونه به وجود آمد؟
هیچ به عقلش نمی رسید. همین قدر میدانست که جهان سیارهی کوچکی است در فضا؛ ولی فضا از کجا آمد؟
شاید فضا پیوسته وجود داشته است که در آن صورت دیگر لازم نیست پی ببریم از کجا آمده؛ اما مگر چیزی میتواند پیوسته وجود داشته باشد؟ در ژرفای نهادش چیزی بود که این فکر را نمیپذیرفت. هر چیزی که وجود دارد، لابد روزی به وجود آمده است. پس این فضا نیز میباید زمانی از چیز دیگری پدید آمده باشد.
ولی اگر فضا از چیزی دیگر پدید آمد؛ پس آن چیز هم خود از چیزی دیگر وجود یافته است. سوفی، دید دارد فقط مسئله را عقب میاندازد. در زمانی باید از عدم به وجود آمده باشد؛ ولی آیا این ممکن است؟ آیا ناممکنی این درست به اندازهی ناممکنی پندار وجود دائمی جهان نیست؟
در مدرسه آموخته بودند که خدا جهان را آفرید. سوفی کوشید خود را با این فکر دلداری دهد که این احتمالاً بهترین راه حل كل مسئله است؛ ولی باز اندیشهی تازهای به سرش تاخت. میتوان پذیرفت که خدا فضا را آفرید؛ اما خود خدا چی؟ آیا خدا خودش را از عدم آفرید؟ دوباره چیزی در ژرفای نهادش به صدا درآمد. اگر هم تصور کنیم خدا قادر است همه چیز بیآفریند، آیا پیش از آن که وجود یابد و با آن دست به آفرینش زند، میتوانست خود را بیآفریند؟ پس فقط یک امکان باقی می ماند؛ خدا همیشه وجود داشته است؛ ولی چنین امکانی را قبلاً رد نکرده بود؟ مگر نه هر چیزی که وجود دارد، میباید روزی به وجود آمده باشد؟ لعنت بر شیطان!