هرگاه خرابههای تنش که حاصل زلزلههای متعدد این زندگی نحس بود را پیدا میکرد یاد طوفان میافتاد.
پیای چپش را روی زین گذاشت با حرکتی تند سوار اسب شد. سرش را به سمت گوشهای اسب سراسر مشکیاش برد و گفت:
- طوفان این دنیا یه مسابقه به من طلبکاره. برو ببینم من و تو برنده بازی هستیم رفیق یا دنیا!؟
پیای چپش را روی زین گذاشت با حرکتی تند سوار اسب شد. سرش را به سمت گوشهای اسب سراسر مشکیاش برد و گفت:
- طوفان این دنیا یه مسابقه به من طلبکاره. برو ببینم من و تو برنده بازی هستیم رفیق یا دنیا!؟