شعر به شیرینی مجنون | احمد آذربخش کاربر تک رمان

  • نویسنده موضوع ahmad .azr
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 10
  • بازدیدها 346
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
892
امتیازها
63
کیف پول من
22,539
Points
331
مجموعه اشعار: به شیرینی مجنون
شاعر : احمد آذربخش
ژانر : عاشقانه
قالب :  سپید

مقدمه :

گل
پیچک
کاج
سرو

باغبان
با اینها
عاشق که شد
شاعر شد ..
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
892
امتیازها
63
کیف پول من
22,539
Points
331
باغبان می گوید :

نرگس و شقایق
مثل خانم دکتر زیبا
و چمن با چشمش همرنگ ست ..
و حیاط به بزرگی قدم‌هایش
سرو و کاج ایستاده با حضورش
و لاله و نسترن
با دیدنش
در گوش هم
پچ پچ و گوی و مگویشان ..
و پیچکها در آرزوی قامتش..

خانم دکتر ؟
می روی حالا چرا ؟؟!

ولی او مسافرست ..
همسفرش چمدانی ست
که سرایدار به دستش داده ..
و سرایدار
همان باغبان
شاعرست..

و عجیب تر اینکه
پزشک و شاعر
هر دو هم دکترند هم بیمار ..
بیمار عشق..

شاعر هم دکتر قلب ست
که بیمارانش
عاشق و رنجور
و
خسته و دلتنگ اند..
و شعر درمان ست..

نگاههای دزدکی
دستپاچگی
خوبی
مهربانی
صداقت
تعصب
نجابت
اینها از علایم
عاشقی نیست ؟؟
خانم دکتر ؟

اینها علایم مشترک اند..

شعرها هدیه شدند ..
در کتابی که
سرایدار
باغبان
شاعر
به او هدیه داد ..
چه یادگاری شاعرانه ای ..!!

ناقوس
به وقت رفتن..
تلنگری که
صدا میدهد ..

خانم دکتر ؟
می روی حالا چرا ؟!

پرواز به انگلیس..

و اما به وقت رفتن
رازها فاش شدند
قلب‌ها شکفته
و دوباره عاشق شدند..


خدا حافظ می‌گوید ..
سرایدار باغبان شاعر

برو من
بعد از خدا
حافظت هستم
حافظ خاطراتت ..
همچون گلی
باغبانت میشوم
در دیداری که
خیلی دور نیست..

بدرود محبوب من ..
می روی حالا چرا ؟!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
892
امتیازها
63
کیف پول من
22,539
Points
331
عاشقی می گفت:
من مجنون و دیوانم..

معشوقه هم می گفت:
من آن لیلی نیستم دیگر ..

و هر که راه خود را رفت..

یک روز فرهاد و لیلی را
مجنون و شیرین را ..
دیدم که با هم خوشبخت بودند..

آنها دوباره عاشق شده بودند..
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
892
امتیازها
63
کیف پول من
22,539
Points
331
آن روز تو را دیدم..
در مغازه ای ..



از پشت شیشه ..
تو را نشناختم..
بس که زیبا بودی ..



و تو مرا ندیدی
از پشت ویترین..



من آن بیرون
پشت آن مانکنی بودم
که دست‌هایش در جیبش بود..



من شبیه مانکنی بودم
که همیشه
جیب هایش خالی بود ..
و سرش پایین و
و جز لباس هایش
هیچی نداشت..



ولی تو
زیباتر شده بودی..
نگاهت پشت شیشه
بلورین بود..



صدایت را ندیدم
ولی
لبانت پر رنگ تر بود..
کمی خانم تر بودی..



و شاید مغرورتر..
چون دیر بلند شدی
و بیرون آمدی..
شاید مرا شناختی..
نمیدانم ..



ولی
آن روز آنجا
من مشتری نبودم ..
تو هم پشت ویترین
فروشی نبودی ..



من یک رهگذر بودم
که راهش را کج کرده بود ..
و زود رفت..
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
892
امتیازها
63
کیف پول من
22,539
Points
331

همیشه
عاشق کودکی بودم..
ولی یک بار
کودک عاشقی شدم ..
عاشق دخترکی..
با نام سحر ..

قرارمان
سر درس ریاضی بود..

او
با مداد و
دفتر و کتابش
به همراه یک عروسک می‌آمد..
و من آن موقع
بهترین معلم
کوچک دنیا می‌شدم ..

یادم نمی‌آید..
شاید دوبار بیشتر نیامد ..
یکی برای ضرب و تقسیم
و یکبار جمع و تفریق..

اشتباه از من بود
که گل‌های
چادر سفید
کوچکش را
زیاد شمردم ؟!
و نگاهم را
در نگاهش هی ضرب کردم ..
اشتباه از من بود که
نتوانستم حسم را تقسیم کنم ..
معادله عشقم
جوابی نداشت
و او یاد نگرفت..
او از ریاضی عشقم
چیزی نفهمید..
و من معلم خوبی نبودم ..

دیگر از ریاضی بدم می‌آید..
چون بدون چرتکه چرت ست ..

آخرین بار
دست عروسکش را
گرفت و با دستپاچگی رفت ..

روزها
به وقت سحر
به یاد سحر
من گریه کردم ..
و
عشق من
چرتی بود
که پیش از سحرگاه
تمام شد..
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
892
امتیازها
63
کیف پول من
22,539
Points
331




من
یک پنجره فولادی بودم
و تو شیشه لطیف من بودی...


در اتاق تنهایی من
تو قلب شیشه‌ای من بودی


من همان پنجره بودم
که با آمدن باد پاییزی
بیقرار شدی در آغوشم
و
در روزهای نارنجی پاییز
در زیر آبی باران
در آذر زرد
با آه سرد
هم خود را شکستی
و هم قلب مرا ...


تقصیر از خودت بود
که مرا دوست نداشتی
و
خواستی رهایت کنم...


عشق ما سیاه و سفید بود...
یک عشق وارونه...
یک عشق یکطرفه...


من هنوز همان
پنجره دل شکسته ام
روبه تنهایی...
یک قاب توخالی...
پر از خاطره تو...


انقدر منزجر بودم ؟
یک قاب آویزان ؟!
برای تو ؟


تو که بودی
پرده را کنار می‌زدند
و از درون تو می‌دیدند...
هیچ کس
دیگر برای
قشنگ دیدن
کنار من نمی‌نشیند...


من خالی شدم
از دیدن...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
892
امتیازها
63
کیف پول من
22,539
Points
331

تو همیشه بهاری
سبزی و سرزنده ..
و من بیشتر
تابستانم
و پر حرارت..
دلم گرم توست..
آ*غ*و*ش گرمم مال توست ..
و سرم مالامال از شور عشق تو ..

بیا دو قدم مانده
تا زمستان
کمی پاییز باشیم
و عاشقی کنیم..

تو بوی مهر
و
نم باران..
مه آبانم باش..
تا آذر سرد
تو هم آغوشم باش..
و
من ابر و باد آغشته به تو
و رنگین کمان پس از بارانت ..
بیا با هم بباریم..
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
892
امتیازها
63
کیف پول من
22,539
Points
331
به سن مادرم بودی
ولی به دلسوزی او نه..

انگار که خواهرم بودی..
ولی به مهربانی او نه ..

زیبا و جذاب بودی
ولی در درون .. نه ..


من تو را
دوست داشتم ..
ولی تو مرا نه ..

تو آبروی عشق را بردی ..

تو هوسی بودی
که در قلبم تو را کشتم
و از سر بیرونت کردم..

من
در بن بست اشتباهی
به اشتباه عاشق شدم ..
و
تو اشتباهی بودی ..
من اشتباه کردم ..


خودم را باید ببخشم ..

از این شعر به بعد
دیگر به تو فکر نمی‌کنم ..
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
892
امتیازها
63
کیف پول من
22,539
Points
331



بیا برگردیم به
نقطه صفر عاشقی..

همان جا که
تا نگاهت کردم
نگاهم کردی ..
من دلم ریخت
و تو دلم را بردی ..

بادی از یک سو وزید
و تو خرامان
به سمت من آمدی
با گیسوان آویخته در باد

همچون طاووسی آواز خوان
بالهایت را گشودی
و من خود را در آ*غ*و*ش تو دیدم ..

مرا
تسخیر کردی
و خود را تسلیم ..
تو تشنه من شدی
و من گرسنه تو ..

و با لمس و ب*وسه و آ*غ*و*ش
هم تو سیراب شدی
و هم من سیر ..

چه تصویر قشنگی..
چه تقدیر قشنگی..

ولی سیر شدن
اشتهای عشق را کور می‌کند ..
بیا هرروز کمی گرسنه بمانیم..
تو هنوز مزه عشق می‌دهی..




 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

ahmad .azr

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-04
نوشته‌ها
214
لایک‌ها
892
امتیازها
63
کیف پول من
22,539
Points
331


من آنجا دراز کشیده ام..
در محاصره تنگ لاله های سرخ معطر ..
در چمنزاری پررنگ .. و پر رنگ تر ..

و چه محوست ر*ق*ص پروانه ای تنها که دور می‌شود..

یار من در زیر سقف آسمان دراز کشیده ست..
یک نفس با من فاصله دارد و با ابرها حرف می‌زند..
من کمی آهسته می غلتم به سویش..
و به هم می‌زنم رنگ خلوتش را.. و او می‌خندد..
خنده هایش قرمزاند .. از ج*ن*س عشق..
و طعم آغوشش به رنگ آرامشی ست سفید..

و اما نقاش عاشقی اینجاست..
که با هر ضربه قلمش هی شعری می کشد..
و بوم نقاشی اش را پر از عشق می‌کند..

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا