VIP اپیزود خیال بافی نکن | اثر اهورا تابش کاربر تک رمان

ساعت تک رمان

اهورا.

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-03
نوشته‌ها
118
لایک‌ها
468
امتیازها
63
سن
26
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ
کیف پول من
12,634
Points
173
عنوان : خیال بافی نکن
ژانر : تراژدی
نوع اثر : اپیزود
نویسنده : اهورا تابش

خلاصه :
خیال بافی نکن!
مگر نمی‌بینی مردم در ازدحام یکدیگر گم شده‌اند
دود شده‌اند...
هیاهوی جز لغزش خورشید بر چهره‌ها نیست
هرکداممان با سوگند به حقوق بشر
تقویم شقاوت و حیله‌ایم.
خیال بافی نکن که کسی را چندان نمی‌شناسم؛
باید خیره شویم …
کومه هایِ مان را
با دستانِ پینهْ بسته
تقسیم کنیم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

اهورا.

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-03
نوشته‌ها
118
لایک‌ها
468
امتیازها
63
سن
26
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ
کیف پول من
12,634
Points
173
اپیزود یک :

بازم یک روز مسخره و پر مشغله!
( زمزمه)
بیشتر شبیه به یکی از روزهای سرد زمستونی بود که دلتنگی تو اون موج می‌زد. آدم تو زمستون و سرما بیشتر حس می‌کنه که نیاز به یه دست داره.
یاد اون روز افتادم؛ یاد قهقه‌ای که از سر ذوق زیاد زد
و بعد صورتش رو اینور کرد و لبخند کمرنگی چاشنی لباش کرد.
پنج سال می‌گذره، یه وقتایی میشه که بعد از یه مدتی نمی‌خوای یه سری چیزارو تجربه کنی.
می‌بوسی و می‌ذاریشون کنار!
حتی با یاد آخرین دفعه‌ای که اون آدم خاص زندگیت رو دیدی و باهاش یه دوران سرد رو تجربه کردی، چشات پر از اشک نمی‌شه
حسرت خیلی چیزارو دیگه نمی‌خوری!
یادمه به خودم می‌گفتم که هیچ‌ک.س اندازه اون دوست ندارم و این دوست داشتن دیگه پیش نمیاد.
دیگه جاهای به یاد موندنی که با اون رفتم نمیرم
( خندید )
اون برای من زیباترین یارم بود
خاص‌ترین فرد زندگیم؛ من اون رو متفاوت‌تر از بقیه می‌دیدم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

اهورا.

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-03
نوشته‌ها
118
لایک‌ها
468
امتیازها
63
سن
26
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ
کیف پول من
12,634
Points
173

اپیزود دوم :

امسال تو شش سال از چیزی که قرار بود حقم باشی کمتر هستی.
دوهزار و صد و هفتاد روز کامله که نیستی
شاید ماهی چهار بار، پنج بار ، هفت بار شایدم ده بار چمیدونم
اصلا از قانون‌های جایی که رفتی سردرنمیارم مهم اینه که نیستی دیگه
نیستی!
حالا میخواد نصف روز بشه یا کل روز
( لبخند.. )
قشنگه
بیست روز بعد میگم، نمیدونی برای بیست روز بعد چه برنامه‌هایی ریخته بودم!
( قهقه کوتاه )
اینجا نه دیگه خبری از بارونیه نه برفی
نه رهگذری
فقط نمی‌دونم چرا اینقدر سرد و سوزناک میشه اینجا
چاره‌ای ندارم دیگه، باید خودم چند دور پتو بپیچم.
( نفس عمیق )
آه که چقدر عاشقی می‌چسبه
فکر تو در حدی تو افکار من جریان داره فقط اسم تورو صدا می‌زنم و بس
عشقم به تورو اون کنج ذهن و خاطرم نگه داشتم تا خاک فراموشی روش نشینه.
( لبخند )
تو تمام خیال من هستی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا