سلام عزیزم
امیدوارم حالت خوب باشه!
منم چند تا سوال کوتاه دارم

سلام عسل جانم.
اول از همه، بابت لایکها و وقتی که برای خوندن رمانم، مختوم به تو گذاشتی، ممنونم.
اول اینکه چیشده شروع کردی به نوشتن؟
علاقهی وافرم به کتاب خوندن و اینکه مُدام داستانهای کوتاه توی دفتر مینوشتم.
یعنی اگر بیست دقیقه حتی توی کلاس مدرسه، تایم خالی گیر میآوردم، بازم شروع به نوشتن میکردم.
که یهو تصمیم گرفتم، داستانهای خودم، با کارکترای خودم رو بنویسم.
با علاقه بود یا نه اولش برای اوقات فراغت سراغش میرفتی؟
من اینطوریام که باید علاقه داشته باشم تا کاری رو شروع کنم. پس با علاقه بود. اون هم خیلی شدید!
چند سالِ نویسندگی رو شروع کردی؟
از ۱۳ سالگی بیوقفه مینویسم.
اولین رمانت رو توی چه سایتی به اشتراک گذاشتی؟
تکرمان (همینجا) که بینقص، حرفهای و اَمنه!
کاملترین نسخهی اولین رمانِ مجازی بنده یعنی پیستِ مرگ رو پذیرا شد.
توی این راه کسی هست که بهت امید بده که ادامه بده و اون کیه؟
پدرم از همون ۱۳ سالگی، حامی و مشوقم بود و هست. بینهایت مدیونشم و ازش مچکرم.
اما در حال حاضر مادرم و دوستان زیادی هستن که بهم میگن ادامه بده...
اولین نفری که بهت گفت قلمت بده کیه؟ در مقابل چی بهش گفتی؟
دبیر نگارش سال اول دبیرستانم. بهم گفت هیچ نویسندهای از تو در نمیاد و نوشتههات آبکیان؛
چیری نگفتم.
لبخند زدم و رد شدم.
اما توی سکوت و خلوت خودم جنگیدم. خیلی تلاش کردم. و مطمئنم زیر دو سه سالِ آینده، همهی اونایی که به من گفتن نمیتونی،
صف میکشن تا ازم امضا بگیرن!
چند تا دیگه ایده توی ذهنتِ که می خوای روی برگه بیاریشون اما وقت نیست؟
مغزِ منِ نویسنده مثل یه موتور همیشه روشنه که مُدام ایده زایش میکنه. بینهایت ایده هست.
اکثرشون رو روی کاغذ پیاده میکنم؛ اما خب بازم کمه.
و در آخر اینکه با نوشتههات داری به بقیه چی رو میفهمونی و چی بهشون میگی!
به هر حال هر داستانی پشتش یه حرفه دیگه درسته.
بستگی به داستانش داره. گاهی میخوام بگم: اُمیدوار باشید چون ورق یهو برمیگرده و خدا هنیشه هست. گاهی از عشق میگم، گاهی از بد بودنِ نفرت و کینهتوزی و انتقام...
اما هدفِ برای دیگری(رمان در حال تایپ و منتخب فعلیم) :
اعتمادِ بیجا نکردن و معضلهای خانوادگی و اجتماعی توی جامعهست. سست عنصری دختران جوان، و رواج خیانتهایِ با دوستان/ آشنایانِ نزدیک...
مچکرم که شرکت کردی. خوشحال شدم
خیلی خیلی ممنونم.
همچنین

