#قسمت۱۹
آدم کمی مکث کرد و هاخان در سکوت منتظر ادامه حرف او ماند. آدم چهره هیجانزدهای به خود گرفت و با صدای رسا و بلند گفت:
- منطقه بیطرف!
همه از شنیدن اون حرف شکه شدند. حالا که همگان قصد و نیت آنها رو برای به اینجا اومدن میدونستند، راهی برای صلح نبود!
- من، «آدم» از سلاله جن و پری هستم! ما خونآشامها جایی در سرزمین جنیان و پریان و انسانها نداریم؛ پس تنها جای باقی مانده، سرزمین بیطرف هست، جایی که نه جنی هست و نه انسی و نه الفی..
هاخان اخمهاش رو در هم میکوبد و میگوید:
- دیگه کافیه! شاید تا چند لحظه پیش قصد مدارا داشتیم؛ ولی الان که نیت پلیدتون رو نمایان کردید، هیچ راهی برای...
آدم میان حرفش میپرد و با خونسردی میگوید:
- هیهی، تند نرو! گفتم که، ما نمیخوایم بجنگیم.
هاخان نیشخندی میزند و جواب میدهد:
- برای جنگ نیومدی؟ پس این ارتش رو برای چی دنبال خودت راه انداختی؟ شاید تو یه دورگه باشی، ولی اونها انسانند، هم خون ما نیستند!
آدم به عقب نگاهی میکند و میگوید:
- نه! اونها خیلی وقته که مردند و دیگه انسان نیستند؛ اونها هم خونآشام و از خون من هستند.
- تو تمام اون آدم ها رو کشتی، بعد حرف از عذاب وجدان هم میزنی؟
- آره، درسته! تکتک اونها رو من کشتم؛ اما چون نمیخواستم بمیرن از خون خودم به اونها دادم تا زندگیهاشون جاودانه بشه. من قلب مهربونی دارم!
#سلالهی_جن_و_پری
#غزل_معظمی
#انجمن_تک_رمان
آدم کمی مکث کرد و هاخان در سکوت منتظر ادامه حرف او ماند. آدم چهره هیجانزدهای به خود گرفت و با صدای رسا و بلند گفت:
- منطقه بیطرف!
همه از شنیدن اون حرف شکه شدند. حالا که همگان قصد و نیت آنها رو برای به اینجا اومدن میدونستند، راهی برای صلح نبود!
- من، «آدم» از سلاله جن و پری هستم! ما خونآشامها جایی در سرزمین جنیان و پریان و انسانها نداریم؛ پس تنها جای باقی مانده، سرزمین بیطرف هست، جایی که نه جنی هست و نه انسی و نه الفی..
هاخان اخمهاش رو در هم میکوبد و میگوید:
- دیگه کافیه! شاید تا چند لحظه پیش قصد مدارا داشتیم؛ ولی الان که نیت پلیدتون رو نمایان کردید، هیچ راهی برای...
آدم میان حرفش میپرد و با خونسردی میگوید:
- هیهی، تند نرو! گفتم که، ما نمیخوایم بجنگیم.
هاخان نیشخندی میزند و جواب میدهد:
- برای جنگ نیومدی؟ پس این ارتش رو برای چی دنبال خودت راه انداختی؟ شاید تو یه دورگه باشی، ولی اونها انسانند، هم خون ما نیستند!
آدم به عقب نگاهی میکند و میگوید:
- نه! اونها خیلی وقته که مردند و دیگه انسان نیستند؛ اونها هم خونآشام و از خون من هستند.
- تو تمام اون آدم ها رو کشتی، بعد حرف از عذاب وجدان هم میزنی؟
- آره، درسته! تکتک اونها رو من کشتم؛ اما چون نمیخواستم بمیرن از خون خودم به اونها دادم تا زندگیهاشون جاودانه بشه. من قلب مهربونی دارم!
کد:
آدم کمی مکث کرد و هاخان در سکوت منتظر ادامه حرف او ماند. آدم چهره هیجانزدهای به خود گرفت و با صدای رسا و بلند گفت:
- منطقه بیطرف!
همه از شنیدن اون حرف شکه شدند. حالا که همگان قصد و نیت آنها رو برای به اینجا اومدن میدونستند، راهی برای صلح نبود!
- من، «آدم» از سلالهٔ جن و پری هستم! ما خونآشامها جایی در سرزمین جنیان و پریان و انسانها نداریم؛ پس تنها جای باقی مانده، سرزمین بیطرف هست، جایی که نه جنی هست و نه انسی و نه الفی....
هاخان اخمهاش رو در هم میکوبد و میگوید:
- دیگه کافیه! شاید تا چند لحظه پیش قصد مدارا داشتیم؛ ولی الان که نیت پلیدتون رو نمایان کردید، هیچ راهی برای...
آدم میان حرفش میپرد و با خونسردی میگوید:
- هیهی، تند نرو! گفتم که... ما نمیخوایم بجنگیم.
هاخان نیشخندی میزند و جواب میدهد:
- برای جنگ نیومدی؟ پس این ارتش رو برای چی دنبال خودت راه انداختی؟ شاید تو یه دورگه باشی، ولی اونها انسانند، هم خون ما نیستند!
آدم به عقب نگاهی میکند و میگوید:
- نه! اونها خیلی وقته که مردند و دیگه انسان نیستند؛ اونها هم خونآشام و از خون من هستند.
- تو تمام اون آدم ها رو کشتی، بعد حرف از عذاب وجدان هم میزنی؟
- آره، درسته! تکتک اونها رو من کشتم؛ اما چون نمیخواستم بمیرن از خون خودم به اونها دادم تا زندگیهاشون جاودانه بشه. من قلب مهربونی دارم!
#سلالهی_جن_و_پری
#غزل_معظمی
#انجمن_تک_رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر: