خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • انجمن بدون تغییر موضوع و محتوا به فروش می رسد (بعد از خرید باید همین روال رو ادامه بدید) در صورت توافق انتشارات نیز واگذار می شود. برای خرید به آیدی @zahra_jim80 در تلگرام و ایتا پیام بدید

کتاب در حال تایپ افسانه کاریزما| اولیویا فاکس کابان

  • نویسنده موضوع Lunika✧
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 23
  • بازدیدها 255
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

کتاب های درخواستی در حال تایپ

Lunika✧

مدیریت کل سایت + مدیر تالار کپی
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
حفاظت انجمن
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
8,265
کیف پول من
325,955
Points
70,000,693
البته شنیدن داستان کامل از زبان خودشان ایده‌آل است. ولی حتی تصور این که آن‌ها نیز این تجربه را داشته‌اند و به شما می‌گویند، کمک بزرگی به شما خواهد بود. (به خاطر داشته باشید که مغز شما تفاوت داستان و واقعیت را متوجه نمی‌شود)
راه دیگر غلبه بر ناراحتی‌ها این است که بیاد داشته باشید که در این تجربه تنها نیستید. شما با 7 میلیارد نفر در این سیاره، من به طور کامل تضمین می‌کنم نه تنها با یک نفر بلکه با تعداد زیادی از مردم در همان لحظه همین موضوع را تجربه می‌کنید و از آن می‌گذرید.
بجای دیدن آن به عنوان یک احساس شدید توسط یک فرد، به جامعه‌ای از افراد که با آن مبارزه می‌کنند بیاندیشید. یک بار سنگین که روی دوش جمع بزرگی قرار گرفته است. بجای این که به تنهایی آن را تحمل کنید، این مسئله را به عنوان شرم، اندوه، غم، افسردگی بدانید که توسط بسیاری از افراد، در حال حاضر احساس می‌شود.
یکی از مراجعین من می‌گفت که ایجاد ارتباط با دیگران بسیار مهم است و به اندازه انتقال مسئولیت در او تأثیر می‌گذارد. او دوست داشت هرجایی که هست به اطراف نگاه کند و تصور کند که در طول روز افکار مردم مانند حباب از سرشان سرازیر می‌شود. و می‌گوید باعث آرامش است که متوجه شوی اشتباه نیست که دارای این افکار یا احساسات هستی و این که من هم همین افکار و احساسات را دارم و این کاملاً طبیعی است.
در هر تجربه‌ای چه شخصی و چه به عنوان مربی، متوجه شدم که به سادگی تطبیق این ذهنیت جدید و یادگیری نحوه نادیده گرفتن اضطراب یا شرم، می‌تواند باعث کنترل ناراحتی‌های درونی باشد. می‌بینید، شرم، واقعی است در بین تمام احساساتی که بشر می‌تواند حس کند، شرم یکی از مسموم‌ترین احساسات برای سلامتی و خوشبختی است.
" Berne Brownپژوهشگر در مورد شرم" آن را به عنوان ترس از غیرقابل دوسته داشته شدن توصیف می‌کند.
«خجالت و شرم تجربه شدیداً دردناکی است که به واسطه آن اعتقاد داریم ما ناقص هستیم و بنابراین سزاوار عشق و تعلق نیستیم. شرم آن‌قدر با قدرت به ما ضربه می‌زند که بخاطر آن پیغامی اساسی درباره کامل نبودن ما به عنوان انسان به ما می‌رسد.»
و در شرایط اولیه بقاء اگر اجتماع شما را نپذیرد از بین خواهید رفت. آن وضعیت مرگ یا زندگی است. مغز احتیاجات اجتماعی را با تلاش برای زنده ماندن برابر می‌داند. جدا ماندن از اجتماع باعث فعالیت‌های درونی مشابهی می‌شود. جایی در پس ذهن ما، ترس از عدم تأیید کسانی داریم که در بقای ما اهمیت دارند.
به دلیل این که به راحتی فعال می‌شود و به سرعت پیشرفت می‌کند، شرم می‌تواند به سرعت از کنترل خارج شود و به روش‌هایی خودش را نشان دهد، که به ما هیچ کمکی نمی‌کند.
من از مراجعینم شنیده‌ام که از خوردن شکلات خجالت می‌کشیده‌اند می‌دانید که این حد از شرم برای قتل درجه 3 مناسب است.
Chade Meng Tan یکی از کارمندان خوب گوگل و یک مراقبه کننده ذهن، معتقد است که احساس بد داشتن درباره احساسات بد برای آدم‌های خوب رایج‌تر است.
ما شروع به فکر کردن می‌کنیم. اگر من یک آدم خوب هستم چرا احساس شرم می‌کنم؟ مطمئناً اگر من واقعاً خوب بودم چرا احساس شرم می‌کنم؟ آگاهی از چگونگی جذب استیگمای (برچسب زدن به خود) شرم از تجارب و احساسات شدیدی است که برای کاریزما بسیار حیاتی است. معمولاً چیزی که حس می‌کنیم دردناکترین قسمت این مشکل نیست. این گونه است که شرم درباره احساسات، موجب آسیب می‌شود. هنگامی که ما این احساس را یک امر طبیعی و حتی چیزی که انتظار می‌رود داشته باشیم می‌بینیم، مواجهه با آن بسیار آسان‌تر می‌شود.
«در هنگام بروز هرگونه احساس ناراحتی یا دشواری باید بیاد داشته باشید که شرم بخش استانداردی از تجربه انسان است و هر انسانی آن را در مواقعی احساس می‌کند.»
کد:
البته شنیدن داستان کامل از زبان خودشان ایده‌آل است. ولی حتی تصور این که آن‌ها نیز این تجربه را داشته‌اند و به شما می‌گویند، کمک بزرگی به شما خواهد بود. (به خاطر داشته باشید که مغز شما تفاوت داستان و واقعیت را متوجه نمی‌شود)
راه دیگر غلبه بر ناراحتی‌ها این است که بیاد داشته باشید که در این تجربه تنها نیستید. شما با 7 میلیارد نفر در این سیاره، من به طور کامل تضمین می‌کنم نه تنها با یک نفر بلکه با تعداد زیادی از مردم در همان لحظه همین موضوع را تجربه می‌کنید و از آن می‌گذرید.
بجای دیدن آن به عنوان یک احساس شدید توسط یک فرد، به جامعه‌ای از افراد که با آن مبارزه می‌کنند بیاندیشید. یک بار سنگین که روی دوش جمع بزرگی قرار گرفته است. بجای این که به تنهایی آن را تحمل کنید، این مسئله را به عنوان شرم، اندوه، غم، افسردگی بدانید که توسط بسیاری از افراد، در حال حاضر احساس می‌شود.
یکی از مراجعین من می‌گفت که ایجاد ارتباط با دیگران بسیار مهم است و به اندازه انتقال مسئولیت در او تأثیر می‌گذارد. او دوست داشت هرجایی که هست به اطراف نگاه کند و تصور کند که در طول روز افکار مردم مانند حباب از سرشان سرازیر می‌شود. و می‌گوید باعث آرامش است که متوجه شوی اشتباه نیست که دارای این افکار یا احساسات هستی و این که من هم همین افکار و احساسات را دارم و این کاملاً طبیعی است.
در هر تجربه‌ای چه شخصی و چه به عنوان مربی، متوجه شدم که به سادگی تطبیق این ذهنیت جدید و یادگیری نحوه نادیده گرفتن اضطراب یا شرم، می‌تواند باعث کنترل ناراحتی‌های درونی باشد. می‌بینید، شرم، واقعی است در بین تمام احساساتی که بشر می‌تواند حس کند، شرم یکی از مسموم‌ترین احساسات برای سلامتی و خوشبختی است.
" Berne Brownپژوهشگر در مورد شرم" آن را به عنوان ترس از غیرقابل دوسته داشته شدن توصیف می‌کند.
«خجالت و شرم تجربه شدیداً دردناکی است که به واسطه آن اعتقاد داریم ما ناقص هستیم و بنابراین سزاوار عشق و تعلق نیستیم. شرم آن‌قدر با قدرت به ما ضربه می‌زند که بخاطر آن پیغامی اساسی درباره کامل نبودن ما به عنوان انسان به ما می‌رسد.»
و در شرایط اولیه بقاء اگر اجتماع شما را نپذیرد از بین خواهید رفت. آن وضعیت مرگ یا زندگی است. مغز احتیاجات اجتماعی را با تلاش برای زنده ماندن برابر می‌داند. جدا ماندن از اجتماع باعث فعالیت‌های درونی مشابهی می‌شود. جایی در پس ذهن ما، ترس از عدم تأیید کسانی داریم که در بقای ما اهمیت دارند.
به دلیل این که به راحتی فعال می‌شود و به سرعت پیشرفت می‌کند، شرم می‌تواند به سرعت از کنترل خارج شود و به روش‌هایی خودش را نشان دهد، که به ما هیچ کمکی نمی‌کند.
من از مراجعینم شنیده‌ام که از خوردن شکلات خجالت می‌کشیده‌اند می‌دانید که این حد از شرم برای قتل درجه 3 مناسب است.
 Chade Meng Tan یکی از کارمندان خوب گوگل و یک مراقبه کننده ذهن، معتقد است که احساس بد داشتن درباره احساسات بد برای آدم‌های خوب رایج‌تر است .
ما شروع به فکر کردن می‌کنیم. اگر من یک آدم خوب هستم چرا احساس شرم می‌کنم؟ مطمئناً اگر من واقعاً خوب بودم چرا احساس شرم می‌کنم؟ آگاهی از چگونگی جذب استیگمای (برچسب زدن به خود) شرم از تجارب و احساسات شدیدی است که برای کاریزما بسیار حیاتی است. معمولاً چیزی که حس می‌کنیم دردناکترین قسمت این مشکل نیست. این گونه است که شرم درباره احساسات، موجب آسیب می‌شود. هنگامی که ما این احساس را یک امر طبیعی و حتی چیزی که انتظار می‌رود داشته باشیم می‌بینیم، مواجهه با آن بسیار آسان‌تر می‌شود.
«در هنگام بروز هرگونه احساس ناراحتی یا دشواری باید بیاد داشته باشید که شرم بخش استانداردی از تجربه انسان است و هر انسانی آن را در مواقعی احساس می‌کند.»
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Lunika✧

مدیریت کل سایت + مدیر تالار کپی
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
حفاظت انجمن
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
8,265
کیف پول من
325,955
Points
70,000,693
تمرین عملی: غلبه بر ناراحتی
•دفعه بعد که احساسات ناراحت کننده شما را اذیت کرد ، این راهنمای قدم به قدم را دنبال کنید:
1- به یاد داشته باشید که داشتن احساسات ناخوشایند طبیعی هستند و میراث غریزه بقا ما هستند همگی ما گهگداری آنها را تجربه می کنیم.
2- کاهش شدت بزرگنمایی: این یک قسمت مشترک در تجربه انسانهاست که هر روزه اتفاق می افتد.
3- به دیگران فکر کنید، کسانی که قبلا یک چنین مشکلی برایشان پیش آمده است. مخصوصا افرادی که برای شما قابل اعتماد هستند.
4- به آن به چشم مشکل نگاه کنید که چندین نفر باهم در آن اشتراک دارند.
شما بخشی از جامعه انسانهایی هستید که در همین لحظه همین حس را دارند. چیزی که شما آموختید این است که چگونه بر ناراحتی های درونی غلبه کنید که نهایتا باعث افزایش مقاومت شما دربرابر منفی گرایی کاهش دهنده کاریزما میشود. فقط با بدست آوردن این ابزارهاست که می توانید سطح کاریزمای خود را افزایش دهید. این ابزار مهمی است که شما در ادامه کتاب بارها و بارها می توانید از آن استفاده کنید.
کد:
‌
تمرین عملی: غلبه بر ناراحتی
•دفعه بعد که احساسات ناراحت کننده شما را اذیت کرد ، این راهنمای قدم به قدم را دنبال کنید:
1- به یاد داشته باشید که داشتن احساسات ناخوشایند طبیعی هستند و میراث غریزه بقا ما هستند همگی ما گهگداری آنها را تجربه می کنیم.
2- کاهش شدت بزرگنمایی: این یک قسمت مشترک در تجربه انسانهاست که هر روزه اتفاق می افتد.
3- به دیگران فکر کنید، کسانی که قبلا یک چنین مشکلی برایشان پیش آمده است. مخصوصا افرادی که برای شما قابل اعتماد هستند.
4- به آن به چشم مشکل نگاه کنید که چندین نفر باهم در آن اشتراک دارند.
شما بخشی از جامعه انسانهایی هستید که در همین لحظه همین حس را دارند. چیزی که شما آموختید این است که چگونه بر ناراحتی های درونی غلبه کنید که نهایتا باعث افزایش مقاومت شما دربرابر منفی گرایی کاهش دهنده کاریزما میشود. فقط با بدست آوردن این ابزارهاست که می توانید سطح کاریزمای خود را افزایش دهید. این ابزار مهمی است که شما در ادامه کتاب بارها و بارها می توانید از آن استفاده کنید.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Lunika✧

مدیریت کل سایت + مدیر تالار کپی
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
حفاظت انجمن
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
8,265
کیف پول من
325,955
Points
70,000,693
مرحله 2: نابود کردن منفی گرایی

گام بعدی برخورد با ذهنیت منفی و خنثی کردن افکار منفی است.
بهترین راه این است که آگاه باشید که افکار شما لزوما دقیق نیستند. آیا شما تجربه تام و پل را در رستوران را که علت آن کت و شلوار سیاه و نامناسب بود بخاطر دارید؟ حتی زمانی که بنظر میرسد به وضوح کسی واکنش منفی به ما نشان میدهد، آنچه که ما در چهره آنها مشاهده میکنیم ممکن است هیچ ارتباطی به ما نداشته باشد.
چه اتفاقی می افتد که نمیتوانیم ببینیم؟ آیا آنها گرسنه، بیمار یا خسته هستند؟ شاید آنها دچار ناراحتی جسمی یا ذهنی باشند که در حال تلاش برای مدیریت آن هستند. دفعه بعد، زمانی که در حال صحبت با شخصی هستید اگر مشکل یا محتاط بودن را در چهره طرف مقابل احساس کردید، سعی کنید بخاطر بیاورید که این مسئله به سادگی میتواند نشانه یک ناراحتی درونی باشد. شما ممکن است متوجه لرزش های سطحی در اثر یک طوفان درونی شده باشید و احتمال خیلی زیادی وجود دارد که هیچ ربطی با احساس اینکه آنها درباره شما و یا چیزی که تازه گفته اید نداشته باشد.
این یادآوری هنگامی که در یک مکالمه شرکت میکنم مستمراً به من کمک میکند که متوجه تن صدای نگران یا مضطرب در صدای
سایرین شوم و اینکه بسرعت وجود یک حالت منفی را در صورت طرف مقابل مشاهده کنم، با این حال باز هم گاهی اوقات بصورت
غریزی احساس ناراحتی میکنم.
دشوار است که وانمود نکنید آنچه که من مشاهده میکنم واکنش نسبت به گفته های من است. بلافاصله واکنش غریزی من این است که هرچیزی که من دیده ام ممکن است نشانه ای باشد از احساس آنها درباره خودشان مثل داشتن یک لباس پشمی سیاه در گرما یا هرچیز دیگری.
«یکی از دلایل اصلی افکار منفی روی ما تاثیر میگذارد این است که ما فکر میکنیم ذهن ما درک دقیقی از واقعیات دارد و نتیجه گیری های آن عموما معتبر است، که کاملا اشتباه است. ذهن ما نمایی از واقعیات را می بیند و اغلب کاملا تحریف شده است.»
محققان هاروارد در یک تحقیق ، از شرکت کنندگان خواستند تا ویدئویی را مشاهده کنند که در آن دو گروه یک توپ بسکتبال را به یکدیگر پاس میدادند. از آنها خواسته شد تعداد پاس هایی که توسط یکی از تیم ها انجام میشود را شمارش کنند. در قسمتی از ویدئو یک
زن که لباس گوریل پوشیده بود وارد زمین شد. پس از مشاهده ویدئو از شرکت کنندگان خواسته شد که هرچیز غیرعادی را که مشاهده کرده اند اعلام نمایند. اکثریت گروه ها گوریل را ندیده بودند با اینکه گوریل دست هایش را برای دوربین تکان داده بود.
فکر می کنید شما کارتان بهتر است؟ میتوانید این را امتحان کنید.
همین الان به اطراف اتاقتان نگاه کنید و هر چیزی را که آبی است در نظر بگیرید. حالا به پایین صفحه خیره شوید بدون اینکه
چشمانتان را باز و بسته کنید به هرچیز قرمز در اتاق فکر کنید. واقعا سعی کنید. حالا اطراف را نگاه کنید، آیا شما ناگهان متوجه رنگ قرمز بیشتری میشوید؟
چرا این اتفاق افتاد؟ ما ظرفیت محدودی برای توجه آگاهانه داریم. که میزان هوشیاری ما را در هر برهه زمانی محدود میکند. از میلیون ها ورودی بینایی که چشم‌هایمان در هر لحظه دریافت می کند ما به تعداد خیلی کمی از آنها آگاهانه توجه داریم. آگاهی کامل از همه چیز در اطرافمان بیش از حد توان ماست. برای مقابله با این امر، مغز ما اطلاعات را ف*یل*تر میکند، یا به آنچه که مغز آن را مهم میدانید یا نسبت به آن آگاهی دارد توجه بیشتری نشان میدهد. از طریق این فرآیند، ذهن ما به طور کامل نمیتواند واقعیت را نمایش دهد.
به دلیل آنکه ف*یل*تر دارد و دید ناقصی را به ما ارائه میدهد. و بعضی از اجزاء را نمایش داده و بقیه را حذف میکند.
کد:
‌
مرحله 2: نابود کردن منفی گرایی 

گام بعدی برخورد با ذهنیت منفی و خنثی کردن افکار منفی است.
بهترین راه این است که آگاه باشید که افکار شما لزوما دقیق نیستند. آیا شما تجربه تام و پل را در رستوران را که علت آن کت و شلوار سیاه و نامناسب بود بخاطر دارید؟ حتی زمانی که بنظر میرسد به وضوح کسی واکنش منفی به ما نشان میدهد، آنچه که ما در چهره آنها مشاهده میکنیم ممکن است هیچ ارتباطی به ما نداشته باشد.
چه اتفاقی می افتد که نمیتوانیم ببینیم؟ آیا آنها گرسنه، بیمار یا خسته هستند؟ شاید آنها دچار ناراحتی جسمی یا ذهنی باشند که در حال تلاش برای مدیریت آن هستند. دفعه بعد، زمانی که در حال صحبت با شخصی هستید اگر مشکل یا محتاط بودن را در چهره طرف مقابل احساس کردید، سعی کنید بخاطر بیاورید که این مسئله به سادگی میتواند نشانه یک ناراحتی درونی باشد. شما ممکن است متوجه لرزش های سطحی در اثر یک طوفان درونی شده باشید و احتمال خیلی زیادی وجود دارد که هیچ ربطی با احساس اینکه آنها درباره شما و یا چیزی که تازه گفته اید نداشته باشد.
این یادآوری هنگامی که در یک مکالمه شرکت میکنم مستمراً به من کمک میکند که متوجه تن صدای نگران یا مضطرب در صدای
سایرین شوم و اینکه بسرعت وجود یک حالت منفی را در صورت طرف مقابل مشاهده کنم، با این حال باز هم گاهی اوقات بصورت 
غریزی احساس ناراحتی میکنم.
دشوار است که وانمود نکنید آنچه که من مشاهده میکنم واکنش نسبت به گفته های من است. بلافاصله واکنش غریزی من این است که هرچیزی که من دیده ام ممکن است نشانه ای باشد از احساس آنها درباره خودشان مثل داشتن یک لباس پشمی سیاه در گرما یا هرچیز دیگری.
«یکی از دلایل اصلی افکار منفی روی ما تاثیر میگذارد این است که ما فکر میکنیم ذهن ما درک دقیقی از واقعیات دارد و نتیجه گیری های آن عموما معتبر است، که کاملا اشتباه است. ذهن ما نمایی از واقعیات را می بیند و اغلب کاملا تحریف شده است.»
محققان هاروارد در یک تحقیق ، از شرکت کنندگان خواستند تا ویدئویی را مشاهده کنند که در آن دو گروه یک توپ بسکتبال را به یکدیگر پاس میدادند. از آنها خواسته شد تعداد پاس هایی که توسط یکی از تیم ها انجام میشود را شمارش کنند. در قسمتی از ویدئو یک
زن که لباس گوریل پوشیده بود وارد زمین شد. پس از مشاهده ویدئو از شرکت کنندگان خواسته شد که هرچیز غیرعادی را که مشاهده کرده اند اعلام نمایند. اکثریت گروه ها گوریل را ندیده بودند با اینکه گوریل دست هایش را برای دوربین تکان داده بود.
فکر می کنید شما کارتان بهتر است؟ میتوانید این را امتحان کنید.
همین الان به اطراف اتاقتان نگاه کنید و هر چیزی را که آبی است در نظر بگیرید. حالا به پایین صفحه خیره شوید بدون اینکه
چشمانتان را باز و بسته کنید به هرچیز قرمز در اتاق فکر کنید. واقعا سعی کنید. حالا اطراف را نگاه کنید، آیا شما ناگهان متوجه رنگ قرمز بیشتری میشوید؟
چرا این اتفاق افتاد؟ ما ظرفیت محدودی برای توجه آگاهانه داریم. که میزان هوشیاری ما را در هر برهه زمانی محدود میکند. از میلیون ها ورودی بینایی که چشم‌هایمان در هر لحظه دریافت می کند ما به تعداد خیلی کمی از آنها آگاهانه توجه داریم. آگاهی کامل از همه چیز در اطرافمان بیش از حد توان ماست. برای مقابله با این امر، مغز ما اطلاعات را ف*یل*تر میکند، یا به آنچه که مغز آن را مهم میدانید یا نسبت به آن آگاهی دارد توجه بیشتری نشان میدهد. از طریق این فرآیند، ذهن ما به طور کامل نمیتواند واقعیت را نمایش دهد. 
به دلیل آنکه ف*یل*تر دارد و دید ناقصی را به ما ارائه میدهد. و بعضی از اجزاء را نمایش داده و بقیه را حذف میکند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Lunika✧

مدیریت کل سایت + مدیر تالار کپی
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
حفاظت انجمن
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
8,265
کیف پول من
325,955
Points
70,000,693
در اکثر مواقع اجزائی که حذف میشوند زیاد مهم نیستند، و تصاویری که ما دریافت میکنیم نسبتا نزدیک به واقعیت هستند اما گاهی اوقات نمایی تحریف شده از واقعیت را به ما نشان میدهد. این انحراف از واقعیت عموما منفی است، زیرا عناصری که از طرف مغز، نقاط خطر تشخیص داده می شوند معمولا منفی هستند. این گرایش، تعصب منفی یا Negativity Bias نامیده می شود و در عمل اینگونه انجام میشود.
مری یک طراح گرافیست جوان است که برای اولین بار یک شرکت بزرگ به او سپرده شده است. چند هفته پس از شروع پروژه جیم که همکار او در شرکت است با او تماس می گیرد و به او می گوید: گوش کن، می دانید من بزرگترین طرفدار تو هستم، درباره تو و کار فوق العاده ات به همه اطرافیانم گفته ام و همین گفتگو منجر به این شد که این شرکت یکی از بزرگترین مشتریان او شود.
اما به نوعی رئیس من آن را درک نمیکند و من حدس میزنم در اولین ملاقات او تحت تاثیر شما قرار نگرفت و او فرصتی برای تغییر ذهنیتش نداشته است. جیم در ادامه توضیح میدهد که مایل است مری مسئول تمام کارهای طراحی شرکتش باشد و او فکر می کند که کار مری خیلی خوب است و مطمئن است رئیس او زمانی که مری را دوباره ببیند بسیار شگفت شود. بنابراین او مایل است که مری در جلسه بعدی مدیریت شرکت کند و کارش را ارائه نماید. عناصر مثبت زیادی وجود دارد که ذهن مری میتواند روی آن متمرکز شود. مشتری او می گوید که بزرگترین طرفدار او ست و کار او بسیار درخشان است و او مایل است که مری تمام پروژه های شرکت را در اختیار بگیرد .
ذهن مری می توانست چند ساعت آینده را صرف تحسین های مشتریانش کند. اما بیشتر ذهنها اینطور کار نمیکنند. حتی با وجود بالا بودن نسبت نکات مثبت به منفی، ذهن مری روی چه چیزی متمرکز است؟
همان یک عنصر منفی: این که در اولین ملاقات رئیس جیم تحت تاثیر مری قرار نگرفته ست.
مری روی یک نکته منفی در سناریو ی مثبت خیلی متمرکز شود، شما می توانید تصور کنید این وضعیت چطور میتواند تاثیر بدی روی سطح اعتماد به نفس او و در نتیجه روی سطح کاریزمای او در روز ارائه کارش داشته باشد.
«هنگامی که مغز شما دائما سناریوهای منفی تولید میکند، به خودتان یادآوری کنید تصور میتواند کاملا منطبق بر واقعیت نباشد. مغز شما ممکن است از پیش‌داوری منفی شما سوءاستفاده کند و یکسری از اجزاء مهمتر از بقیه را نمایش دهد و یا یکسری نکات مثبت را کامال نادیده بگیرد .»
درست مانند یک توهم نور که می تواند چشم شما را فریب داده تا چیزهایی را که واقعی نیستند، ببینید. ذهن شما میتواند توهمات ذهنی را تجربه کند توهماتی که شما احساس می کنید، اما آنها افکار نادرست هستند.
استوین ه*یز دانشمند روان شناختی می گوید: " ما افکار منفی را به صورت تصویر گرافیکی دیوار می بینیم. تصور کنید درحال قدم زدن در خیابان هستید و نقاشی دیواری را ببینید ممکن است آن تصاویر از دید شما زشت باشند، اما این فقط بخاطر آن است که از منظر شما زشت هستند ، به این معنی نیست که شما فرد زشتی هستید ."
تصورکنید که در راهی در ذهنتان قدم میزنید، ناگهان متوجه یک فکر ناخوشایند میشوند. آن را بصورت یک تصویر گرافیکی روی دیوار ببینید. همه چیز همینطور است، آنها نقاشیهای دیواری هستند، نه قضاوت در مورد اینکه شما چه کسی هستید.
همچنین شما می توانید افکارتان را به عنوان جرقه های الکتریکی در سطح ذهن خود ببینید که مرتبا در حال جرقه زدن هستند.
درحقیقت افکار، مادی و قابل لمس نیستند ، آنها فقط محرک های الکتریکی کوچکی هستند که از یک قسمت مغز به سایر قسمتها ارسال میشوند. درک اینکه افکار من لزوما معتبر نیست یک تحول فکری برای من بود و به تمرین زیادی نیاز داشت.
اما امروزه خنثی کردن افکار منفی و غیرمفید آنقدر سریع اتفاق می افتد که برایم عادی شده است. و تبدیل شده به یک عکس العمل اتوماتیک که عموما به محض اینکه متوجه یک فکر غیرمفید که می تواند حس درونی منفی به من انتقال دهد فعال میشود.
برخی از مراجعین من از خودشان می پرسند "بدترین چیزی که میتواند اتفاق بیافتد چیست؟" همانطور که چرچیل میگوید" شکست به ندرت کشنده است، و فقط متوجه این باشید که حتی در بدترین سناریو هم زنده می مانید و میتواند باعث افزایش اعتماد به نفس شود."
با این حال، بعضی افراد میتوانند این کار را انجام دهند حتی در بدترین حالت که اضطراب آنها افزایش پیدا میکند. ارزش امتحان کردن را دارد، ببینید برای شما هم جواب میدهد یا نه؟
کد:
‌
در اکثر مواقع اجزائی که حذف میشوند زیاد مهم نیستند، و تصاویری که ما دریافت میکنیم نسبتا نزدیک به واقعیت هستند اما گاهی اوقات نمایی تحریف شده از واقعیت را به ما نشان میدهد. این انحراف از واقعیت عموما منفی است، زیرا عناصری که از طرف مغز، نقاط خطر تشخیص داده می شوند معمولا منفی هستند. این گرایش، تعصب منفی یا Negativity Bias نامیده می شود و در عمل اینگونه انجام میشود.
مری یک طراح گرافیست جوان است که برای اولین بار یک شرکت بزرگ به او سپرده شده است. چند هفته پس از شروع پروژه جیم که همکار او در شرکت است با او تماس می گیرد و به او می گوید: گوش کن، می دانید من بزرگترین طرفدار تو هستم، درباره تو و کار فوق العاده ات به همه اطرافیانم گفته ام و همین گفتگو منجر به این شد که این شرکت یکی از بزرگترین مشتریان او شود.
اما به نوعی رئیس من آن را درک نمیکند و من حدس میزنم در اولین ملاقات او تحت تاثیر شما قرار نگرفت و او فرصتی برای تغییر ذهنیتش نداشته است. جیم در ادامه توضیح میدهد که مایل است مری مسئول تمام کارهای طراحی شرکتش باشد و او فکر می کند که کار مری خیلی خوب است و مطمئن است رئیس او زمانی که مری را دوباره ببیند بسیار شگفت شود. بنابراین او مایل است که مری در جلسه بعدی مدیریت شرکت کند و کارش را ارائه نماید. عناصر مثبت زیادی وجود دارد که ذهن مری میتواند روی آن متمرکز شود. مشتری او می گوید که بزرگترین طرفدار او ست و کار او بسیار درخشان است و او مایل است که مری تمام پروژه های شرکت را در اختیار بگیرد .
ذهن مری می توانست چند ساعت آینده را صرف تحسین های مشتریانش کند. اما بیشتر ذهنها اینطور کار نمیکنند. حتی با وجود بالا بودن نسبت نکات مثبت به منفی، ذهن مری روی چه چیزی متمرکز است؟
همان یک عنصر منفی: این که در اولین ملاقات رئیس جیم تحت تاثیر مری قرار نگرفته ست.
مری روی یک نکته منفی در سناریو ی مثبت خیلی متمرکز شود، شما می توانید تصور کنید این وضعیت چطور میتواند تاثیر بدی روی سطح اعتماد به نفس او و در نتیجه روی سطح کاریزمای او در روز ارائه کارش داشته باشد.
«هنگامی که مغز شما دائما سناریوهای منفی تولید میکند، به خودتان یادآوری کنید تصور میتواند کاملا منطبق بر واقعیت نباشد. مغز شما ممکن است از پیش‌داوری منفی شما سوءاستفاده کند و یکسری از اجزاء مهمتر از بقیه را نمایش دهد و یا یکسری نکات مثبت را کامال نادیده بگیرد .»
درست مانند یک توهم نور که می تواند چشم شما را فریب داده تا چیزهایی را که واقعی نیستند، ببینید. ذهن شما میتواند توهمات ذهنی را تجربه کند توهماتی که شما احساس می کنید، اما آنها افکار نادرست هستند
استوین ه*یز دانشمند روان شناختی می گوید: " ما افکار منفی را به صورت تصویر گرافیکی دیوار می بینیم. تصور کنید درحال قدم زدن در خیابان هستید و نقاشی دیواری را ببینید ممکن است آن تصاویر از دید شما زشت باشند، اما این فقط بخاطر آن است که از منظر شما زشت هستند ، به این معنی نیست که شما فرد زشتی هستید ."
تصورکنید که در راهی در ذهنتان قدم میزنید، ناگهان متوجه یک فکر ناخوشایند میشوند. آن را بصورت یک تصویر گرافیکی روی دیوار ببینید. همه چیز همینطور است، آنها نقاشیهای دیواری هستند، نه قضاوت در مورد اینکه شما چه کسی هستید.
همچنین شما می توانید افکارتان را به عنوان جرقه های الکتریکی در سطح ذهن خود ببینید که مرتبا در حال جرقه زدن هستند. 
درحقیقت افکار، مادی و قابل لمس نیستند ، آنها فقط محرک های الکتریکی کوچکی هستند که از یک قسمت مغز به سایر قسمتها ارسال میشوند. درک اینکه افکار من لزوما معتبر نیست یک تحول فکری برای من بود و به تمرین زیادی نیاز داشت.
اما امروزه خنثی کردن افکار منفی و غیرمفید آنقدر سریع اتفاق می افتد که برایم عادی شده است. و تبدیل شده به یک عکس العمل اتوماتیک که عموما به محض اینکه متوجه یک فکر غیرمفید که می تواند حس درونی منفی به من انتقال دهد فعال میشود.
برخی از مراجعین من از خودشان می پرسند "بدترین چیزی که میتواند اتفاق بیافتد چیست؟" همانطور که چرچیل میگوید" شکست به ندرت کشنده است، و فقط متوجه این باشید که حتی در بدترین سناریو هم زنده می مانید و میتواند باعث افزایش اعتماد به نفس شود."
با این حال، بعضی افراد میتوانند این کار را انجام دهند حتی در بدترین حالت که اضطراب آنها افزایش پیدا میکند. ارزش امتحان کردن را دارد، ببینید برای شما هم جواب میدهد یا نه؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا