سلاممم و درود بر شما عزیزان و دوستان و آشنایان به زیادهمین قسمت از گپ تایم خیلی خیلی خیلی زیاد خوش اومدید. در این قسمت بازهم از مهمون جدیدی دعوت میکنیم که مثل بقیه خیلی خاصه و البته به زور راضیش کردم که بیاد ^_^
پس معطلتون نمیکنم و به سرعت میریم به استقبالش
دعوت میکنم ازززززز سرکار خانوم سونیا جلالت:
۱. سلام سونیای عزیزم خیلی ممنونم ازت که تایمت رو در اختیار ما گذاشتی امکانش هست یک بیوگرافی از خودتون بگید تا خوانندهها بیشتر باهاتون آشنا بشن؟
. سلام مهربون، من از شما ممنونم. خب بزار یه تنوع ایجاد کنیم تا کسی که سوال میپرسه فقط شما نباشی. چطوری؟ (قربونت عشقم بد نیستم)
خب (صاف کردن گلو) بیوگرافی: سونیا جلالت هستم. 16 سالمه و... دیگه نمیدونم چی بگم.
۲. از چه زمانی وارد تک رمان شدید؟
2. فکر میکنم بهمن ماه سال پیش بود.
۳. قبل از تک رمان توی سایتهای دیگهایی هم بودید؟
۳. بله بودم. اولین سایت نویسندگی که توش ثبت نام کردم تک رمان بود ولی صادقانه بگم، این انجمن بهترین انجمنی بود که تا حالا توش ثبت نام کردم. چون اینجا به مراتب جنگ و آشوبش خیلی کمتره و کاربرای فعالی هم داره.
۴. از بین کارهای نهچندان زیاد ولی زیباتون توی انجمن، کدومشون رو بیشتر دوست دارید؟
4. حقیقتش نمیدونم. سه تا اثر بیشتر ندارم و قبل از این دلنوشته ننوشته بودم. اولین دلنوشتم «رویای ویرانه» بود و همزمان با اون «در وصف او» رو با خواهرم مینوشتیم. تازگیا هم یه دفتر خاطرات با عنوان «دستنوشتههایی برای مهتاب» شروع کردم. واقعاً نظری ندارم. کدوم نویسندهای اثر خودش رو دوست نداره؟ پس تبعیض قائل نمیشم و میگم که همه رو به یه اندازه دوست دارم.
۵. آیا برای کارهاتون سعی در رعایت کردن مواردی مثل عقاید، افکار، خط قرمز و... میکنید؟
5. خب قطعاً بله. هر کسی برای خودش چهارچوبی داره و باید بهش احترام گذاشته بشه. پس بهتره همیشه سعی کنیم که از اون چهارچوب اخلاقی خارج نشیم. من خودم روی این مسائل خیلی حساسم و کسایی که منو میشناسن هم از این موضوع خبر دارن.
۶. تاحالا کار مشترکی با خواهرتون BellaSky انجام دادید؟ اگر نه چرا؟
6. بله. همونطور که بالا هم گفتم دلنوشته «در وصف او» رو با خواهرم مینویسم.
(اسم خواهرشون اومد دعوت میشه به گپ تایم #مدیری_انجمن)
۷. آیا تاحالا بین دلنوشتههایی که توی انجمن قرار دارن، عاشق نوشتهایی شدید؟
7. راستش زیاد دلنوشتههای اینجا رو نمیخونم. ولی چندتایی هستن. اولین دلنوشتهای که اینجا خودم دلنوشته «سلنوفیل» از .ATLAS. رو دوست داشتم. بعد دلنوشته «پندارههای سکوت» از BellaSky رو دوست دارم خیلی ادبی و قشنگه (چون خواهرمه نمیگم). و این آخریا یکی هم خوندم که اندازه پارتاش زیاد استاندارد نبود اما قلمش رو دوست داشتم. «دلنوشته بغض بیپناه» از melika84 و آخری هم دلنوشته «همه چیز به رنگ سپیدهدم» از ساچلی رو دوست داشتم. خیلی شاعرانه بود.
۸. اگر شخصیتتون یک ژانر بود، شما چه ژانری بودید؟
8. شاید فانتزی
۹. شما با خواهرتون دوقلوی همسانید؟ چه فرقی بینتون هست؟
9. بله. خب از نظر خودمون که اصلاً شبیه هم نیستیم ولی خیلیا میگن خیلی شبیه به همیم. والا تفاوت، باید بگم تفاوت اخلاقی بسیاررر زیاد. قدش دو سه سانت از من بلندتره، صورتش گردتره و... دیگه هیچی.
۱۰. با خواهرتون صمیمی هستید یا اختلاف دارید؟(وی عاشق دوقلوهاست *)
10. هر دو گزینه. حد وسط دوست داشتن و تنفر
۱۱. تاحالا کتابی جدای از دنیای رمان و عشق و عاشقی خوندید؟
11. امیدوارم که سوالت رو درست متوجه شده باشم. اگر منظورت کتابی به غیر از رمانه، بله دایرةالمعارف هم میخونم. اگه منظورت رمانی به غیر از رمان عاشقانهست بله. تنها رمان عاشقانهای که خوندم «دختری که رهایش کردی» بود و بقیه همشون فانتزی، جنایی، ترسناک و تاریخی بودن.
۱۲. اصولا اگر قرار باشه یک کتابی رو بین ژانر عاشقانه و ترسناک انتخاب کنید، انتخاب شما کدومه؟
12. قطعاً ژانر وحشت.
(ترسناک دخترم )
۱۳. فکر میکنید بچههای انجمن، یا کلا دوستاتون توی دنیای واقعیت، چه تصور خندهداری از شما دارن؟
13. راستش نظری راجع به این موضوع ندارم. زبانم قاصره.
۱۴. چطور میشه با خوندن کتابی وارد دنیای جدیدی شد؟
14. ورود به دنیای جدید از طریق کتاب خوندن، تجربهای چندوجهیه که تخیل، احساسات و عقل را درگیر میکنه. این به خواننده اجازه میده تا از خود واقعیش فرار کنه، دیدگاههای مختلف را بررسی کنه و سفرهای تخیلی رو شروع کنه. با باز کردن یک کتاب، قفل ماجراها، ایدهها و بینشهای زیادی را باز میکنیم و درک خودمون رو از دنیای تخیلی و زندگی شخصیتها میسازیم.
۱۵ به نظرتون اینکه میگن " قلبم به معنای واقعی شکست" تا جه حدی درسته؟
. جمله "قلب من به معنای واقعی کلمه شکست" میتونه درد رو طوری به طرف مقابل القا کنه که عمیقاً روح انسان رو تحت تاثیر قرار بده. هر کلمه توی این جمله وزن هزار احساس ناگفته رو داره، مثل سنگهای سنگینی که توی برکهای افتاده باشن و موجهایی ایجاد میکنن که خیلی فراتر از پاشیدن اولیه است. این عبارت تصاویری از قلبی را تداعی میکنه که زمانی پر جنب و جوش و پر از زندگی بود، ولی الان خرد شده، شبیه به گلی که زمانی شکوفا شده بود که زیر تابش خورشید پژمرده میشه. وقتی به ز*ب*ون میاد، به سمفونی غم تبدیل میشه، جایی که هر نت، صدایی از همدلی در قلب شنونده ایجاد میکنه. انگار هوا از جوهر غم غلیظ و مثل کفن دور ما پیچیده میشه و آسیب پذیریهای خودش رو بهمون یادآوری میکنه.
منظرهای را تصور کنین که توش خورشید غروب کرده و سایههای بلندش رو بر روی یک مزرعه میندازه. این عبارت این صح*نه را به وضوح ترسیم میکنه، جایی که سبزی امید و عشق پژمرده شدن و تنها یادآوریهای واضحی را از چیزی که قبلاً بوده به جا میذاره. این یک منظره از دست دادنه، جایی که خاطرات مثل ارواح باقی میمونن، خاطرات خنده و شادی زمزمه میشن که حالا با سکوتی دردناک جایگزین شده. این عبارت باعث میشه که روح آسیب دیده طرف رو بشه لمس کرد و عمیقاً باور دارم که یه چیزی درستتر از درسته. معنای واقعی این عبارت رو میتونم اینطور توصیف کنم
۱۶. به خدا و قدرتهاش تا چقدر اعتقاد دارید؟
حضورش رو چقدر حس کردید؟
16. ایمان به خدا و تجربه حضورش، سفرهایی عمیقاً شخصین که در بین افراد خیلی متفاوتن. چه از طریق آرامش دعا، یا عبادت، راههای زیادی برای ارتباط با خدا پیدا میشه. هر طلوع خورشید مثل وعده الهیه، بوم نقاشی تازهای که بشه روش امیدها و رویاهام رو نقاشی کنم. من حضور خدا رو همیشه حس کردم. همه باید حس کنن. هر روز یک صفحه سفید جلوی روت میزارن تا هرطور میخوای زندگی کنی. هر روز فرصت برای جبران همه چیز هست و این نشون میده که خدا همیشه هست و خواهد بود.
۱۷. اگر قرار باشه تک رمان گروهی توی این انجمن نوشته بشه و تو مسئول انتخاب اعضا هستی، اولین نفری که تو انتخابش میکنی کیه؟
17. قطعاً اولین نفری که انتخاب میکنم از بین این دو عزیز خواهد بود: MINERVA و@.zeynab. .
(زن منو اذیت نکنید چشاشو تر نکنید...)
۱۸. از این مصاحبه ل*ذت بردی؟
18. آره عزیزم. خیلی ممنونم ازت که وقتت رو برام گذاشتی.
(+پولشو بزن حساب)
۱۹. چیزی هست که بخوای بگی و من نگفته باشم؟
19. آره. این همه با همه مصاحبه میکنی، کی قراره با تو مصاحبه کنه خانم واحدی عزیز؟ یا نمیخوای بهمون افتخار بدی شمارم بشناسیم؟
(+هعی خواهر! دست رو دلم گذاشتی والا نمیدونم شاید خودم یه برنامه ترتیب دادم یه مکالمه با خودم زدم و براش سوال فرستادم (ولی جدای از اینا اگر کسی این سوالاتی که من ازتون میپرسم رو بپرسه، قطعا جوابی برای هیچکدومشون ندارم )
۲۰. و حرف آخر؟
20. خب اجازه بدید حرف آخر رو با یه متن ادبی تموم کنم:
مهربانی و عشق در هم تنیده شده اند و هر کدام دیگری را تقویت می کنند. مهربانی عشق در عمل است، بیانی ملموس از عمیق ترین احساسات ما، در حالی که عشق بذرهای مهربانی را در درون ما می پروراند.
آنها با هم پایه و اساس جامعه ای دلسوز را تشکیل می دهند، جایی که همدلی حاکم است و درک شکوفا می شود. در دنیایی که گاهی اوقات ممکن است احساس خشم کنیم، مهربانی و عشق نوری است که ما را به خانه هدایت می کند.
ساچ واو^_^
خیلی مچکرم ازت سونیای عزیز از اینکه وقتت رو در اختیارم گذاشتی. .Belinay.
خیلی دوست داشتم ازت سوالای بیشتری بپرسم و با هم گفتگویی داشته باشیم ولی وقت برنامه کوتاهه (#مدیری_انجمن)
انشالله توفیری باشه توی فصل باید حتما ازت استفاده کنیم
بای بای هانی'-'
پس معطلتون نمیکنم و به سرعت میریم به استقبالش
دعوت میکنم ازززززز سرکار خانوم سونیا جلالت:
۱. سلام سونیای عزیزم خیلی ممنونم ازت که تایمت رو در اختیار ما گذاشتی امکانش هست یک بیوگرافی از خودتون بگید تا خوانندهها بیشتر باهاتون آشنا بشن؟
. سلام مهربون، من از شما ممنونم. خب بزار یه تنوع ایجاد کنیم تا کسی که سوال میپرسه فقط شما نباشی. چطوری؟ (قربونت عشقم بد نیستم)
خب (صاف کردن گلو) بیوگرافی: سونیا جلالت هستم. 16 سالمه و... دیگه نمیدونم چی بگم.
۲. از چه زمانی وارد تک رمان شدید؟
2. فکر میکنم بهمن ماه سال پیش بود.
۳. قبل از تک رمان توی سایتهای دیگهایی هم بودید؟
۳. بله بودم. اولین سایت نویسندگی که توش ثبت نام کردم تک رمان بود ولی صادقانه بگم، این انجمن بهترین انجمنی بود که تا حالا توش ثبت نام کردم. چون اینجا به مراتب جنگ و آشوبش خیلی کمتره و کاربرای فعالی هم داره.
۴. از بین کارهای نهچندان زیاد ولی زیباتون توی انجمن، کدومشون رو بیشتر دوست دارید؟
4. حقیقتش نمیدونم. سه تا اثر بیشتر ندارم و قبل از این دلنوشته ننوشته بودم. اولین دلنوشتم «رویای ویرانه» بود و همزمان با اون «در وصف او» رو با خواهرم مینوشتیم. تازگیا هم یه دفتر خاطرات با عنوان «دستنوشتههایی برای مهتاب» شروع کردم. واقعاً نظری ندارم. کدوم نویسندهای اثر خودش رو دوست نداره؟ پس تبعیض قائل نمیشم و میگم که همه رو به یه اندازه دوست دارم.
۵. آیا برای کارهاتون سعی در رعایت کردن مواردی مثل عقاید، افکار، خط قرمز و... میکنید؟
5. خب قطعاً بله. هر کسی برای خودش چهارچوبی داره و باید بهش احترام گذاشته بشه. پس بهتره همیشه سعی کنیم که از اون چهارچوب اخلاقی خارج نشیم. من خودم روی این مسائل خیلی حساسم و کسایی که منو میشناسن هم از این موضوع خبر دارن.
۶. تاحالا کار مشترکی با خواهرتون BellaSky انجام دادید؟ اگر نه چرا؟
6. بله. همونطور که بالا هم گفتم دلنوشته «در وصف او» رو با خواهرم مینویسم.
(اسم خواهرشون اومد دعوت میشه به گپ تایم #مدیری_انجمن)
۷. آیا تاحالا بین دلنوشتههایی که توی انجمن قرار دارن، عاشق نوشتهایی شدید؟
7. راستش زیاد دلنوشتههای اینجا رو نمیخونم. ولی چندتایی هستن. اولین دلنوشتهای که اینجا خودم دلنوشته «سلنوفیل» از .ATLAS. رو دوست داشتم. بعد دلنوشته «پندارههای سکوت» از BellaSky رو دوست دارم خیلی ادبی و قشنگه (چون خواهرمه نمیگم). و این آخریا یکی هم خوندم که اندازه پارتاش زیاد استاندارد نبود اما قلمش رو دوست داشتم. «دلنوشته بغض بیپناه» از melika84 و آخری هم دلنوشته «همه چیز به رنگ سپیدهدم» از ساچلی رو دوست داشتم. خیلی شاعرانه بود.
۸. اگر شخصیتتون یک ژانر بود، شما چه ژانری بودید؟
8. شاید فانتزی
۹. شما با خواهرتون دوقلوی همسانید؟ چه فرقی بینتون هست؟
9. بله. خب از نظر خودمون که اصلاً شبیه هم نیستیم ولی خیلیا میگن خیلی شبیه به همیم. والا تفاوت، باید بگم تفاوت اخلاقی بسیاررر زیاد. قدش دو سه سانت از من بلندتره، صورتش گردتره و... دیگه هیچی.
۱۰. با خواهرتون صمیمی هستید یا اختلاف دارید؟(وی عاشق دوقلوهاست *)
10. هر دو گزینه. حد وسط دوست داشتن و تنفر
۱۱. تاحالا کتابی جدای از دنیای رمان و عشق و عاشقی خوندید؟
11. امیدوارم که سوالت رو درست متوجه شده باشم. اگر منظورت کتابی به غیر از رمانه، بله دایرةالمعارف هم میخونم. اگه منظورت رمانی به غیر از رمان عاشقانهست بله. تنها رمان عاشقانهای که خوندم «دختری که رهایش کردی» بود و بقیه همشون فانتزی، جنایی، ترسناک و تاریخی بودن.
۱۲. اصولا اگر قرار باشه یک کتابی رو بین ژانر عاشقانه و ترسناک انتخاب کنید، انتخاب شما کدومه؟
12. قطعاً ژانر وحشت.
(ترسناک دخترم )
۱۳. فکر میکنید بچههای انجمن، یا کلا دوستاتون توی دنیای واقعیت، چه تصور خندهداری از شما دارن؟
13. راستش نظری راجع به این موضوع ندارم. زبانم قاصره.
۱۴. چطور میشه با خوندن کتابی وارد دنیای جدیدی شد؟
14. ورود به دنیای جدید از طریق کتاب خوندن، تجربهای چندوجهیه که تخیل، احساسات و عقل را درگیر میکنه. این به خواننده اجازه میده تا از خود واقعیش فرار کنه، دیدگاههای مختلف را بررسی کنه و سفرهای تخیلی رو شروع کنه. با باز کردن یک کتاب، قفل ماجراها، ایدهها و بینشهای زیادی را باز میکنیم و درک خودمون رو از دنیای تخیلی و زندگی شخصیتها میسازیم.
۱۵ به نظرتون اینکه میگن " قلبم به معنای واقعی شکست" تا جه حدی درسته؟
. جمله "قلب من به معنای واقعی کلمه شکست" میتونه درد رو طوری به طرف مقابل القا کنه که عمیقاً روح انسان رو تحت تاثیر قرار بده. هر کلمه توی این جمله وزن هزار احساس ناگفته رو داره، مثل سنگهای سنگینی که توی برکهای افتاده باشن و موجهایی ایجاد میکنن که خیلی فراتر از پاشیدن اولیه است. این عبارت تصاویری از قلبی را تداعی میکنه که زمانی پر جنب و جوش و پر از زندگی بود، ولی الان خرد شده، شبیه به گلی که زمانی شکوفا شده بود که زیر تابش خورشید پژمرده میشه. وقتی به ز*ب*ون میاد، به سمفونی غم تبدیل میشه، جایی که هر نت، صدایی از همدلی در قلب شنونده ایجاد میکنه. انگار هوا از جوهر غم غلیظ و مثل کفن دور ما پیچیده میشه و آسیب پذیریهای خودش رو بهمون یادآوری میکنه.
منظرهای را تصور کنین که توش خورشید غروب کرده و سایههای بلندش رو بر روی یک مزرعه میندازه. این عبارت این صح*نه را به وضوح ترسیم میکنه، جایی که سبزی امید و عشق پژمرده شدن و تنها یادآوریهای واضحی را از چیزی که قبلاً بوده به جا میذاره. این یک منظره از دست دادنه، جایی که خاطرات مثل ارواح باقی میمونن، خاطرات خنده و شادی زمزمه میشن که حالا با سکوتی دردناک جایگزین شده. این عبارت باعث میشه که روح آسیب دیده طرف رو بشه لمس کرد و عمیقاً باور دارم که یه چیزی درستتر از درسته. معنای واقعی این عبارت رو میتونم اینطور توصیف کنم
۱۶. به خدا و قدرتهاش تا چقدر اعتقاد دارید؟
حضورش رو چقدر حس کردید؟
16. ایمان به خدا و تجربه حضورش، سفرهایی عمیقاً شخصین که در بین افراد خیلی متفاوتن. چه از طریق آرامش دعا، یا عبادت، راههای زیادی برای ارتباط با خدا پیدا میشه. هر طلوع خورشید مثل وعده الهیه، بوم نقاشی تازهای که بشه روش امیدها و رویاهام رو نقاشی کنم. من حضور خدا رو همیشه حس کردم. همه باید حس کنن. هر روز یک صفحه سفید جلوی روت میزارن تا هرطور میخوای زندگی کنی. هر روز فرصت برای جبران همه چیز هست و این نشون میده که خدا همیشه هست و خواهد بود.
۱۷. اگر قرار باشه تک رمان گروهی توی این انجمن نوشته بشه و تو مسئول انتخاب اعضا هستی، اولین نفری که تو انتخابش میکنی کیه؟
17. قطعاً اولین نفری که انتخاب میکنم از بین این دو عزیز خواهد بود: MINERVA و@.zeynab. .
(زن منو اذیت نکنید چشاشو تر نکنید...)
۱۸. از این مصاحبه ل*ذت بردی؟
18. آره عزیزم. خیلی ممنونم ازت که وقتت رو برام گذاشتی.
(+پولشو بزن حساب)
۱۹. چیزی هست که بخوای بگی و من نگفته باشم؟
19. آره. این همه با همه مصاحبه میکنی، کی قراره با تو مصاحبه کنه خانم واحدی عزیز؟ یا نمیخوای بهمون افتخار بدی شمارم بشناسیم؟
(+هعی خواهر! دست رو دلم گذاشتی والا نمیدونم شاید خودم یه برنامه ترتیب دادم یه مکالمه با خودم زدم و براش سوال فرستادم (ولی جدای از اینا اگر کسی این سوالاتی که من ازتون میپرسم رو بپرسه، قطعا جوابی برای هیچکدومشون ندارم )
۲۰. و حرف آخر؟
20. خب اجازه بدید حرف آخر رو با یه متن ادبی تموم کنم:
مهربانی و عشق در هم تنیده شده اند و هر کدام دیگری را تقویت می کنند. مهربانی عشق در عمل است، بیانی ملموس از عمیق ترین احساسات ما، در حالی که عشق بذرهای مهربانی را در درون ما می پروراند.
آنها با هم پایه و اساس جامعه ای دلسوز را تشکیل می دهند، جایی که همدلی حاکم است و درک شکوفا می شود. در دنیایی که گاهی اوقات ممکن است احساس خشم کنیم، مهربانی و عشق نوری است که ما را به خانه هدایت می کند.
ساچ واو^_^
خیلی مچکرم ازت سونیای عزیز از اینکه وقتت رو در اختیارم گذاشتی. .Belinay.
خیلی دوست داشتم ازت سوالای بیشتری بپرسم و با هم گفتگویی داشته باشیم ولی وقت برنامه کوتاهه (#مدیری_انجمن)
انشالله توفیری باشه توی فصل باید حتما ازت استفاده کنیم
بای بای هانی'-'
آخرین ویرایش: