ای کاش می شد با تو ساعت ها قدم زد
از راه آهن تا شمیران زیر باران …
باور کن از تو دست شستن کار من نیست
عشق تو می شود دو چندان زیر باران
وقتی دعا در زیر باران مستجاب است
دیگر چه کاری بهتر از آن زیر باران
باران که می بارد
دوباره شاعر می شوم
می توانم برایت شعری بگویم
از تمام حرف هایی که نمی زنم
از جاده هایی که
بی تو قدم زدم
از پنجره هایی که از آن ندیدمت
از روزهایی که بی تو هدر شدند..
بارون داره هدر می شه بیا با من قدم بزن
دلم داره پر میزنه واسه تو و قدم زدن
وقتی هوا بارونیه دلم برات تنگ میشه باز
نمی دونی تو این هوا چشات چه خوش رنگ میشه باز
دلم هواتو داره بارون هواتو داره رنگ چشاتو داره
قدم زدن تو بارون باتو چه حالی داره…
باران که می بارد دلم هوای قدم زدن میکند…
زیر باران..
شب…
بدون چتر ..
هوای خنک …
بادی که آرام هو هو میکند ..
ترانه ی گوش نواز باران …
قطرات باران که هوس ر*ق*صیدن کرده اند ..
همه و همه دلم را هوایی تر می کنند …
غافل از اینکه هر کدام یاد آور خاطره ای برای من است
من را هوایی تر میکنند ..