متفرقه سفره بی‌بی سه شنبه

  • نویسنده موضوع Maryam Ɓαησσ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 13
  • بازدیدها 493
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Maryam Ɓαησσ

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-25
نوشته‌ها
990
لایک‌ها
31,538
امتیازها
118
کیف پول من
-436
Points
0
en6048.jpg

خاستگاه اين سفره‌ها دوران ماقبل تاريخ ايران است که بر طبق اين قصه‌ها و افسانه‌ها، نظام‌هاي جادويي وجود داشته که الهه‌هاي مادر در آن نظام قادر مي‌شدند، که مشکل گشايي کنند. حال الهه‌هاي مادر شکل ديني و افسانه‌اي‌تري به خود گرفته و به صورت بي‌بي سه‌شنبه يا بي‌بي حور و بي‌بي نور و ... پديدار شده‌اند.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Maryam Ɓαησσ

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-25
نوشته‌ها
990
لایک‌ها
31,538
امتیازها
118
کیف پول من
-436
Points
0
از نظر باستان‌شناسان، جامعه‌شناسان و مورخانی چون گريشمن، ويل دورانت، لنسکی، چارلد و فريزر، پيدايش سفره به زماني برمي‌گردد که زنان توانستند براي اولين بار کشت‌ دانه‌های گندم و جو را بشناسند و موفق به پخت نان، ساخت سفال و کشف آتش شدند. از همان زمان بود که سفره به عنوان مرکز وحدت اعضای خانواده شکل گرفت. در اين راه نقش ايزدبانوها مانند سپندارمز، ايزد بانوي زمين، آناهيتا، ايزدبانوي آب و خرداد و مرداد را نبايد ناديده گرفت.

از آنجا که زنان ايراني از ابتداي تمدن بشري کشت گندم را عهده دار شدند، بايد سفره‌هاي ايراني را نمادي از مزارع بدانيم که تا امروز از باورهای دين کهن (زرتشتی) به باورهای جديد، اسلامی و شيعی تداوم و تکامل پيدا کرده است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Maryam Ɓαησσ

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-25
نوشته‌ها
990
لایک‌ها
31,538
امتیازها
118
کیف پول من
-436
Points
0
همه اين سفره‌ها تجلي دوراني است، که زندگي کشاورزي و باغداري توسط زنان و با استمداد از نيروهاي ماورا الطبيعي ايزدان و ايزدبانوها وجود داشته و تا امروز به‌صورت سفره‌هاي نذري تداوم يافته است و پشتوانه اين سفره‌ها قصه‌هايي است که جنبه مذهبي‌شان تداوم و بسط آن را تا امروز پشتيباني و تضمين کرده است.

سفره‌هاي نذري را مي‌توان تمثيل و نمادي از بهشت دانست که از جهان معنوي بر سطح زمين آورده شده و در اتاق‌ها، زاويه‌ها و جوار امامزاده ها به‌صورت جمعي و مشارکتي تا امروز بسط و گسترش يافته است.

اين سفره با توجه استطاعت صاحب نذر به دو شکل ساده و به شکلي محقرانه و يا با آداب و تشريفات کامل‌تري گسترده مي‌شود.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Maryam Ɓαησσ

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-25
نوشته‌ها
990
لایک‌ها
31,538
امتیازها
118
کیف پول من
-436
Points
0
en6049.jpg

در مورد وجه تسميه اين سفره مي‌گويند:
بي‌بي حور و بي‌بي نور از دختران پيامبر بوده‌اند و بي‌بي سه شنبه از زنان نيکوکار و با ايمان معاصر با آنان بوده که در روز سه شنبه به‌ دنيا آمده، روز سه شنبه ازدواج کرده و در روز سه شنبه از دنيا رفته است.

اين سفره براي هر نذر و حاجتي خصوصا رهايي زنداني از زندان و در تمام ماه‌هاي سال به جز ماه محرم و صفر انداخته مي‌شود.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Maryam Ɓαησσ

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-25
نوشته‌ها
990
لایک‌ها
31,538
امتیازها
118
کیف پول من
-436
Points
0
نحوه گستردن آن به اين شکل است که ، سه شنبه هنگام غروب آفتاب در گوشه خلوتي از خانه، سفره پاکيزه‌اي پهن مي‌کنند و مواد و وسايل زير را بر آن مي‌نهند:

ظرفي آرد، ظرفي شکر يا خاکه قند براي تهيه حلوا، کليه حبوباتي که براي تهيه آش لازم است، ظرفي نمک، ظرفي آب، نان و پنير و سبزي، قرآن، يک جا نماز با مهر و تسبيح و آينه.

پس از نهادن اين وسايل بر سفره، صاحب نذر وضو گرفته، دو عدد شمع در طرفين آينه روشن مي‌کند و در کنار سفره دو رکعت نماز حاجت مي‌خواند. آنگاه از اتاق خارج شده و در را قفل مي‌کند. تا روز بعد هيچکس نبايد وارد آن اتاق شود و گاهي خود آن فرد نيز تا روز بعد روزه مي‌گيرد. معتقدند هر گاه قرار باشد نذر آنان پذيرفته شود، نيمه شب بي‌بي سه شنبه يا بي‌بي حور و بي‌بي نور آمده و بر روي آرد و نمک انگشت مي‌گذارند. به همين سبب صاحب نذر هنگام اذان صبح وضو گرفته و وارد اتاق مي‌شود تا ببيند روي آرد و نمک اثري ديده مي‌شود يا نه. گاهي مي‌گويند نمک شيرين شده و شکر کمي شور مي‌شود.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Maryam Ɓαησσ

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-25
نوشته‌ها
990
لایک‌ها
31,538
امتیازها
118
کیف پول من
-436
Points
0
پس از آن، آرد داخل سفره را با مقداري ديگر آرد مخلوط کرده و حلوايي به نام قماق qomaq تهيه مي‌کنند. و نيز با استفاده از حبوبات روي سفره، آشي به نام " آش اماج 0maj " مي‌پزند. حلوا و آش را بايد در محل نيمه تاريکي بپزند و به قول خودشان "آسمان نبايد ببيند." بعد از پايان يافتن مراسم سفره تمام ظروف را به نحوي مي‌شويند که آسمان نبيند و آب آن را در نهر يا جوي آب روان مي‌ريزند. هيچ مردي نيز نبايد از محتويات سفره بخورد و حتي زنان باردار هم با حدس اين که شايد فرزندشان پسر شود، نبايد بر سر سفره حضور يافته و يا چيزي از آن بخورند. چون معتقدند باعث کوري يا به زندان افتادن مردان و پسران مي‌شود.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Maryam Ɓαησσ

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-25
نوشته‌ها
990
لایک‌ها
31,538
امتیازها
118
کیف پول من
-436
Points
0
ظهر هنگام آش و حلواي آماده شده را برسر سفره مي‌نهند و مهمانان که همگي بايد از زنان مومنه و با تقوا باشند، دور سفره مي‌نشينند و نيز بايد در ميان زنان چند دختر با ايمان هم حضور داشته باشند. سپس زن روضه‌خوان شروع به خواندن"سوره الرحمن " مي‌کند و بعد از خواندن اين سوره، قصه مربوط به سفره يعني " قصه بي‌بي سه شنبه" را تعريف مي‌کند. اين قصه بدين شرح است:

يکي بود يکي نبود. در زمان‌هاي قديم مردي بود که يک دختر داشت و زنش مرده بود. مرد زن ديگري گرفت و اين زن که نسبت به دختر نامهربان و سختگير بود، سر ناسازگاري گذاشت.
روزي نامادري خود را به ناخوشي زد و به مرد گفت: دختر تو بدقدم است و بودن او در اين خانه براي من شگون ندارد. اگر مي‌خواهي من در اين خانه بمانم و از بيماري رهايي پيدا کنم بايد دخترت را به بيابان ببري و سر به نيست کني.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Maryam Ɓαησσ

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-25
نوشته‌ها
990
لایک‌ها
31,538
امتیازها
118
کیف پول من
-436
Points
0
مرد نادان که اين زن را بسيار دوست مي‌داشت، چاره‌اي جز اطاعت نديد و دختر را سوار بر اسب کرد و به نقطه بسيار دوري در بيابان برد. در آنجا دختر را در زير درختي خوابانيد و خود به طرف شهر حرکت کرد.
وقتي دختر بعد از چند ساعت بيدار شد، پدرش را صدا زد و جوابي نشنيد. يکه و تنها به هر طرف دويد. وحشتزده به‌دنبال پدر گشت ولي غافل از اين که پدر نامردش او را در بيابان رها کرده و رفته تا او طعمه گرگ ها شود.

کم کم شب فرا رسيد. دختر از ترس حيوانات درنده به بالاي درختي رفت و تا صبح در آنجا ماند. سحرگاه از درخت پايين آمده و توکل بر خدا بست و به راه افتاد. بيچاره گريه کنان به هر سو مي‌رفت و از خدا و پيغمبر نجات خود را طلب مي‌کرد.
رفت و رفت تا به جنگلي رسيد. در آنجا ناگهان چشمش به خيمه سفيدي افتاد. جلو رفت و ديد سه زن به شکل حوري کنار چشمه‌اي نشسته و مشغول پختن آش هستند. جلو رفت و سلام کرد. آن زنان که بي‌بي حور، بي‌بي نور و بي‌بي سه شنبه بودند، با مهرباني جوابش را دادند و از احوال او پرسيدند. دختر هم شرح احوال خود را براي آنان بيان کرد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Maryam Ɓαησσ

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-25
نوشته‌ها
990
لایک‌ها
31,538
امتیازها
118
کیف پول من
-436
Points
0
آن زنان مقدس پس از شنيدن سرگذشت او گفتند اگر مي خواهي روي آسايش ببيني و از ظلم زن پدر خلاص شوي و به مرادت برسي نذر کن که آش بي‌بي سه شنبه( بي‌بي حور و بي‌بي نور) بپزي.

دختر پرسيد اين آش را چطور مي‌پزند و آنان گفتند: همين که حاجتت برآورده شد، مي‌روي از هفت زن فاطمه نام، مقداري آرد و حبوبات براي آش گدايي مي‌کني و با آن آش ميپزي و بين زنان محله تقسيم مي‌کني. سپس طرز پختن آش را به او ياد دادند و ناگهان از نظر ناپديد شدند.

دختر بسيار خوشحال شد و پيش خود نذر کرد که اگر از اين جنگل نجات پيدا کند و از دست زن پدر خلاص شود و به زندگاني راحتي برسد، يک سفره بي‌بي سه شنبه بيندازد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Maryam Ɓαησσ

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-25
نوشته‌ها
990
لایک‌ها
31,538
امتیازها
118
کیف پول من
-436
Points
0
هنوز دختر در اين خيالات بود که ناگهان ديد سه سوار از دور پيدا شدند و به سوي او آمدند. اين سوارها پسر پادشاه مملکت،پسر وزير و پسر قاضي بودند. همين که چشم پسر پادشاه به دختر افتاد يک دل نه صد دل عاشق او شد. جلو آمد و به او گفت: اي دختر ما از راه دور آمده ايم و تشنه‌ايم کمي آب داري به ما بدهي؟ دختر کاسه اي آب به او داد. چنين شد که پسر پادشاه از دختر خواست همراهشان برود و دختر را بر اسبش سوار کرده با خود به قصر برد.

بعد از چند روز هم دختر را به عقد خود در آورد و به اين ترتيب دختر به خوشبختي رسيد.
روزي دختر به يادش آمد که نذري کرده است، پس تصميم گرفت هر چه زودتر نذر خود را ادا کند. ولي چون عروس پادشاه بود و نميتوانست به گدايي برود به ناچار روي هفت طاقچه از طاقچه‌هاي قصر مقداري از انواع حبوبات را گذاشت و چادر به سر کرده و از هر طاقچه مقداري حبوبات گدايي مي‌کرد که ناگهان زن پادشاه او را ديد و هراسان به پسرش خبر داد و گفت پسر جان اگر مي‌خواهي شيرم را حلالت کنم اين دختر گداصفت را بيرون بينداز. ببين چقدر پست است که هنوز نتوانسته عادت گدايي کردن را فراموش کند.

پسر پادشاه با عصبانيت نزد دختر رفت تا موضوع را بررسي کند. وقتي وارد ديد دختر ديگي روي اجاق گذاشته و مشغول پختن آش است.از بس عصباني بود لگد محکمي به ديگ زد و آش‌ها را روي زمين ريخت. دختر به گريه افتاد و او را نفرين کرد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا