کامل شده دلنوشته در اشتباهِ گذشته ماندن | Aby کاربر انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

Aby

نویسنده رمان
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-30
نوشته‌ها
3,498
لایک‌ها
16,069
امتیازها
113
سن
19
محل سکونت
ستاک‌لنف
کیف پول من
42,785
Points
300
روزی دبیرم برایم گفت:
«
در هرچیزی دلیل و بهانه‌ای وجود دارد. زمانی که پنج‌ساله بودم، خواهرم مرا در کمد اتاقش زندانی کرد و تهدیدم کرد اگر چیزی بگویم، به مادرمان خواهد گفت که من گوشه‌ی فرش را سوزاندم. آن لحظه به یاد دارم که از خدا برای داشتن این خواهر ظالم و بدجنس گله می‌کردم؛ اما بعد از چند ساعت دل به دریا زدم و از کمد خارج شدم. دیدم سربازان به خانه‌مان حمله کردند و خواهرم غرق در خون بود! پس دلیل هیچ‌یک از درون کمد ماندن‌هایت را نباید گله کنی. خدا خود می‌داند چه کند.
»
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Aby

Aby

نویسنده رمان
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-30
نوشته‌ها
3,498
لایک‌ها
16,069
امتیازها
113
سن
19
محل سکونت
ستاک‌لنف
کیف پول من
42,785
Points
300
چقدر شبیه سیگار بهمن‌های پدربزگم می‌مانی. هرچقدر هم پک بزند و ریه‌هایش را نابود سازد؛ بسته‌ها تمام کند و پول جیبش را خالی کند، باز هم در همه‌ جای شهر می‌توان پیدایت کرد.
نمی‌دانم این خوب است یا بد؛ این‌که همانند علف هرز خود رویی و همه‌جا هستی، یا این‌که تمام نشدنی‌ات تا پایان عمر من ادامه خواهد داشت و حتی بعد از آن خاطراتت هستند!
ای بزرگ‌ترین اشتباهِ گذشته، حداقل باری دیگر رو‌به‌رویم ظاهر شو تا نفرتم را نشانت دهم! لطفاً!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Aby

Aby

نویسنده رمان
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-30
نوشته‌ها
3,498
لایک‌ها
16,069
امتیازها
113
سن
19
محل سکونت
ستاک‌لنف
کیف پول من
42,785
Points
300
دوستی بزرگ‌تر از خودم بود که برایم می‌گفت:
«
همه‌ی ما یک خیابان، عکاس، کوچه، کافه و... داریم که دونفره‌هایمان را دیده‌اند. این‌ها دیگر همیشه هستند تا عذاب و اشتباهات را به یاد آورند یا حداقل تا یک چندسالی! من هم... اوه فراموشش کن! چایت را بنوش، از دهن افتاد!
»
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Aby

Aby

نویسنده رمان
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-30
نوشته‌ها
3,498
لایک‌ها
16,069
امتیازها
113
سن
19
محل سکونت
ستاک‌لنف
کیف پول من
42,785
Points
300
زمانی که دختردار شدم، هر کتابی را که بخواهد برایش تهیه می‌کنم. می‌دانم او هم همانند من، معتاد به کتاب‌ها خواهد شد.
اما به او می‌گویم مراقب باشد؛ نگذارد دلش برای شعر هیچ شاعری بلرزد!
تمام بدبختی‌ها و اشتباهات گذشته‌ی مادرش هم از بیتی شعر، شروع شد!​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Aby

Aby

نویسنده رمان
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-30
نوشته‌ها
3,498
لایک‌ها
16,069
امتیازها
113
سن
19
محل سکونت
ستاک‌لنف
کیف پول من
42,785
Points
300
در ظاهر من، همه فرد قدرتمند و منطقی‌ای می‌بینند که در برابر هیچ بادی به انگاری نلرزیده؛
اما تنها خود می‌دانم که در من، تیمارستانی وجود دارد و هفت‌ت*خت خو*اب و هفت‌دیوانه! چقدر برایم سخت است
که تمام آن‌ها را برای دقایقی که از احوالاتم سوال می‌پرسند، آرام کنم و با لبخند، پاسخ مثبتی دهم!​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Aby

Aby

نویسنده رمان
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-30
نوشته‌ها
3,498
لایک‌ها
16,069
امتیازها
113
سن
19
محل سکونت
ستاک‌لنف
کیف پول من
42,785
Points
300
طراوت گیاه، از تابستان سال قبل نیست؛ از بهاری است که می‌داند روزی خواهد آمد. به روزهای گذشته نمی‌اندیشد و به جلو نگاه نمی‌کند. اگر یک‌گیاه یقین دارد روزی خواهد آمد، که او هم همانند دیگران شکوفه خواهد زد و به تکامل خواهد رسید؛ چرا باید منِ انسان به گذشته و اشتباهاتش بچسبم و خود را از تکامل، محروم سازم؟​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Aby

Aby

نویسنده رمان
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-30
نوشته‌ها
3,498
لایک‌ها
16,069
امتیازها
113
سن
19
محل سکونت
ستاک‌لنف
کیف پول من
42,785
Points
300
همیشه باید خوب با آدم‌های گذشته خداحافظی کرد؛ زیرا همه‌چیز آن‌قدر سریع اتفاق می‌افتد، که زمانی برای وداع نمی‌ماند. آ*غ*و*ش و جای ب*وسه بر صورت یکدیگر، آن‌قدر تا آخر عمر درد خواهد کرد که تا ابد از خود خواهی پرسید: «اگر غرور را کنار می‌گذاشتم، مگر چه میشد؟»​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Aby

Aby

نویسنده رمان
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-30
نوشته‌ها
3,498
لایک‌ها
16,069
امتیازها
113
سن
19
محل سکونت
ستاک‌لنف
کیف پول من
42,785
Points
300
به فکر ماندنم نباش؛ من از این شهر خواهم رفت. شهری که گذشته‌هایم را پوشانده و خاطراتم را در کوچه‌هایش گنجانده. خواهم رفت و تو بمان، با آدم‌های سواستفاده‌گر و پوستین‌های بی‌سایه، عاشقانه‌های سرد و بی‌پایه؛ در آخر این تویی که در کوچه‌ها به جای من قدم میزنی و آه‌هایی از پشیمانی و حرف‌های گفته نشده از سر غرور می‌کشی و به این فکر می‌کنی، من به تو فکر خواهم کرد؟ یا همانند تو، خاطرات زیبا را مرور می‌کنم؟
در آن ساعت، من تو را فراموش کردم و همانند پرنده‌ای که از قفس رها شده، راه خوشبختی بدون تو را خواهم رفت. آری؛ به زودی خواهم رفت.​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Aby

Aby

نویسنده رمان
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-30
نوشته‌ها
3,498
لایک‌ها
16,069
امتیازها
113
سن
19
محل سکونت
ستاک‌لنف
کیف پول من
42,785
Points
300
من عزیزانم را نه با قلبم دوست دارم، نه با ذهنم! قلب و مغز بعد از مرگ روزی خواهند ایستاد. من هیچ‌گاه از دوست داشتنشان دست برنمی‌دارم. آن‌ها را بر روحم هک کرده‌ام؛ زیرا روح نه نابود می‌شود، نه از حرکت می‌ایستد.​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Aby

Aby

نویسنده رمان
نویسنده انجمن
ویراستار انجمن
تایپیست انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-30
نوشته‌ها
3,498
لایک‌ها
16,069
امتیازها
113
سن
19
محل سکونت
ستاک‌لنف
کیف پول من
42,785
Points
300
گاهی دلم می‌خواهد در این شلوغی و درگیری‌های زندگی، یک‌ کافه‌ی خلوت پیدا کنم و با کتابی که تازه گرفتم، خودم را به قهوه‌ای گرم دعوت کنم.
گاهی دلم می‌خواهد آرزوهایی که دفن کردم را از زیر خاکسترهای قلبم، بیرون بکشم و ساعت‌ها درباره‌شان بیاندیشم و به چهره‌ی رنگ پریده‌شان، زل بزنم.
گاهی دلم می‌خواهد دلم را از قفسه دربیارم و دستی بر بال‌های شکسته‌اش بکشم، خاکسترها و کینه‌های درونش را بتکانم و دوباره، پریدن یادش دهم.
گاهی چقدر سخت است باور کنم بیشتر با خود غریبه شده‌ام. روح چروک شده‌ام، چقدر از رویاهایم دور شده است.
مثل اولین قلپ خوردن چایی د*اغ، باید شروع کنم به اولین‌بارها را شروع کردن. گاهی تنها منتظر بار اولیم تا شروع کنیم به دوباره زندگی کردن. بار اول سخت و پر فکر و خیال است؛ اما ناشدنی نیست!​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
امضا : Aby
بالا