خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • انجمن بدون تغییر موضوع و محتوا به فروش می رسد (بعد از خرید باید همین روال رو ادامه بدید) در صورت توافق انتشارات نیز واگذار می شود. برای خرید به آیدی @zahra_jim80 در تلگرام و ایتا پیام بدید

کتاب در حال تایپ افسانه کاریزما| اولیویا فاکس کابان

  • نویسنده موضوع Lunika✧
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 43
  • بازدیدها 255
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

کتاب های درخواستی در حال تایپ

Lunika✧

مدیریت کل سایت + مدیر تالار کپی
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
حفاظت انجمن
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
8,290
کیف پول من
327,184
Points
70,000,719
البته شنیدن داستان کامل از زبان خودشان ایده‌آل است. ولی حتی تصور این که آن‌ها نیز این تجربه را داشته‌اند و به شما می‌گویند، کمک بزرگی به شما خواهد بود. (به خاطر داشته باشید که مغز شما تفاوت داستان و واقعیت را متوجه نمی‌شود)
راه دیگر غلبه بر ناراحتی‌ها این است که بیاد داشته باشید که در این تجربه تنها نیستید. شما با 7 میلیارد نفر در این سیاره، من به طور کامل تضمین می‌کنم نه تنها با یک نفر بلکه با تعداد زیادی از مردم در همان لحظه همین موضوع را تجربه می‌کنید و از آن می‌گذرید.
بجای دیدن آن به عنوان یک احساس شدید توسط یک فرد، به جامعه‌ای از افراد که با آن مبارزه می‌کنند بیاندیشید. یک بار سنگین که روی دوش جمع بزرگی قرار گرفته است. بجای این که به تنهایی آن را تحمل کنید، این مسئله را به عنوان شرم، اندوه، غم، افسردگی بدانید که توسط بسیاری از افراد، در حال حاضر احساس می‌شود.
یکی از مراجعین من می‌گفت که ایجاد ارتباط با دیگران بسیار مهم است و به اندازه انتقال مسئولیت در او تأثیر می‌گذارد. او دوست داشت هرجایی که هست به اطراف نگاه کند و تصور کند که در طول روز افکار مردم مانند حباب از سرشان سرازیر می‌شود. و می‌گوید باعث آرامش است که متوجه شوی اشتباه نیست که دارای این افکار یا احساسات هستی و این که من هم همین افکار و احساسات را دارم و این کاملاً طبیعی است.
در هر تجربه‌ای چه شخصی و چه به عنوان مربی، متوجه شدم که به سادگی تطبیق این ذهنیت جدید و یادگیری نحوه نادیده گرفتن اضطراب یا شرم، می‌تواند باعث کنترل ناراحتی‌های درونی باشد. می‌بینید، شرم، واقعی است در بین تمام احساساتی که بشر می‌تواند حس کند، شرم یکی از مسموم‌ترین احساسات برای سلامتی و خوشبختی است.
" Berne Brownپژوهشگر در مورد شرم" آن را به عنوان ترس از غیرقابل دوسته داشته شدن توصیف می‌کند.
«خجالت و شرم تجربه شدیداً دردناکی است که به واسطه آن اعتقاد داریم ما ناقص هستیم و بنابراین سزاوار عشق و تعلق نیستیم. شرم آن‌قدر با قدرت به ما ضربه می‌زند که بخاطر آن پیغامی اساسی درباره کامل نبودن ما به عنوان انسان به ما می‌رسد.»
و در شرایط اولیه بقاء اگر اجتماع شما را نپذیرد از بین خواهید رفت. آن وضعیت مرگ یا زندگی است. مغز احتیاجات اجتماعی را با تلاش برای زنده ماندن برابر می‌داند. جدا ماندن از اجتماع باعث فعالیت‌های درونی مشابهی می‌شود. جایی در پس ذهن ما، ترس از عدم تأیید کسانی داریم که در بقای ما اهمیت دارند.
به دلیل این که به راحتی فعال می‌شود و به سرعت پیشرفت می‌کند، شرم می‌تواند به سرعت از کنترل خارج شود و به روش‌هایی خودش را نشان دهد، که به ما هیچ کمکی نمی‌کند.
من از مراجعینم شنیده‌ام که از خوردن شکلات خجالت می‌کشیده‌اند می‌دانید که این حد از شرم برای قتل درجه 3 مناسب است.
Chade Meng Tan یکی از کارمندان خوب گوگل و یک مراقبه کننده ذهن، معتقد است که احساس بد داشتن درباره احساسات بد برای آدم‌های خوب رایج‌تر است.
ما شروع به فکر کردن می‌کنیم. اگر من یک آدم خوب هستم چرا احساس شرم می‌کنم؟ مطمئناً اگر من واقعاً خوب بودم چرا احساس شرم می‌کنم؟ آگاهی از چگونگی جذب استیگمای (برچسب زدن به خود) شرم از تجارب و احساسات شدیدی است که برای کاریزما بسیار حیاتی است. معمولاً چیزی که حس می‌کنیم دردناکترین قسمت این مشکل نیست. این گونه است که شرم درباره احساسات، موجب آسیب می‌شود. هنگامی که ما این احساس را یک امر طبیعی و حتی چیزی که انتظار می‌رود داشته باشیم می‌بینیم، مواجهه با آن بسیار آسان‌تر می‌شود.
«در هنگام بروز هرگونه احساس ناراحتی یا دشواری باید بیاد داشته باشید که شرم بخش استانداردی از تجربه انسان است و هر انسانی آن را در مواقعی احساس می‌کند.»
کد:
البته شنیدن داستان کامل از زبان خودشان ایده‌آل است. ولی حتی تصور این که آن‌ها نیز این تجربه را داشته‌اند و به شما می‌گویند، کمک بزرگی به شما خواهد بود. (به خاطر داشته باشید که مغز شما تفاوت داستان و واقعیت را متوجه نمی‌شود)
راه دیگر غلبه بر ناراحتی‌ها این است که بیاد داشته باشید که در این تجربه تنها نیستید. شما با 7 میلیارد نفر در این سیاره، من به طور کامل تضمین می‌کنم نه تنها با یک نفر بلکه با تعداد زیادی از مردم در همان لحظه همین موضوع را تجربه می‌کنید و از آن می‌گذرید.
بجای دیدن آن به عنوان یک احساس شدید توسط یک فرد، به جامعه‌ای از افراد که با آن مبارزه می‌کنند بیاندیشید. یک بار سنگین که روی دوش جمع بزرگی قرار گرفته است. بجای این که به تنهایی آن را تحمل کنید، این مسئله را به عنوان شرم، اندوه، غم، افسردگی بدانید که توسط بسیاری از افراد، در حال حاضر احساس می‌شود.
یکی از مراجعین من می‌گفت که ایجاد ارتباط با دیگران بسیار مهم است و به اندازه انتقال مسئولیت در او تأثیر می‌گذارد. او دوست داشت هرجایی که هست به اطراف نگاه کند و تصور کند که در طول روز افکار مردم مانند حباب از سرشان سرازیر می‌شود. و می‌گوید باعث آرامش است که متوجه شوی اشتباه نیست که دارای این افکار یا احساسات هستی و این که من هم همین افکار و احساسات را دارم و این کاملاً طبیعی است.
در هر تجربه‌ای چه شخصی و چه به عنوان مربی، متوجه شدم که به سادگی تطبیق این ذهنیت جدید و یادگیری نحوه نادیده گرفتن اضطراب یا شرم، می‌تواند باعث کنترل ناراحتی‌های درونی باشد. می‌بینید، شرم، واقعی است در بین تمام احساساتی که بشر می‌تواند حس کند، شرم یکی از مسموم‌ترین احساسات برای سلامتی و خوشبختی است.
" Berne Brownپژوهشگر در مورد شرم" آن را به عنوان ترس از غیرقابل دوسته داشته شدن توصیف می‌کند.
«خجالت و شرم تجربه شدیداً دردناکی است که به واسطه آن اعتقاد داریم ما ناقص هستیم و بنابراین سزاوار عشق و تعلق نیستیم. شرم آن‌قدر با قدرت به ما ضربه می‌زند که بخاطر آن پیغامی اساسی درباره کامل نبودن ما به عنوان انسان به ما می‌رسد.»
و در شرایط اولیه بقاء اگر اجتماع شما را نپذیرد از بین خواهید رفت. آن وضعیت مرگ یا زندگی است. مغز احتیاجات اجتماعی را با تلاش برای زنده ماندن برابر می‌داند. جدا ماندن از اجتماع باعث فعالیت‌های درونی مشابهی می‌شود. جایی در پس ذهن ما، ترس از عدم تأیید کسانی داریم که در بقای ما اهمیت دارند.
به دلیل این که به راحتی فعال می‌شود و به سرعت پیشرفت می‌کند، شرم می‌تواند به سرعت از کنترل خارج شود و به روش‌هایی خودش را نشان دهد، که به ما هیچ کمکی نمی‌کند.
من از مراجعینم شنیده‌ام که از خوردن شکلات خجالت می‌کشیده‌اند می‌دانید که این حد از شرم برای قتل درجه 3 مناسب است.
 Chade Meng Tan یکی از کارمندان خوب گوگل و یک مراقبه کننده ذهن، معتقد است که احساس بد داشتن درباره احساسات بد برای آدم‌های خوب رایج‌تر است .
ما شروع به فکر کردن می‌کنیم. اگر من یک آدم خوب هستم چرا احساس شرم می‌کنم؟ مطمئناً اگر من واقعاً خوب بودم چرا احساس شرم می‌کنم؟ آگاهی از چگونگی جذب استیگمای (برچسب زدن به خود) شرم از تجارب و احساسات شدیدی است که برای کاریزما بسیار حیاتی است. معمولاً چیزی که حس می‌کنیم دردناکترین قسمت این مشکل نیست. این گونه است که شرم درباره احساسات، موجب آسیب می‌شود. هنگامی که ما این احساس را یک امر طبیعی و حتی چیزی که انتظار می‌رود داشته باشیم می‌بینیم، مواجهه با آن بسیار آسان‌تر می‌شود.
«در هنگام بروز هرگونه احساس ناراحتی یا دشواری باید بیاد داشته باشید که شرم بخش استانداردی از تجربه انسان است و هر انسانی آن را در مواقعی احساس می‌کند.»
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Lunika✧

مدیریت کل سایت + مدیر تالار کپی
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
حفاظت انجمن
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
8,290
کیف پول من
327,184
Points
70,000,719
تمرین عملی: غلبه بر ناراحتی
•دفعه بعد که احساسات ناراحت کننده شما را اذیت کرد ، این راهنمای قدم به قدم را دنبال کنید:
1- به یاد داشته باشید که داشتن احساسات ناخوشایند طبیعی هستند و میراث غریزه بقا ما هستند همگی ما گهگداری آنها را تجربه می کنیم.
2- کاهش شدت بزرگنمایی: این یک قسمت مشترک در تجربه انسانهاست که هر روزه اتفاق می افتد.
3- به دیگران فکر کنید، کسانی که قبلا یک چنین مشکلی برایشان پیش آمده است. مخصوصا افرادی که برای شما قابل اعتماد هستند.
4- به آن به چشم مشکل نگاه کنید که چندین نفر باهم در آن اشتراک دارند.
شما بخشی از جامعه انسانهایی هستید که در همین لحظه همین حس را دارند. چیزی که شما آموختید این است که چگونه بر ناراحتی های درونی غلبه کنید که نهایتا باعث افزایش مقاومت شما دربرابر منفی گرایی کاهش دهنده کاریزما میشود. فقط با بدست آوردن این ابزارهاست که می توانید سطح کاریزمای خود را افزایش دهید. این ابزار مهمی است که شما در ادامه کتاب بارها و بارها می توانید از آن استفاده کنید.
کد:
‌
تمرین عملی: غلبه بر ناراحتی
•دفعه بعد که احساسات ناراحت کننده شما را اذیت کرد ، این راهنمای قدم به قدم را دنبال کنید:
1- به یاد داشته باشید که داشتن احساسات ناخوشایند طبیعی هستند و میراث غریزه بقا ما هستند همگی ما گهگداری آنها را تجربه می کنیم.
2- کاهش شدت بزرگنمایی: این یک قسمت مشترک در تجربه انسانهاست که هر روزه اتفاق می افتد.
3- به دیگران فکر کنید، کسانی که قبلا یک چنین مشکلی برایشان پیش آمده است. مخصوصا افرادی که برای شما قابل اعتماد هستند.
4- به آن به چشم مشکل نگاه کنید که چندین نفر باهم در آن اشتراک دارند.
شما بخشی از جامعه انسانهایی هستید که در همین لحظه همین حس را دارند. چیزی که شما آموختید این است که چگونه بر ناراحتی های درونی غلبه کنید که نهایتا باعث افزایش مقاومت شما دربرابر منفی گرایی کاهش دهنده کاریزما میشود. فقط با بدست آوردن این ابزارهاست که می توانید سطح کاریزمای خود را افزایش دهید. این ابزار مهمی است که شما در ادامه کتاب بارها و بارها می توانید از آن استفاده کنید.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Lunika✧

مدیریت کل سایت + مدیر تالار کپی
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
حفاظت انجمن
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
8,290
کیف پول من
327,184
Points
70,000,719
مرحله 2: نابود کردن منفی گرایی

گام بعدی برخورد با ذهنیت منفی و خنثی کردن افکار منفی است.
بهترین راه این است که آگاه باشید که افکار شما لزوما دقیق نیستند. آیا شما تجربه تام و پل را در رستوران را که علت آن کت و شلوار سیاه و نامناسب بود بخاطر دارید؟ حتی زمانی که بنظر میرسد به وضوح کسی واکنش منفی به ما نشان میدهد، آنچه که ما در چهره آنها مشاهده میکنیم ممکن است هیچ ارتباطی به ما نداشته باشد.
چه اتفاقی می افتد که نمیتوانیم ببینیم؟ آیا آنها گرسنه، بیمار یا خسته هستند؟ شاید آنها دچار ناراحتی جسمی یا ذهنی باشند که در حال تلاش برای مدیریت آن هستند. دفعه بعد، زمانی که در حال صحبت با شخصی هستید اگر مشکل یا محتاط بودن را در چهره طرف مقابل احساس کردید، سعی کنید بخاطر بیاورید که این مسئله به سادگی میتواند نشانه یک ناراحتی درونی باشد. شما ممکن است متوجه لرزش های سطحی در اثر یک طوفان درونی شده باشید و احتمال خیلی زیادی وجود دارد که هیچ ربطی با احساس اینکه آنها درباره شما و یا چیزی که تازه گفته اید نداشته باشد.
این یادآوری هنگامی که در یک مکالمه شرکت میکنم مستمراً به من کمک میکند که متوجه تن صدای نگران یا مضطرب در صدای
سایرین شوم و اینکه بسرعت وجود یک حالت منفی را در صورت طرف مقابل مشاهده کنم، با این حال باز هم گاهی اوقات بصورت
غریزی احساس ناراحتی میکنم.
دشوار است که وانمود نکنید آنچه که من مشاهده میکنم واکنش نسبت به گفته های من است. بلافاصله واکنش غریزی من این است که هرچیزی که من دیده ام ممکن است نشانه ای باشد از احساس آنها درباره خودشان مثل داشتن یک لباس پشمی سیاه در گرما یا هرچیز دیگری.
«یکی از دلایل اصلی افکار منفی روی ما تاثیر میگذارد این است که ما فکر میکنیم ذهن ما درک دقیقی از واقعیات دارد و نتیجه گیری های آن عموما معتبر است، که کاملا اشتباه است. ذهن ما نمایی از واقعیات را می بیند و اغلب کاملا تحریف شده است.»
محققان هاروارد در یک تحقیق ، از شرکت کنندگان خواستند تا ویدئویی را مشاهده کنند که در آن دو گروه یک توپ بسکتبال را به یکدیگر پاس میدادند. از آنها خواسته شد تعداد پاس هایی که توسط یکی از تیم ها انجام میشود را شمارش کنند. در قسمتی از ویدئو یک
زن که لباس گوریل پوشیده بود وارد زمین شد. پس از مشاهده ویدئو از شرکت کنندگان خواسته شد که هرچیز غیرعادی را که مشاهده کرده اند اعلام نمایند. اکثریت گروه ها گوریل را ندیده بودند با اینکه گوریل دست هایش را برای دوربین تکان داده بود.
فکر می کنید شما کارتان بهتر است؟ میتوانید این را امتحان کنید.
همین الان به اطراف اتاقتان نگاه کنید و هر چیزی را که آبی است در نظر بگیرید. حالا به پایین صفحه خیره شوید بدون اینکه
چشمانتان را باز و بسته کنید به هرچیز قرمز در اتاق فکر کنید. واقعا سعی کنید. حالا اطراف را نگاه کنید، آیا شما ناگهان متوجه رنگ قرمز بیشتری میشوید؟
چرا این اتفاق افتاد؟ ما ظرفیت محدودی برای توجه آگاهانه داریم. که میزان هوشیاری ما را در هر برهه زمانی محدود میکند. از میلیون ها ورودی بینایی که چشم‌هایمان در هر لحظه دریافت می کند ما به تعداد خیلی کمی از آنها آگاهانه توجه داریم. آگاهی کامل از همه چیز در اطرافمان بیش از حد توان ماست. برای مقابله با این امر، مغز ما اطلاعات را ف*یل*تر میکند، یا به آنچه که مغز آن را مهم میدانید یا نسبت به آن آگاهی دارد توجه بیشتری نشان میدهد. از طریق این فرآیند، ذهن ما به طور کامل نمیتواند واقعیت را نمایش دهد.
به دلیل آنکه ف*یل*تر دارد و دید ناقصی را به ما ارائه میدهد. و بعضی از اجزاء را نمایش داده و بقیه را حذف میکند.
کد:
‌
مرحله 2: نابود کردن منفی گرایی 

گام بعدی برخورد با ذهنیت منفی و خنثی کردن افکار منفی است.
بهترین راه این است که آگاه باشید که افکار شما لزوما دقیق نیستند. آیا شما تجربه تام و پل را در رستوران را که علت آن کت و شلوار سیاه و نامناسب بود بخاطر دارید؟ حتی زمانی که بنظر میرسد به وضوح کسی واکنش منفی به ما نشان میدهد، آنچه که ما در چهره آنها مشاهده میکنیم ممکن است هیچ ارتباطی به ما نداشته باشد.
چه اتفاقی می افتد که نمیتوانیم ببینیم؟ آیا آنها گرسنه، بیمار یا خسته هستند؟ شاید آنها دچار ناراحتی جسمی یا ذهنی باشند که در حال تلاش برای مدیریت آن هستند. دفعه بعد، زمانی که در حال صحبت با شخصی هستید اگر مشکل یا محتاط بودن را در چهره طرف مقابل احساس کردید، سعی کنید بخاطر بیاورید که این مسئله به سادگی میتواند نشانه یک ناراحتی درونی باشد. شما ممکن است متوجه لرزش های سطحی در اثر یک طوفان درونی شده باشید و احتمال خیلی زیادی وجود دارد که هیچ ربطی با احساس اینکه آنها درباره شما و یا چیزی که تازه گفته اید نداشته باشد.
این یادآوری هنگامی که در یک مکالمه شرکت میکنم مستمراً به من کمک میکند که متوجه تن صدای نگران یا مضطرب در صدای
سایرین شوم و اینکه بسرعت وجود یک حالت منفی را در صورت طرف مقابل مشاهده کنم، با این حال باز هم گاهی اوقات بصورت 
غریزی احساس ناراحتی میکنم.
دشوار است که وانمود نکنید آنچه که من مشاهده میکنم واکنش نسبت به گفته های من است. بلافاصله واکنش غریزی من این است که هرچیزی که من دیده ام ممکن است نشانه ای باشد از احساس آنها درباره خودشان مثل داشتن یک لباس پشمی سیاه در گرما یا هرچیز دیگری.
«یکی از دلایل اصلی افکار منفی روی ما تاثیر میگذارد این است که ما فکر میکنیم ذهن ما درک دقیقی از واقعیات دارد و نتیجه گیری های آن عموما معتبر است، که کاملا اشتباه است. ذهن ما نمایی از واقعیات را می بیند و اغلب کاملا تحریف شده است.»
محققان هاروارد در یک تحقیق ، از شرکت کنندگان خواستند تا ویدئویی را مشاهده کنند که در آن دو گروه یک توپ بسکتبال را به یکدیگر پاس میدادند. از آنها خواسته شد تعداد پاس هایی که توسط یکی از تیم ها انجام میشود را شمارش کنند. در قسمتی از ویدئو یک
زن که لباس گوریل پوشیده بود وارد زمین شد. پس از مشاهده ویدئو از شرکت کنندگان خواسته شد که هرچیز غیرعادی را که مشاهده کرده اند اعلام نمایند. اکثریت گروه ها گوریل را ندیده بودند با اینکه گوریل دست هایش را برای دوربین تکان داده بود.
فکر می کنید شما کارتان بهتر است؟ میتوانید این را امتحان کنید.
همین الان به اطراف اتاقتان نگاه کنید و هر چیزی را که آبی است در نظر بگیرید. حالا به پایین صفحه خیره شوید بدون اینکه
چشمانتان را باز و بسته کنید به هرچیز قرمز در اتاق فکر کنید. واقعا سعی کنید. حالا اطراف را نگاه کنید، آیا شما ناگهان متوجه رنگ قرمز بیشتری میشوید؟
چرا این اتفاق افتاد؟ ما ظرفیت محدودی برای توجه آگاهانه داریم. که میزان هوشیاری ما را در هر برهه زمانی محدود میکند. از میلیون ها ورودی بینایی که چشم‌هایمان در هر لحظه دریافت می کند ما به تعداد خیلی کمی از آنها آگاهانه توجه داریم. آگاهی کامل از همه چیز در اطرافمان بیش از حد توان ماست. برای مقابله با این امر، مغز ما اطلاعات را ف*یل*تر میکند، یا به آنچه که مغز آن را مهم میدانید یا نسبت به آن آگاهی دارد توجه بیشتری نشان میدهد. از طریق این فرآیند، ذهن ما به طور کامل نمیتواند واقعیت را نمایش دهد. 
به دلیل آنکه ف*یل*تر دارد و دید ناقصی را به ما ارائه میدهد. و بعضی از اجزاء را نمایش داده و بقیه را حذف میکند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Lunika✧

مدیریت کل سایت + مدیر تالار کپی
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
حفاظت انجمن
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
8,290
کیف پول من
327,184
Points
70,000,719
در اکثر مواقع اجزائی که حذف میشوند زیاد مهم نیستند، و تصاویری که ما دریافت میکنیم نسبتا نزدیک به واقعیت هستند اما گاهی اوقات نمایی تحریف شده از واقعیت را به ما نشان میدهد. این انحراف از واقعیت عموما منفی است، زیرا عناصری که از طرف مغز، نقاط خطر تشخیص داده می شوند معمولا منفی هستند. این گرایش، تعصب منفی یا Negativity Bias نامیده می شود و در عمل اینگونه انجام میشود.
مری یک طراح گرافیست جوان است که برای اولین بار یک شرکت بزرگ به او سپرده شده است. چند هفته پس از شروع پروژه جیم که همکار او در شرکت است با او تماس می گیرد و به او می گوید: گوش کن، می دانید من بزرگترین طرفدار تو هستم، درباره تو و کار فوق العاده ات به همه اطرافیانم گفته ام و همین گفتگو منجر به این شد که این شرکت یکی از بزرگترین مشتریان او شود.
اما به نوعی رئیس من آن را درک نمیکند و من حدس میزنم در اولین ملاقات او تحت تاثیر شما قرار نگرفت و او فرصتی برای تغییر ذهنیتش نداشته است. جیم در ادامه توضیح میدهد که مایل است مری مسئول تمام کارهای طراحی شرکتش باشد و او فکر می کند که کار مری خیلی خوب است و مطمئن است رئیس او زمانی که مری را دوباره ببیند بسیار شگفت شود. بنابراین او مایل است که مری در جلسه بعدی مدیریت شرکت کند و کارش را ارائه نماید. عناصر مثبت زیادی وجود دارد که ذهن مری میتواند روی آن متمرکز شود. مشتری او می گوید که بزرگترین طرفدار او ست و کار او بسیار درخشان است و او مایل است که مری تمام پروژه های شرکت را در اختیار بگیرد .
ذهن مری می توانست چند ساعت آینده را صرف تحسین های مشتریانش کند. اما بیشتر ذهنها اینطور کار نمیکنند. حتی با وجود بالا بودن نسبت نکات مثبت به منفی، ذهن مری روی چه چیزی متمرکز است؟
همان یک عنصر منفی: این که در اولین ملاقات رئیس جیم تحت تاثیر مری قرار نگرفته ست.
مری روی یک نکته منفی در سناریو ی مثبت خیلی متمرکز شود، شما می توانید تصور کنید این وضعیت چطور میتواند تاثیر بدی روی سطح اعتماد به نفس او و در نتیجه روی سطح کاریزمای او در روز ارائه کارش داشته باشد.
«هنگامی که مغز شما دائما سناریوهای منفی تولید میکند، به خودتان یادآوری کنید تصور میتواند کاملا منطبق بر واقعیت نباشد. مغز شما ممکن است از پیش‌داوری منفی شما سوءاستفاده کند و یکسری از اجزاء مهمتر از بقیه را نمایش دهد و یا یکسری نکات مثبت را کامال نادیده بگیرد .»
درست مانند یک توهم نور که می تواند چشم شما را فریب داده تا چیزهایی را که واقعی نیستند، ببینید. ذهن شما میتواند توهمات ذهنی را تجربه کند توهماتی که شما احساس می کنید، اما آنها افکار نادرست هستند.
استوین ه*یز دانشمند روان شناختی می گوید: " ما افکار منفی را به صورت تصویر گرافیکی دیوار می بینیم. تصور کنید درحال قدم زدن در خیابان هستید و نقاشی دیواری را ببینید ممکن است آن تصاویر از دید شما زشت باشند، اما این فقط بخاطر آن است که از منظر شما زشت هستند ، به این معنی نیست که شما فرد زشتی هستید ."
تصورکنید که در راهی در ذهنتان قدم میزنید، ناگهان متوجه یک فکر ناخوشایند میشوند. آن را بصورت یک تصویر گرافیکی روی دیوار ببینید. همه چیز همینطور است، آنها نقاشیهای دیواری هستند، نه قضاوت در مورد اینکه شما چه کسی هستید.
همچنین شما می توانید افکارتان را به عنوان جرقه های الکتریکی در سطح ذهن خود ببینید که مرتبا در حال جرقه زدن هستند.
درحقیقت افکار، مادی و قابل لمس نیستند ، آنها فقط محرک های الکتریکی کوچکی هستند که از یک قسمت مغز به سایر قسمتها ارسال میشوند. درک اینکه افکار من لزوما معتبر نیست یک تحول فکری برای من بود و به تمرین زیادی نیاز داشت.
اما امروزه خنثی کردن افکار منفی و غیرمفید آنقدر سریع اتفاق می افتد که برایم عادی شده است. و تبدیل شده به یک عکس العمل اتوماتیک که عموما به محض اینکه متوجه یک فکر غیرمفید که می تواند حس درونی منفی به من انتقال دهد فعال میشود.
برخی از مراجعین من از خودشان می پرسند "بدترین چیزی که میتواند اتفاق بیافتد چیست؟" همانطور که چرچیل میگوید" شکست به ندرت کشنده است، و فقط متوجه این باشید که حتی در بدترین سناریو هم زنده می مانید و میتواند باعث افزایش اعتماد به نفس شود."
با این حال، بعضی افراد میتوانند این کار را انجام دهند حتی در بدترین حالت که اضطراب آنها افزایش پیدا میکند. ارزش امتحان کردن را دارد، ببینید برای شما هم جواب میدهد یا نه؟
کد:
‌
در اکثر مواقع اجزائی که حذف میشوند زیاد مهم نیستند، و تصاویری که ما دریافت میکنیم نسبتا نزدیک به واقعیت هستند اما گاهی اوقات نمایی تحریف شده از واقعیت را به ما نشان میدهد. این انحراف از واقعیت عموما منفی است، زیرا عناصری که از طرف مغز، نقاط خطر تشخیص داده می شوند معمولا منفی هستند. این گرایش، تعصب منفی یا Negativity Bias نامیده می شود و در عمل اینگونه انجام میشود.
مری یک طراح گرافیست جوان است که برای اولین بار یک شرکت بزرگ به او سپرده شده است. چند هفته پس از شروع پروژه جیم که همکار او در شرکت است با او تماس می گیرد و به او می گوید: گوش کن، می دانید من بزرگترین طرفدار تو هستم، درباره تو و کار فوق العاده ات به همه اطرافیانم گفته ام و همین گفتگو منجر به این شد که این شرکت یکی از بزرگترین مشتریان او شود.
اما به نوعی رئیس من آن را درک نمیکند و من حدس میزنم در اولین ملاقات او تحت تاثیر شما قرار نگرفت و او فرصتی برای تغییر ذهنیتش نداشته است. جیم در ادامه توضیح میدهد که مایل است مری مسئول تمام کارهای طراحی شرکتش باشد و او فکر می کند که کار مری خیلی خوب است و مطمئن است رئیس او زمانی که مری را دوباره ببیند بسیار شگفت شود. بنابراین او مایل است که مری در جلسه بعدی مدیریت شرکت کند و کارش را ارائه نماید. عناصر مثبت زیادی وجود دارد که ذهن مری میتواند روی آن متمرکز شود. مشتری او می گوید که بزرگترین طرفدار او ست و کار او بسیار درخشان است و او مایل است که مری تمام پروژه های شرکت را در اختیار بگیرد .
ذهن مری می توانست چند ساعت آینده را صرف تحسین های مشتریانش کند. اما بیشتر ذهنها اینطور کار نمیکنند. حتی با وجود بالا بودن نسبت نکات مثبت به منفی، ذهن مری روی چه چیزی متمرکز است؟
همان یک عنصر منفی: این که در اولین ملاقات رئیس جیم تحت تاثیر مری قرار نگرفته ست.
مری روی یک نکته منفی در سناریو ی مثبت خیلی متمرکز شود، شما می توانید تصور کنید این وضعیت چطور میتواند تاثیر بدی روی سطح اعتماد به نفس او و در نتیجه روی سطح کاریزمای او در روز ارائه کارش داشته باشد.
«هنگامی که مغز شما دائما سناریوهای منفی تولید میکند، به خودتان یادآوری کنید تصور میتواند کاملا منطبق بر واقعیت نباشد. مغز شما ممکن است از پیش‌داوری منفی شما سوءاستفاده کند و یکسری از اجزاء مهمتر از بقیه را نمایش دهد و یا یکسری نکات مثبت را کامال نادیده بگیرد .»
درست مانند یک توهم نور که می تواند چشم شما را فریب داده تا چیزهایی را که واقعی نیستند، ببینید. ذهن شما میتواند توهمات ذهنی را تجربه کند توهماتی که شما احساس می کنید، اما آنها افکار نادرست هستند
استوین ه*یز دانشمند روان شناختی می گوید: " ما افکار منفی را به صورت تصویر گرافیکی دیوار می بینیم. تصور کنید درحال قدم زدن در خیابان هستید و نقاشی دیواری را ببینید ممکن است آن تصاویر از دید شما زشت باشند، اما این فقط بخاطر آن است که از منظر شما زشت هستند ، به این معنی نیست که شما فرد زشتی هستید ."
تصورکنید که در راهی در ذهنتان قدم میزنید، ناگهان متوجه یک فکر ناخوشایند میشوند. آن را بصورت یک تصویر گرافیکی روی دیوار ببینید. همه چیز همینطور است، آنها نقاشیهای دیواری هستند، نه قضاوت در مورد اینکه شما چه کسی هستید.
همچنین شما می توانید افکارتان را به عنوان جرقه های الکتریکی در سطح ذهن خود ببینید که مرتبا در حال جرقه زدن هستند. 
درحقیقت افکار، مادی و قابل لمس نیستند ، آنها فقط محرک های الکتریکی کوچکی هستند که از یک قسمت مغز به سایر قسمتها ارسال میشوند. درک اینکه افکار من لزوما معتبر نیست یک تحول فکری برای من بود و به تمرین زیادی نیاز داشت.
اما امروزه خنثی کردن افکار منفی و غیرمفید آنقدر سریع اتفاق می افتد که برایم عادی شده است. و تبدیل شده به یک عکس العمل اتوماتیک که عموما به محض اینکه متوجه یک فکر غیرمفید که می تواند حس درونی منفی به من انتقال دهد فعال میشود.
برخی از مراجعین من از خودشان می پرسند "بدترین چیزی که میتواند اتفاق بیافتد چیست؟" همانطور که چرچیل میگوید" شکست به ندرت کشنده است، و فقط متوجه این باشید که حتی در بدترین سناریو هم زنده می مانید و میتواند باعث افزایش اعتماد به نفس شود."
با این حال، بعضی افراد میتوانند این کار را انجام دهند حتی در بدترین حالت که اضطراب آنها افزایش پیدا میکند. ارزش امتحان کردن را دارد، ببینید برای شما هم جواب میدهد یا نه؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Lunika✧

