#کارگاه_رمان_نویسی
× به نظرم دلایل اصلی خنثیبودن و خستهکنندهبودن یک متن اینها هستند:
عدم تحرک، انگیزههای کاذب، شخصیتهای اضافی، فقدان زیرمتن و وجود شکاف در داستان.
× یادمان باشد؛ استعداد ادبی کافی نیست. چیزی که برای دنیا خلق میکنیم و چیزی که دنیا از ما میخواهد، داستان است.
× حدود ۷۵٪ زحمت خلق یک فیلمنامهٔ کامل، صرف آفرینش داستانِ آن میشود. داستان باید به این سوالها پاسخ دهد:
شخصیتها کی هستند؟
چه میخواهند؟
چرا آن را میخواهند؟
میخواهند آن را چگونه به دست آورند؟
چه مانعی بر سر راه دارند؟
برخورد آنها با این مانع چه عواقبی دارد؟
× طراحی داستان باعث بلوغ فکری و ژرفشدن نگاه نویسنده میشود و دانش او را نسبت به جامعه، طبیعت و سرشت بشر افزایش میدهد. به نظرم داستانگویی دو چیز میخواهد: تخیل قوی و ذهن تحلیلگر.
× داستانهای عالی سینمایی با وجود تفاوت، در نتیجهٔ کار مشترکاند. در همهٔ آنها، بیننده هنگام ترک سالن میگوید: «عجب داستان فوق العادهای!» آری، همهٔ آنها در اساس یک چیزند. همگی جلوهای از فرم جهانی داستاناند. فیلمهایی مانند:
سرگیجه، هشت و نیم، پرسونا، راشومون، کازابلانکا، حرص، عصر جدید، رزمنا و پوتمکین، مهاجمین صندوقچه گم شده، هانا و خواهرانش، نابودگر، سگدانی.
× همهٔ هنرها بر اساس فرم جهانی خود تعریف میشوند. فرم جهانی در موسیقی، از سمفونی تا انواع راک و جَز، ثابت است. یا مثلاً در نقاشی، فرم جهانی ثابت است و همین فرم است که یک شاهکار نقاشی را از مجموعهای خطوط بیمعنا جدا میکند. در داستانگویی هم از زمان هومر تا برگمان، فرم جهانی ثابت مانده است و داستان را از اثری توصیفی و سرهمبندی شده متفاوت میسازد. فرم درونی در هر هنری ثابت است ولی در هر دوره و عصری به شکل خاصی ظهور مییابد.
× چیزی که نویسنده برای گفتن داستانی خوب به آن نیاز دارد، فرم است. فرم، همان فرمول نیست. در واقع داستان، پیچیدهتر، رازآمیزتر و انعطافپذیرتر از آن است که به قالب فرمول درآید.
× به عقیدهٔ من برای گفتن داستانی خوب، سه چیز نیاز داریم:
۱. استعداد: توانایی بیان ماجرا به شکلی که به ذهن کسی خطور نکرده باشد.
۲. نگاه عمیق: نگاه ویژهٔ نویسنده به جامعه و سرشت بشر و دانش ژرف او از شخصیتها و جهان داستان.
۳. مقدار زیادی عشق (به قول هالی و ویت برنِت)
× شما به دلایل زیر میتوانید عاشق داستانگویی باشید:
۱. عشق به داستان: فردی هستید که فقط از طریق داستانگفتن میتوانید حرف بزنید. شخصیتهای داستان برایتان واقعیتر از مردم عادی هستند و دنیای داستان را عمیقتر از دنیای واقعی میدانید.
۲. عشق به درام: علاقه به حوادث و مکاشفات ناگهانی که باعث تغییرات عظیم در زندگی میشوند.
۳. عشق به حقیقت: اعتقاد به اینکه دروغ، هنرمند را فلج میکند و باید تمام حقایق زندگی تا مخفیترین انگیزههای خود را مورد پرسش قرار داد.
۴. عشق به بشر: تمایل به همدردی با کسانی که رنج میکشند. رخنه به درونشان و دیدن جهان از منظر آنها.
۵. عشق به احساس: نیاز به درگیر شدن با احساسات جسمی و از آن مهمتر، احساسات درونی.
۶. عشق به رویا و خیال: ل*ذتبردن از پرواز با بالهای تخیل و خود را سپردن به آن.
۷. عشق به کمدی: ل*ذتبردن از شوخی بهعنوان عامل جبرانکنندهٔ رنجها و متعادل کننده زندگی.
۸. عشق به زبان: علاقه به اصوات و معانی، صرف و نحو.
۹. عشق به دوگانگی: استعداد در شناختن تضادهای زندگی و تردید دائمی در ظواهر امور.
۱۰. عشق به کمال: شورِ نوشتن و نوشتن و نوشتن و بازنویسیکردن برای رسیدن به کمال مطلوب در نویسندگی.
۱۱. عشق به یگانهبودن: داشتن جسارت و بیپروایی در مقابل ریشخندها.
۱۲. عشق به زیبایی: داشتن احساسی درونی که به خوبنوشتن، عشق میورزد. از بدنوشتن بیزار است و تفاوت این دو را میداند.
۱۳. عشق به خود: قدرتی که نیازی به یادآوریِ آن نباشد و شما را از بابت نویسندهبودنتان مطمئن میسازد.
-داستان، رابرت مک کی
#انجمن_تک_رمان