مدیریت کل سایت + مدیر تالار کپی
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
حفاظت انجمن
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
8,290
کیف پول من
327,184
Points
70,000,719
تمرین عملی: خنثی کردن منفی گرایی

هر زمانی که مایل بودید تاثیر افکار منفی را کاهش دهید از تکنیک‌های زیر استفاده کنید:
همانطور که هر تکنیک را امتحان می کنید توجه کنید که کدامیک از تمرین‌های برای شما مناسب‌تر است و بهترین را انتخاب کنید تا در شما نهادینه شود حتی ممکن است تاکنون برخی از این تکنیکها را خودتان انجام میداده اید.
• فرض نکنید که افکار شما دقیق هستند، فقط به دلیل این که ذهنتان یک چیزی را میسازد دلیل نمیشود که درست باشد. فرض کنید که خیلی چیزها را نمیدانید که میتوانند مثبت باشند.
• افکارتان را به صورت یک تصویر روی دیوار یا به صورت ضربان ها الکتریکی چشمک زن در سطح ذهنتان ببینید.
• یک برچسب را به تجربه منفی خود اختصاص دهید: خودانتقادی، خشم، اضطراب و... فقط نامی را انتخاب کنید که فکر می کنید و احساس می کنید که میتواند به شما کمک کند و در خنثی کردن آن تنش نقش داشته باشد.
• تجربه را شخصی نکنید، به جای گفتن "من احساس شرمساری میکنم" بگوئید "این احساس شرم صرفا یک تجربه است" تصور کنید شما دانشمندی هستید که درحال بررسی یک پدیده هستید، چقدر جالب است که افکار خودانتقادی در حال افزایش است.
• تصور کنید خودتان را از دور مشاهده می کنید. آنقدر دور شده اید که می توانید سیاره زمین را از فضا مشاهده کنید. قاره خود را ببینید، سپس کشور خود، شهر، و درنهایت اتاقتان را ببینید. خود کوچولویتان را ببینید. ضربان های الکتریکی که با سرعت در مغزتان حرکت می کنند. یک موجود کوچولو که تجربه بخصوصی در این لحظه بخصوص دارد.
• تصور کنید گفتگوی ذهنی تان مانند صدایی است که از رادیو میشنوید، ببینید آیا میتوانید صدای آن را کم کنید؟ یا حتی این رادیو را کناری بگذارید تا برای خودش حرف بزند.
• بدترین نتیجه ممکنه را درنظر بگیرید و متوجه باشید که هر چه هست باز هم زنده می مانید.
• به تمام دفعات قبل که این احساس را داشتید فکر کنید، کاملا واضح است که آن را پشت سرگذاشته اید.
ما در اینجا یاد گرفتیم که چگونه بر افکار ناخوشایند غلبه کرده و آن را خنثی کنیم. ما مایلیم در دام بحث کردن با آنها نیفتیم یا سعی در خفه کردن آنها نداشته باشیم. این فقط وضعیت را بدتر میکند.
اگر از شما بخواهم که به یک فیل سفید فکر نکنید یا اصلا به تصویر یک فیل سفید فکر نکنید، اولین چیزی که به ذهنتان میرسد چیست؟درست است: وقتی می گوئیم "فیل سفید نه" باعث میشود یک لشگر از فیلهای سفید از مغزتان عبور کند.
استیون سی. ه*یز و همکارانش دلیل فکر کردن به مسائل ممنوع را مورد بررسی قرار دادند. از کسانی که در آزمایش کنترل شده شرکت کردند خواسته شد که چند دقیقه به جیپ زرد فکر نکنند. برای خیلی از مردم، افکار ممنوع بلافاصله با فرکانس بالا فعال شد.
برای بقیه حتی اگر موفق شده بودند برای زمان کوتاهی جلوی فکرشان را بگیرند بالاخره به جایی میرسند که روزها و گاهی هفته های بعد از آن در فرکانس های مختلف مکررا به جیپ زرد فکر کرده بودند.
تلاش برای سرکوب کردن یک تفکر انتقادی باعث می شود که مغز شما بیشتر بر روی آن متمرکز گردد. بهترین استراتژی این است که سعی کنید آن را خنثی کنید.
شما دو مرحله اول را جهت کنترل منفی گرایی درونی انجام داده اید. غلبه کردن بر ناراحتی و خنثی نمودن منفی گرایی سومین و آخرین مرحله به شما کمک خواهد کرد تا نه فقط منفی گرایی را کاهش دهید، بلکه واقعا آن را با یک واقعیت درونی جایگزین کنید.
کد:
‌
تمرین عملی: خنثی کردن منفی گرایی
هر زمانی که مایل بودید تاثیر افکار منفی را کاهش دهید از تکنیک‌های زیر استفاده کنید:
همانطور که هر تکنیک را امتحان می کنید توجه کنید که کدامیک از تمرین‌های برای شما مناسب‌تر است و بهترین را انتخاب کنید تا در شما نهادینه شود حتی ممکن است تاکنون برخی از این تکنیکها را خودتان انجام میداده اید.
• فرض نکنید که افکار شما دقیق هستند، فقط به دلیل این که ذهنتان یک چیزی را میسازد دلیل نمیشود که درست باشد. فرض کنید که خیلی چیزها را نمیدانید که میتوانند مثبت باشند.
• افکارتان را به صورت یک تصویر روی دیوار یا به صورت ضربان ها الکتریکی چشمک زن در سطح ذهنتان ببینید.
• یک برچسب را به تجربه منفی خود اختصاص دهید: خودانتقادی، خشم، اضطراب و... فقط نامی را انتخاب کنید که فکر می کنید و احساس می کنید که میتواند به شما کمک کند و در خنثی کردن آن تنش نقش داشته باشد.
• تجربه را شخصی نکنید، به جای گفتن "من احساس شرمساری میکنم" بگوئید "این احساس شرم صرفا یک تجربه است" تصور کنید شما دانشمندی هستید که درحال بررسی یک پدیده هستید، چقدر جالب است که افکار خودانتقادی در حال افزایش است.
• تصور کنید خودتان را از دور مشاهده می کنید. آنقدر دور شده اید که می توانید سیاره زمین را از فضا مشاهده کنید. قاره خود را ببینید، سپس کشور خود، شهر، و درنهایت اتاقتان را ببینید. خود کوچولویتان را ببینید. ضربان های الکتریکی که با سرعت در مغزتان حرکت می کنند. یک موجود کوچولو که تجربه بخصوصی در این لحظه بخصوص دارد.
• تصور کنید گفتگوی ذهنی تان مانند صدایی است که از رادیو میشنوید، ببینید آیا میتوانید صدای آن را کم کنید؟ یا حتی این رادیو را کناری بگذارید تا برای خودش حرف بزند.
• بدترین نتیجه ممکنه را درنظر بگیرید و متوجه باشید که هر چه هست باز هم زنده می مانید.
• به تمام دفعات قبل که این احساس را داشتید فکر کنید، کاملا واضح است که آن را پشت سرگذاشته اید.
ما در اینجا یاد گرفتیم که چگونه بر افکار ناخوشایند غلبه کرده و آن را خنثی کنیم. ما مایلیم در دام بحث کردن با آنها نیفتیم یا سعی در خفه کردن آنها نداشته باشیم. این فقط وضعیت را بدتر میکند.
اگر از شما بخواهم که به یک فیل سفید فکر نکنید یا اصلا به تصویر یک فیل سفید فکر نکنید، اولین چیزی که به ذهنتان میرسد چیست؟درست است: وقتی می گوئیم "فیل سفید نه" باعث میشود یک لشگر از فیلهای سفید از مغزتان عبور کند.
استیون سی. ه*یز و همکارانش دلیل فکر کردن به مسائل ممنوع را مورد بررسی قرار دادند. از کسانی که در آزمایش کنترل شده شرکت کردند خواسته شد که چند دقیقه به جیپ زرد فکر نکنند. برای خیلی از مردم، افکار ممنوع بلافاصله با فرکانس بالا فعال شد. 
برای بقیه حتی اگر موفق شده بودند برای زمان کوتاهی جلوی فکرشان را بگیرند بالاخره به جایی میرسند که روزها و گاهی هفته های بعد از آن در فرکانس های مختلف مکررا به جیپ زرد فکر کرده بودند.
تلاش برای سرکوب کردن یک تفکر انتقادی باعث می شود که مغز شما بیشتر بر روی آن متمرکز گردد. بهترین استراتژی این است که سعی کنید آن را خنثی کنید.
شما دو مرحله اول را جهت کنترل منفی گرایی درونی انجام داده اید. غلبه کردن بر ناراحتی و خنثی نمودن منفی گرایی سومین و آخرین مرحله به شما کمک خواهد کرد تا نه فقط منفی گرایی را کاهش دهید، بلکه واقعا آن را با یک واقعیت درونی جایگزین کنید.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Lunika✧

مدیریت کل سایت + مدیر تالار کپی
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
حفاظت انجمن
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
8,290
کیف پول من
327,184
Points
70,000,719
مرحله سوم: بازنویسی واقعیت

ساعت 8 صبح روز دوشنبه است و شما درحال رانندگی در یک بزرگراه و در مسیر یک جلسه مهم هستید. شما باید یک سخنرانی30 دقیقه ای داشته باشید که میتواند حرفه شما را متحول کند. شما متمرکز و آرام هستید... ناگهان یک ماشین بزرگ سیاه ظاهر میشود و به سمت شما میاید. قلبتان به تندی می تپد. دستهایتان فرمان را چنگ زده و روی ترمز می کوبید نه تنها این ماشین بدون هیچ علامتی جلوی شما پیچیده اکنون سرعتش را بطور نامنظم بالا و پائین میبرد. و تقریبا باعث شد که از پشت به او بزنید. و سپس دوباره از خط شما خارج شده و باعث میشود با صدای بلند لاستیک ترمز کنید. عجب راننده بی احتیاطی !
عصبانیت در رگهایتان جاری میشود. یک واکنش جنگ / گریز در ذهن شما شکل میگیرد. و موجب میشود قلب شما سریعتر بتپد.
ماهیچه هایتان منقبض میشود و هورمونهای استرس در سراسر سیستم بدنتان جاری میشود .
حالا وجود شما سرشار از استرس و خشم میشود. شما میدانید که نیاز به بازگشت به وضعیت ذهنی و فیزیکی کاریزماتیک خود دارید اما شما فقط چند دقیقه وقت دارید و نمی توانید این راننده را از ذهن خود خارج کنید. هنگامی که واکنش جنگ / گریز به وجود می آید سخت است که آرام باشیم.
«خشم احساسی است که به سختی از سیستم ب*دن شما خارج میشود. بخاطر همین است که یک اتفاق ترافیکی ناخوشایند در صبح تا ساعتها و حتی کل روز در ذهنتان باقی می ماند. اگر قصد داشته باشید که خشم خود را سرکوب کنید، بهای زیادی بابت آن می پردازید.»
هنگامی که شخصی با حالت عاطفی منفی ت*ح*ریک میشود و پس از آن سعی می کند تا احساسات منفی خود را سرکوب کند، این هیجانات منفی در درون آنها باقی میماند و واکنشهای استرس زای زیادی را در سیستم عروق و مغز و قلب را به وجود میاورد.
کد:
‌
مرحله سوم: بازنویسی واقعیت

ساعت 8 صبح روز دوشنبه است و شما درحال رانندگی در یک بزرگراه و در مسیر یک جلسه مهم هستید. شما باید یک سخنرانی30 دقیقه ای داشته باشید که میتواند حرفه شما را متحول کند. شما متمرکز و آرام هستید... ناگهان یک ماشین بزرگ سیاه ظاهر میشود و به سمت شما میاید. قلبتان به تندی می تپد. دستهایتان فرمان را چنگ زده و روی ترمز می کوبید نه تنها این ماشین بدون هیچ علامتی جلوی شما پیچیده اکنون سرعتش را بطور نامنظم بالا و پائین میبرد. و تقریبا باعث شد که از پشت به او بزنید. و سپس دوباره از خط شما خارج شده و باعث میشود با صدای بلند لاستیک ترمز کنید. عجب راننده بی احتیاطی !
عصبانیت در رگهایتان جاری میشود. یک واکنش جنگ / گریز در ذهن شما شکل میگیرد. و موجب میشود قلب شما سریعتر بتپد. 
ماهیچه هایتان منقبض میشود و هورمونهای استرس در سراسر سیستم بدنتان جاری میشود .
حالا وجود شما سرشار از استرس و خشم میشود. شما میدانید که نیاز به بازگشت به وضعیت ذهنی و فیزیکی کاریزماتیک خود دارید اما شما فقط چند دقیقه وقت دارید و نمی توانید این راننده را از ذهن خود خارج کنید. هنگامی که واکنش جنگ / گریز به وجود می آید سخت است که آرام باشیم.
«خشم احساسی است که به سختی از سیستم ب*دن شما خارج میشود. بخاطر همین است که یک اتفاق ترافیکی ناخوشایند در صبح تا ساعتها و حتی کل روز در ذهنتان باقی می ماند. اگر قصد داشته باشید که خشم خود را سرکوب کنید، بهای زیادی بابت آن می پردازید.»
هنگامی که شخصی با حالت عاطفی منفی ت*ح*ریک میشود و پس از آن سعی می کند تا احساسات منفی خود را سرکوب کند، این هیجانات منفی در درون آنها باقی میماند و واکنشهای استرس زای زیادی را در سیستم عروق و مغز و قلب را به وجود میاورد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Lunika✧

مدیریت کل سایت + مدیر تالار کپی
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
حفاظت انجمن
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
8,290
کیف پول من
327,184
Points
70,000,719
اما اگر شما اتفاقی بفهمید که این راننده ای که بنظر می آمد خیلی بی احتیاط است در حقیقت یک مادر وحشت زده است که بچه اش در صندلی عقب دچار خفگی شده و او با اضطراب سعی می کند ماشین را در خط کناری ببرد در حالی که دستش را به عقب برده تا پسرش را نجات دهد، آیا بلافاصله خشم شما کاهش میدهد؟ برای اغلب مردم همین طور است.
تصمیم برای تغییر اعتقادات درمورد آنچه که اتفاق افتاده (از نظر تکنیکی تجدید شناخت خود آگاه نامیده میشود) که بطور موثر سطح استرس مغز را کاهش میدهد. این امر نتیجه تحقیقات انجام شده در استانفورد است که با استفاده از دستگاههای MRI گرفته شده است.
«محققان نتیجه گرفتند که تصمیم بر تغییر باورها راه حلی بسیار موثر و سالمتر از تلاش برای سرکوب یا نادیده گرفتن احساسات است. »
در اغلب موارد ما بطور خاص نمیدانیم که چه چیزی باعث انگیزه اقدامات فردی میشود، بنابراین ما نیز ممکن است توضیحاتی را که برای ما مفید است انتخاب کنیم و یک نسخه از رویدادهایی که ما را به وضعیت ذهنی خاص که برای کاریزما بان نیاز داریم را ایجاد کنیم.
گرچه ممکن است این پیشنهاد در ابتدا بنظر عجیب باشد، تصمیم به بازنویسی ادراک شما از واقعیت، کاملا منطقی و هوشمندانه است. این میتواند به شما کمک کند تا به وضعیت ذهنی مناسب بازگردید و زبان ب*دن تجلی کاریزمای شما باشد و عملکرد شما را بهبود بخشد. من اولین بار درباره تکنیک بازنویسی واقعیت در کلاس های دانشکده بازرگانی آموختم.
همیشه به یک شب در بوگوتا فکر میکنم، زمانی که یک تجربه مستقیم از قدرت این تکنیک بدست آوردم. ساعت چهار صبح بود و نمیتوانستم بخوابم. و سرشار از نگرانی بودم. بایستی چند ساعت دیگر برای سیصد نفر از مدیران ارشد یک شرکت چند ملیتی سخنرانی میکردم. مدیر عاملی که من را دعوت کرده بود از من انتظار داشت که مدیران مخاطب من پس از سخنرانی با ذهنیتی متفاوت و مهارت کاربری زیادی از آنجا خارج شوند.
من 90 دقیقه فرصت داشتم تا روی اعتماد به نفس، میزان تاثیرگذاری، و متقاعد کننده بودن صحبت هایم را افزایش دهم. و همه اینها را باید به زبان اسپانیایی می گفتم. تحت فشار زیادی بودم. بیخوابی زیادی داشتم و در اتاق بی روح هتل قدم میزدم، از پنجره به بیرون و به چراغهای چشمک زن شهر نگاه میکردم و بشدت سعی میکردم بخوابم. حالت تهوع و خستگی داشتم و احساس میکردم از نظر روحی از پا درآمده ام. ذهنم مشغول بود و از ساعتهای بیخوابی پیش رویم وحشت داشتم.
ناگهان تمرین بازنویسی واقعیت به ذهنم رسید.
در این لحظه به این نتیجه رسیدم که بعید است اما امتحان میکنم، چیزی را از دست نمیدهم. پشت میزم نشستم، قلم و کاغذ برداشتم و از خودم پرسیدم: چه میشد اگر این بدبختی، این تجربه ناخوشایند دقیقا همین طوری که اکنون هست، بیخوابی، حالت تهوع تبدیل به یک تجربه عالی میشد؟ و این حقیقت که هربار پیش از یک ماموریت این احساس را داشته باشی چه؟
چند دقیقه طول کشید اما سرانجام شروع کردم به نوشتن پاسخ: "شاید فردا بتوانم بخوبی کارهایم را انجام دهم با وجود بیخوابی، عدم تسلط به زبان خارجی، باز هم بتوانم از عهده انجام کارها بخوبی بربیایم".
شاید این دانش روزی یک کلید باشد، زمانی که با ماموریت های مهم تری مواجه میشوم. من از اینکه زمانی با این تجربه ناخوشایند مواجه شدم و آن را بخوبی گذراندم سپاسگزارخواهم بود.
در ابتدا این جمالت کاملا بنظرم شبیه یک توهم محض بود. اما نوشتن آنها (شما یاد خواهید گرفت چرا نوشتن مهم است) پنجره ای کوچک از احتمالات را به روی ذهن من باز کرد. من همچنان به نوشتن تمام تجارب احتمالی ناگوار ادامه دادم.
من واقعیتی جدید با تمام جزئیات و احساسات کامل ساختم. سخنانی که میگفتم، افرادی که آنجا هستند چه شکلی هستند و چه موقع و چطور سر تکان میدهند و میخندند. همه چیز را با جزئیات کامل توصیف کردم.
در همان حال که لیست طولانی تر میشد، در نهایت احساس اضطرابم را از دست دادم، در پایان ، آرامش من تبدیل به خواب آلودگی شد. اضطراب من از بین رفت. "هورا" و من به خواب رفتم البته کمتر از یک ساعت.
میدانید چه اتفاقی افتاد؟ تک تک مدل های حقایقی که یک مقدار خیالی و بصورت غیرممکنی بنظر میامد، عالی تر از تصوری شدند که آن شب ساخته بودم و به واقعیت تبدیل شدند.
سخنرانی درخشانی بود، مخاطبان که مدیران ارشد بودند کاملا مشتاق بودند و مدیرعامل هیجان زده شده بود.
امروز هر زمان که ذهنم شروع به نگرانی درباره موردی که کاملا ایده آل نیست و قبل از هرسخنرانی، به خودم یادآوری می کنم، "بوگاتا را بخاطر بیاور".
از آن به بعد اغلب از تکنیک بازنویسی واقعیت برای رسیدن به یک حالت ذهنی بهتر استفاده کرده ام و اکنون آن را به تمام دانشجویان مربیگری ام پیشنهاد میدهم. این کار نه تنها برای آنها مفید است بلکه بسیاری از افراد موفق نیز کاربرد داشته است. آنها اظهار کرده اند در طی سال ها از تکنیکهای مشابه استفاده می کرده اند.
کد:
‌
اما اگر شما اتفاقی بفهمید که این راننده ای که بنظر می آمد خیلی بی احتیاط است در حقیقت یک مادر وحشت زده است که بچه اش در صندلی عقب دچار خفگی شده و او با اضطراب سعی می کند ماشین را در خط کناری ببرد در حالی که دستش را به عقب برده تا پسرش را نجات دهد، آیا بلافاصله خشم شما کاهش میدهد؟ برای اغلب مردم همین طور است.
تصمیم برای تغییر اعتقادات درمورد آنچه که اتفاق افتاده (از نظر تکنیکی تجدید شناخت خود آگاه نامیده میشود) که بطور موثر سطح استرس مغز را کاهش میدهد. این امر نتیجه تحقیقات انجام شده در استانفورد است که با استفاده از دستگاههای MRI گرفته شده است.
«محققان نتیجه گرفتند که تصمیم بر تغییر باورها راه حلی بسیار موثر و سالمتر از تلاش برای سرکوب یا نادیده گرفتن احساسات است. »
در اغلب موارد ما بطور خاص نمیدانیم که چه چیزی باعث انگیزه اقدامات فردی میشود، بنابراین ما نیز ممکن است توضیحاتی را که برای ما مفید است انتخاب کنیم و یک نسخه از رویدادهایی که ما را به وضعیت ذهنی خاص که برای کاریزما بان نیاز داریم را ایجاد کنیم.
گرچه ممکن است این پیشنهاد در ابتدا بنظر عجیب باشد، تصمیم به بازنویسی ادراک شما از واقعیت، کاملا منطقی و هوشمندانه است. این میتواند به شما کمک کند تا به وضعیت ذهنی مناسب بازگردید و زبان ب*دن تجلی کاریزمای شما باشد و عملکرد شما را بهبود بخشد. من اولین بار درباره تکنیک بازنویسی واقعیت در کلاس های دانشکده بازرگانی آموختم.
همیشه به یک شب در بوگوتا فکر میکنم، زمانی که یک تجربه مستقیم از قدرت این تکنیک بدست آوردم. ساعت چهار صبح بود و نمیتوانستم بخوابم. و سرشار از نگرانی بودم. بایستی چند ساعت دیگر برای سیصد نفر از مدیران ارشد یک شرکت چند ملیتی سخنرانی میکردم. مدیر عاملی که من را دعوت کرده بود از من انتظار داشت که مدیران مخاطب من پس از سخنرانی با ذهنیتی متفاوت و مهارت کاربری زیادی از آنجا خارج شوند.
من 90 دقیقه فرصت داشتم تا روی اعتماد به نفس، میزان تاثیرگذاری، و متقاعد کننده بودن صحبت هایم را افزایش دهم. و همه اینها را باید به زبان اسپانیایی می گفتم. تحت فشار زیادی بودم. بیخوابی زیادی داشتم و در اتاق بی روح هتل قدم میزدم، از پنجره به بیرون و به چراغهای چشمک زن شهر نگاه میکردم و بشدت سعی میکردم بخوابم. حالت تهوع و خستگی داشتم و احساس میکردم از نظر روحی از پا درآمده ام. ذهنم مشغول بود و از ساعتهای بیخوابی پیش رویم وحشت داشتم.
ناگهان تمرین بازنویسی واقعیت به ذهنم رسید.
در این لحظه به این نتیجه رسیدم که بعید است اما امتحان میکنم، چیزی را از دست نمیدهم. پشت میزم نشستم، قلم و کاغذ برداشتم و از خودم پرسیدم: چه میشد اگر این بدبختی، این تجربه ناخوشایند دقیقا همین طوری که اکنون هست، بیخوابی، حالت تهوع تبدیل به یک تجربه عالی میشد؟ و این حقیقت که هربار پیش از یک ماموریت این احساس را داشته باشی چه؟
چند دقیقه طول کشید اما سرانجام شروع کردم به نوشتن پاسخ: "شاید فردا بتوانم بخوبی کارهایم را انجام دهم با وجود بیخوابی، عدم تسلط به زبان خارجی، باز هم بتوانم از عهده انجام کارها بخوبی بربیایم".
شاید این دانش روزی یک کلید باشد، زمانی که با ماموریت های مهم تری مواجه میشوم. من از اینکه زمانی با این تجربه ناخوشایند مواجه شدم و آن را بخوبی گذراندم سپاسگزارخواهم بود.
در ابتدا این جمالت کاملا بنظرم شبیه یک توهم محض بود. اما نوشتن آنها (شما یاد خواهید گرفت چرا نوشتن مهم است) پنجره ای کوچک از احتمالات را به روی ذهن من باز کرد. من همچنان به نوشتن تمام تجارب احتمالی ناگوار ادامه دادم.
من واقعیتی جدید با تمام جزئیات و احساسات کامل ساختم. سخنانی که میگفتم، افرادی که آنجا هستند چه شکلی هستند و چه موقع و چطور سر تکان میدهند و میخندند. همه چیز را با جزئیات کامل توصیف کردم.
در همان حال که لیست طولانی تر میشد، در نهایت احساس اضطرابم را از دست دادم، در پایان ، آرامش من تبدیل به خواب آلودگی شد. اضطراب من از بین رفت. "هورا" و من به خواب رفتم البته کمتر از یک ساعت.
میدانید چه اتفاقی افتاد؟ تک تک مدل های حقایقی که یک مقدار خیالی و بصورت غیرممکنی بنظر میامد، عالی تر از تصوری شدند که آن شب ساخته بودم و به واقعیت تبدیل شدند.
سخنرانی درخشانی بود، مخاطبان که مدیران ارشد بودند کاملا مشتاق بودند و مدیرعامل هیجان زده شده بود.
امروز هر زمان که ذهنم شروع به نگرانی درباره موردی که کاملا ایده آل نیست و قبل از هرسخنرانی، به خودم یادآوری می کنم، "بوگاتا را بخاطر بیاور".
از آن به بعد اغلب از تکنیک بازنویسی واقعیت برای رسیدن به یک حالت ذهنی بهتر استفاده کرده ام و اکنون آن را به تمام دانشجویان مربیگری ام پیشنهاد میدهم. این کار نه تنها برای آنها مفید است بلکه بسیاری از افراد موفق نیز کاربرد داشته است. آنها اظهار کرده اند در طی سال ها از تکنیکهای مشابه استفاده می کرده اند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Lunika✧

مدیریت کل سایت + مدیر تالار کپی
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
حفاظت انجمن
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
8,290
کیف پول من
327,184
Points
70,000,719
یک کارآفرین کاریزماتیک به من گفت: من تصمیم گرفتم همه چیز را به نفع خودم تفسیر کنم. این نیست که من فقط خوش بین هستم، در واقع من بصورت خوشایندی تخیلی هستم.
چرا این کار میکند؟ بار دیگر، ما میتوانیم از تمایل مغز به قبول تخیل بعنوان واقعیت سپاسگزار باشیم. مطالعه انجام شده توسط دانشگده پزشکی هاروارد نشان میدهد ممکن است برای تاثیر پالسیبو ،فریب لازم نباشد. حتی وقتی مردم کاملا میدانند دارند پالسیبو انجام میدهند باز هم تاثیر گذار باشد.
«بنابراین هنگامی که یک تجربه دشوار به وجود می آید میزان به خطر افتادن سطح کاریزمای ما افزایش می یابد، بجای تلاش برای سرکوب یا نادیده گرفتن مشکلات درونی، چند نسخه جایگزین واقعیت را درنظر داشته باشید. سناریوهای مختلفی که بتواند شما را به حالت ذهنی مفیدتری وارد کند از خودتان بسازید »
البته واقعیت جایگزین مفید، لزوما دلپذیرترین نیست. زمانی که ناشران من یک سال را برای نوشتن کتابی که شما اکنون در اختیار دارید به من فرصت دادند، من می خواستم تا آنجا که ممکن است پیشرفت کنم، از تله عقب انداختن، که بسیاری از نویسندگان تازه کار را در گیر میکند، اجتناب کنم. یکی از دوستان نویسنده به من یادآوری کرد که یک قانون به نام قانون Parkinson مطرح شده است:
" هر کار به اندازه زمانی که برای آن تخصیص داده شده طول میکشد " .
او این چالش را مطرح کرد: بجای اینکه فرآیند نوشتن را در تمام طول سال ادامه دهید، سعی کنید تمام کتاب را در یک ماه بنویسید.
در پایان ماه آنچه که خواهی داشت قطعا یک کتاب کامل نخواهد بود، اما بیشتر از آن چیزی است که شما می توانید بدون مهلت تعیین شده خود داشته باشید. این به نظر منطقی میرسید، بنابراین تصمیم گرفتم آن را امتحان کنم.
من تصور کردم در مهلت دیوانه وار یک ماهه ای که ناشر به من داده بود تا یک کتاب کامل را با تمام جزئیات و با احساس کامل بنویسم، من شگفت زده شدم که چقدر سریع این مهلت کاملا تخیلی، واقعی شد.
من با یادآوری تیک تاک ساعت که میگوید وقتم رو به اتمام است، حتی دچار ناراحتی معده شدم. این دلپذیر بود؟ قطعا نه.
تاثیرگذار؟ کاملا. ظرف یک ماه، توانستم یک سوم از پیش نویس کتاب را برای ویرایشگرم ارسال نمایم. اگرچه این بسیار کمتر از یک کتاب کامل بود، اما واقعا بیشتر از آنچه من میتوانستم بدون مهلت خیالی تولید کنم، بود.
«سوالات کلیدی:
کدام حالت ذهنی در این وضعیت بیشتر مفید خواهد بود؟ چه نسخه ای از واقعیت در این وضعیت مفید است و به شما کمک میکند؟ برای کاریزما میتوانید از این تکنیک هر زمان که در موقعیت تهدید سطح خونگرمی یا اعتماد به نفس قرار گرفتید، استفاده کنید .»
برای حوادث جزئی، به سادگی تصور یک توضیح جایگزین اغلب به اندازه کافی برای کاهش خشم با بی قراری و تولید محبت مفید است.
کد:
‌
یک کارآفرین کاریزماتیک به من گفت: من تصمیم گرفتم همه چیز را به نفع خودم تفسیر کنم. این نیست که من فقط خوش بین هستم، در واقع من بصورت خوشایندی تخیلی هستم.
چرا این کار میکند؟ بار دیگر، ما میتوانیم از تمایل مغز به قبول تخیل بعنوان واقعیت سپاسگزار باشیم. مطالعه انجام شده توسط دانشگده پزشکی هاروارد نشان میدهد ممکن است برای تاثیر پالسیبو ،فریب لازم نباشد. حتی وقتی مردم کاملا میدانند دارند پالسیبو انجام میدهند باز هم تاثیر گذار باشد.
«بنابراین هنگامی که یک تجربه دشوار به وجود می آید میزان به خطر افتادن سطح کاریزمای ما افزایش می یابد، بجای تلاش برای سرکوب یا نادیده گرفتن مشکلات درونی، چند نسخه جایگزین واقعیت را درنظر داشته باشید. سناریوهای مختلفی که بتواند شما را به حالت ذهنی مفیدتری وارد کند از خودتان بسازید »
البته واقعیت جایگزین مفید، لزوما دلپذیرترین نیست. زمانی که ناشران من یک سال را برای نوشتن کتابی که شما اکنون در اختیار دارید به من فرصت دادند، من می خواستم تا آنجا که ممکن است پیشرفت کنم، از تله عقب انداختن، که بسیاری از نویسندگان تازه کار را در گیر میکند، اجتناب کنم. یکی از دوستان نویسنده به من یادآوری کرد که یک قانون به نام قانون Parkinson مطرح شده است: 
" هر کار به اندازه زمانی که برای آن تخصیص داده شده طول میکشد " .
او این چالش را مطرح کرد: بجای اینکه فرآیند نوشتن را در تمام طول سال ادامه دهید، سعی کنید تمام کتاب را در یک ماه بنویسید.
در پایان ماه آنچه که خواهی داشت قطعا یک کتاب کامل نخواهد بود، اما بیشتر از آن چیزی است که شما می توانید بدون مهلت تعیین شده خود داشته باشید. این به نظر منطقی میرسید، بنابراین تصمیم گرفتم آن را امتحان کنم.
من تصور کردم در مهلت دیوانه وار یک ماهه ای که ناشر به من داده بود تا یک کتاب کامل را با تمام جزئیات و با احساس کامل بنویسم، من شگفت زده شدم که چقدر سریع این مهلت کاملا تخیلی، واقعی شد.
من با یادآوری تیک تاک ساعت که میگوید وقتم رو به اتمام است، حتی دچار ناراحتی معده شدم. این دلپذیر بود؟ قطعا نه. 
تاثیرگذار؟ کاملا. ظرف یک ماه، توانستم یک سوم از پیش نویس کتاب را برای ویرایشگرم ارسال نمایم. اگرچه این بسیار کمتر از یک کتاب کامل بود، اما واقعا بیشتر از آنچه من میتوانستم بدون مهلت خیالی تولید کنم، بود.
«سوالات کلیدی:
کدام حالت ذهنی در این وضعیت بیشتر مفید خواهد بود؟ چه نسخه ای از واقعیت در این وضعیت مفید است و به شما کمک میکند؟ برای کاریزما میتوانید از این تکنیک هر زمان که در موقعیت تهدید سطح خونگرمی یا اعتماد به نفس قرار گرفتید، استفاده کنید .»
برای حوادث جزئی، به سادگی تصور یک توضیح جایگزین اغلب به اندازه کافی برای کاهش خشم با بی قراری و تولید محبت مفید است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Lunika✧

مدیریت کل سایت + مدیر تالار کپی
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
حفاظت انجمن
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
8,290
کیف پول من
327,184
Points
70,000,719
تمرین عملی: بازنویسی واقعیت

بیائید تصور کنیم که ترافیک باعث میشود که برای رسیدن به یک جلسه مهم دیر کنید. در نتیجه میزان اضطراب شما افزایش می یابد.
از خودتان بپرسید: اگر این تاخیر چیز خوبی باشد چه؟ این سوال را چند بار تکرار کنید و ببینید چطور ذهن شما پاسخ میدهد؟ و ممکن است با توضیحاتی مانند این همراه باشد:
* این تاخیر ممکن است زندگی من را نجات دهد، اگر ترافیک به طور نرمال بود ممکن بود با یک کامیون 18 چرخ تصادف کنم.
* افرادی که من با آنها ملاقات میکنم در معرض فرصت های موثر قرار دارند و برای هر دقیقه ای که من دیر میرسم ، سپاسگزار هستند. زیرا وقت بیشتری برای کار به آنها میدهد.
جهان (یا سرنوشت یا خدا یا...) خیر من را میخواهند و نمی خواهند این اتفاق برای من بیفتد حتی مسیرهای بهتری بجای آن سر راه من قرار میدهند.
هنگامی که شما در یک وضعیت دشوار قرار میگیرید، بنشینید و روی یک برگه کاغذ یک واقعیت جدید را بنویسید.
نوشتن به قسمت های مختلفی از ذهن دسترسی دارد و باورهای ما را در روش هایی که با شیوه های دیگر بیان نمیشود، تحت تاثیر قرار میدهد.
مشخص شده است رفتاری که برای نوشتن انجام میشود، هم در تغییر ذهن فرد مهم است و هم در ساختن داستان های خیالی واقعی تر است.
حالا این جمله را بنویسید: "سخنرانی بخوبی پیش خواهد رفت یا حتی بهتر از گذشته، سخنرانی یک پیروزی کامل خواهد بود."
یکی از مراجعین من، تکنیک بازنویسی واقعیت را اینگونه شرح میدهد: "همکار من یک پیام طعنه آمیز برای من ارسال نمود و این مسئله بلافاصله احساسات منفی را در من بوجود آورد و من متوجه شدم که این امر فقط مرا وارد یک مارپیچ ذهنی میکند. بنابراین ابزار بازنویسی واقعیت را امتحان کردم. من فرض کردم که در آن لحظه آن شخص واقعا تنهاست و نمیداند چگونه با دیگران ارتباط برقرار کند، بنابراین تلاش میکرد تا بهترین ارتباط را برقرار کند. این به من کمک کرد تا در حالت ذهنی مثبت باقی بمانم (برای من خوب است) و پاسخ مثبتی ارسال کنم که برای هر دو ما خوب است! "
ممکن است زمان هایی وجود داشته باشد که شما نیاز دارید نسبت به کسی که از او بدتان می آید مثبت باشید.
کد:
‌
تمرین عملی: بازنویسی واقعیت

بیائید تصور کنیم که ترافیک باعث میشود که برای رسیدن به یک جلسه مهم دیر کنید. در نتیجه میزان اضطراب شما افزایش می یابد. 
از خودتان بپرسید: اگر این تاخیر چیز خوبی باشد چه؟ این سوال را چند بار تکرار کنید و ببینید چطور ذهن شما پاسخ میدهد؟ و ممکن است با توضیحاتی مانند این همراه باشد:
* این تاخیر ممکن است زندگی من را نجات دهد، اگر ترافیک به طور نرمال بود ممکن بود با یک کامیون 18 چرخ تصادف کنم.
* افرادی که من با آنها ملاقات میکنم در معرض فرصت های موثر قرار دارند و برای هر دقیقه ای که من دیر میرسم ، سپاسگزار هستند. زیرا وقت بیشتری برای کار به آنها میدهد.
جهان (یا سرنوشت یا خدا یا...) خیر من را میخواهند و نمی خواهند این اتفاق برای من بیفتد حتی مسیرهای بهتری بجای آن سر راه من قرار میدهند.
هنگامی که شما در یک وضعیت دشوار قرار میگیرید، بنشینید و روی یک برگه کاغذ یک واقعیت جدید را بنویسید.
نوشتن به قسمت های مختلفی از ذهن دسترسی دارد و باورهای ما را در روش هایی که با شیوه های دیگر بیان نمیشود، تحت تاثیر قرار میدهد.
مشخص شده است رفتاری که برای نوشتن انجام میشود، هم در تغییر ذهن فرد مهم است و هم در ساختن داستان های خیالی واقعی تر است.
حالا این جمله را بنویسید: "سخنرانی بخوبی پیش خواهد رفت یا حتی بهتر از گذشته، سخنرانی یک پیروزی کامل خواهد بود."
یکی از مراجعین من، تکنیک بازنویسی واقعیت را اینگونه شرح میدهد: "همکار من یک پیام طعنه آمیز برای من ارسال نمود و این مسئله بلافاصله احساسات منفی را در من بوجود آورد و من متوجه شدم که این امر فقط مرا وارد یک مارپیچ ذهنی میکند. بنابراین ابزار بازنویسی واقعیت را امتحان کردم. من فرض کردم که در آن لحظه آن شخص واقعا تنهاست و نمیداند چگونه با دیگران ارتباط برقرار کند، بنابراین تلاش میکرد تا بهترین ارتباط را برقرار کند. این به من کمک کرد تا در حالت ذهنی مثبت باقی بمانم (برای من خوب است) و پاسخ مثبتی ارسال کنم که برای هر دو ما خوب است! "
ممکن است زمان هایی وجود داشته باشد که شما نیاز دارید نسبت به کسی که از او بدتان می آید مثبت باشید.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Lunika✧

مدیریت کل سایت + مدیر تالار کپی
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
حفاظت انجمن
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
کاربر افتخاری انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-07
نوشته‌ها
8,290
کیف پول من
327,184
Points
70,000,719
رضایتمندی

همان طور که میتوانید تصور کنید، خشم یک حالت بسیار غیرکاریزماتیک ذهنی است که باعث ایجاد حالت منفی زیادی در ذهن و زبان ب*دن شما میشود. علاوه بر این ب*دن شماست که عواقب این تنش های منفی رنج میبرد. این نقل قول یکی از ادعاهای مورد علاقه من است: "عصبانیت مانند نوشیدن زهری است که با خوردن آن منتظر مرگ فرد دیگری هستید."
مهم نیست چه شرایطی موجب بروز خشم در شما شده است، درواقع شما میتواند با داشتن کاریزما مانع از ایجاد رنج در درون خود شوید. اما تسکین خشم آسان نیست. این دقیقا زمانی است که بازنویسی واقعیت میتواند برای شما ارزشمند باشد.
تمرینات زیر راه خوبی برای کاهش خشم میباشند:

تمرین عملی: کسب خشنودی
• به شخصی فکر کنید که در زندگی شما آسیبی به شما رسانده است.
• یک کاغذ سفید بردارید و به آن شخص نامه ای بنویسید و هرچیزی را که دوست دارید در آن بنویسید، چیزهایی که هرگز به او نگفته اید، چیزی برای از دست دادن ندارید و حتما آن را با دست بنویسید.
• هنگامی که همه چیز را از ذهنتان روی کاغذ انتقال دادید، نامه را کنار بگذارید.

یک کاغذ جدید بردارید و بر روی آن واکنشی را که دوست دارید آنها داشته باشند بنویسید. ممکن است شما بخواهید که آنها مسئولیت
رفتاری را که با شما داشته اند را بپذیرند و بابت شکست قلب شما عذرخواهی کند. شما نیازی به توجیه اقدامات خود ندارید، فقط
عذرخواهی و تائید آنها را می خواهید. این تخیل شماست بنابراین شما تصمیم میگیرید که واقعا دوست دارید چه چیزی بشنوید.
در ابتدا ممکن است این تمرین برای شما احساس بیگانگی، ناخوشایندی یا غیرواقعی داشته باشد، این حالت برای بسیاری از افراد اتفاق می افتد و ممکن است شما یک تغییر درونی و فوری را احساس نکنید. گرچه طی چند روز آینده ممکن است شما از احساسی
که این واقعیت جدید کم کم در شما شکل میگیرد، شگفت زده شوید. شاید احساس کنید نیاز دارید به آن نزدیکتر شوید.
برای تسریع در روند، فقط کافی است نامه عذرخواهی را هر شب بخوانید. شما قدردان این نتایج خواهید بود.
یکی از مراجعین من می گفت با استمرار این تمرین از بار سنگین 10 ساله ای که به دوش میکشید خلاص شد و بهتر از سال ها روان درمانی بوده است. شخص دیگری به من گفت که تعاملات او با شریک تجاری اشت، بطور فزاینده ای دشوار شده بود و این روش برای او بسیار مفید بوده است.
او گفت: اگر من میتوانستم انتخاب کنم هرگز دوباره او را نمی دیدم. اما من مجبور بودم با او مواجه شوم و میدانستم که اگر من راهی
برای مقابله با این ناراحتی پیدا نکنم، فقط پس ذهنم باقی میماند و تمام توجه مرا می بلعد و برروی زبان ب*دن و کاریزمای من تاثیر
میگذارد. بنابراین تمرین کسب رضایت را انجام دادم.
درابتدا واقعا متوجه تغییری نشدم. گرچه احساس خوبی در قلبم داشتم. اما در روزهایی که گذشت، وقتی با همکارم مواجه میشدم،
احساس متفاوتی داشتم. گرچه او هنوز برای رفتارش عذرخواهی نکرده بود ولی دیگر دیدن او ناراحتم نمیکرد زیرا واقعا عذرخواهی که نیاز داشتم را گرفته بودم (با این که خودم آن را نوشته بودم) من درواقع دیگر نیاز به غذرخواهی او نداشتم و این باعث شده بود که رودررویی با او آسانتر شود و برای من در این لحظات کافی بود.
با استفاده از این دو تمرین، بازنویسی واقعیت و کسب رضایت شما می توانید درک خود را از وضعیت انتخاب کنید. انتخابی که به شما اجازه میدهد که هم کاریزماتیک باشید هم موثر.
کد:
‌
رضایتمندی

همان طور که میتوانید تصور کنید، خشم یک حالت بسیار غیرکاریزماتیک ذهنی است که باعث ایجاد حالت منفی زیادی در ذهن و زبان ب*دن شما میشود. علاوه بر این ب*دن شماست که عواقب این تنش های منفی رنج میبرد. این نقل قول یکی از ادعاهای مورد علاقه من است: "عصبانیت مانند نوشیدن زهری است که با خوردن آن منتظر مرگ فرد دیگری هستید."
مهم نیست چه شرایطی موجب بروز خشم در شما شده است، درواقع شما میتواند با داشتن کاریزما مانع از ایجاد رنج در درون خود شوید. اما تسکین خشم آسان نیست. این دقیقا زمانی است که بازنویسی واقعیت میتواند برای شما ارزشمند باشد.
تمرینات زیر راه خوبی برای کاهش خشم میباشند:

تمرین عملی: کسب خشنودی
• به شخصی فکر کنید که در زندگی شما آسیبی به شما رسانده است.
• یک کاغذ سفید بردارید و به آن شخص نامه ای بنویسید و هرچیزی را که دوست دارید در آن بنویسید، چیزهایی که هرگز به او نگفته اید، چیزی برای از دست دادن ندارید و حتما آن را با دست بنویسید.
• هنگامی که همه چیز را از ذهنتان روی کاغذ انتقال دادید، نامه را کنار بگذارید.

یک کاغذ جدید بردارید و بر روی آن واکنشی را که دوست دارید آنها داشته باشند بنویسید. ممکن است شما بخواهید که آنها مسئولیت
رفتاری را که با شما داشته اند را بپذیرند و بابت شکست قلب شما عذرخواهی کند. شما نیازی به توجیه اقدامات خود ندارید، فقط 
عذرخواهی و تائید آنها را می خواهید. این تخیل شماست بنابراین شما تصمیم میگیرید که واقعا دوست دارید چه چیزی بشنوید.
در ابتدا ممکن است این تمرین برای شما احساس بیگانگی، ناخوشایندی یا غیرواقعی داشته باشد، این حالت برای بسیاری از افراد اتفاق می افتد و ممکن است شما یک تغییر درونی و فوری را احساس نکنید. گرچه طی چند روز آینده ممکن است شما از احساسی
که این واقعیت جدید کم کم در شما شکل میگیرد، شگفت زده شوید. شاید احساس کنید نیاز دارید به آن نزدیکتر شوید.
برای تسریع در روند، فقط کافی است نامه عذرخواهی را هر شب بخوانید. شما قدردان این نتایج خواهید بود.
یکی از مراجعین من می گفت با استمرار این تمرین از بار سنگین 10 ساله ای که به دوش میکشید خلاص شد و بهتر از سال ها روان درمانی بوده است. شخص دیگری به من گفت که تعاملات او با شریک تجاری اشت، بطور فزاینده ای دشوار شده بود و این روش برای او بسیار مفید بوده است.
او گفت: اگر من میتوانستم انتخاب کنم هرگز دوباره او را نمی دیدم. اما من مجبور بودم با او مواجه شوم و میدانستم که اگر من راهی
برای مقابله با این ناراحتی پیدا نکنم، فقط پس ذهنم باقی میماند و تمام توجه مرا می بلعد و برروی زبان ب*دن و کاریزمای من تاثیر
میگذارد. بنابراین تمرین کسب رضایت را انجام دادم.
درابتدا واقعا متوجه تغییری نشدم. گرچه احساس خوبی در قلبم داشتم. اما در روزهایی که گذشت، وقتی با همکارم مواجه میشدم،
احساس متفاوتی داشتم. گرچه او هنوز برای رفتارش عذرخواهی نکرده بود ولی دیگر دیدن او ناراحتم نمیکرد زیرا واقعا عذرخواهی که نیاز داشتم را گرفته بودم (با این که خودم آن را نوشته بودم) من درواقع دیگر نیاز به غذرخواهی او نداشتم و این باعث شده بود که رودررویی با او آسانتر شود و برای من در این لحظات کافی بود.
با استفاده از این دو تمرین، بازنویسی واقعیت و کسب رضایت شما می توانید درک خود را از وضعیت انتخاب کنید. انتخابی که به شما اجازه میدهد که هم کاریزماتیک باشید هم موثر.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا