• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

کامل شده شرم کنید! | ستاره لطفی کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع SETAREH
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 27
  • بازدیدها 1K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

SETAREH

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-16
نوشته‌ها
121
لایک‌ها
450
امتیازها
63
سن
20
کیف پول من
1,367
Points
0

نام مجموعه: شرم کنید!
نام نویسنده: ستاره لطفی
ژانر: تراژدی، اجتماعی
ویراستار: Pegah.a

مقدمه:
تمامی‌تان یک مشت خطاکار هستید که سر خود را زیر برف نموده‌اید.
نقاب شرم را بر روی پوسته‌ی بی‌حیایی کشیده‌اید و نمی‌خواهید بفهمید با این یاوه‌گویی‌ها به جایی نمی‌رسید. اندکی افکارتان را رشد دهید در این جامعه‌ی بسی ویران.


جلد دلنوشته شرم کنید.jpg
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

آخرین ویرایش توسط مدیر:

SETAREH

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-16
نوشته‌ها
121
لایک‌ها
450
امتیازها
63
سن
20
کیف پول من
1,367
Points
0
***
«جای شیفتگی نبود. تمام‌شان خنجر زدند بر احساساتمان!»
نمی‌دانم چرا شمایی که ذهنتان جا مانده‌ است، برای چه حق نظر دارید؟!
البته هزاران درود بر شرف گذشته!
در زمان فعلی که شما غرق در خرافات و جهل و نادانی هستید؛
تیشه می‌زنید به ریشه‌ی نسل جدیدتان!
به گفته‌ی شما آبرو حکم می‌کند بر احساس و تمامی عاشقان باید چنگ بزنند بر گلوی احساس‌شان. نکند آبرو خدشه بردارد و د*ه*ان یک مشت یاوه‌گوی باز شود!
پا بر روی دند‌ه‌ی عقب گذاشته‌اید و می‌شتابید به سوی نادانی.
در جامعه‌ای که عشق، منفور و بدنام نامیده شده است، جای زیستن نیست.
عشق همان دارایی است که قوت می‌بخشد به عمق جانت.
و حال با گفته‌ی چند یاوه‌گوی خرافات‌پسند،
نامش بد شده.
دوست عزیزی را دیدم.
با جهل و نادانی تمام،
عشق را منفور می‌دانست و با وقاحت تمام از آن بدگویی می‌کرد.
گویی با این حس لطیف پدرکشتگی داشت!
و اما از تک‌تک سخنانش،
بیماری و خرافات‌پسندی می‌ریخت و می‌شد به راحتی حدس زد که چقدر بی‌آگاهی است.
گر نباشد نان شب و امید به سر آمدن حیات،
تپش‌‌ دل‌ گرمی هست که جانت را غرق در آرامش کرده و بازهم امید تلاش را به تو می‌دهد و آن چیزی نیست جز همان حس «عشق!»
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

SETAREH

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-16
نوشته‌ها
121
لایک‌ها
450
امتیازها
63
سن
20
کیف پول من
1,367
Points
0
***
«نمی‌خواهند بفهمند!»
رسوایی یعنی چه؟
از نظر شما، فرو ریختن آبروی یک دختر
یعنی عاشق شدن او؟!
خودتان را زنده به گور کنید!
تقاضا دارم خود را در قبر گور انداخته و اندکی خاک بر روی خود بریزید!
جای شما، در همان دنیای دیگری‌ست که با ندانستن‌هایتان، برای خود ساخته‌اید.
کم‌کم، احساس می‌کنم یک عده هستیم که می‌خوریم، می‌خوابیم و خطاگویی می‌کنیم.
خداوند، آفرید دختر را
برای عاشق شدن!
برای عشق ورزیدن!
برای این‌که دنیا غرق مهربانی شود!
نه آن‌که با اندکی نادانی سر دختران را زیر خاک فرو کنید و حق حرف زدن به آن‌ها ندهید.
دخترهای سرزمین ما،
حق دارند؛
حق احساس این حس را.
به خود بیایید و سد راه‌شان نشوید.
به راستی که به کل،
افکارتان شست‌شو داده شده است!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

SETAREH

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-16
نوشته‌ها
121
لایک‌ها
450
امتیازها
63
سن
20
کیف پول من
1,367
Points
0
***
جالب‌تر از هر چیزی،
این است که ما به مرور زمان همه‌ چیز را می‌پذیریم و با جان و دل آن را قبول می‌کنیم!
به نحوه‌ای آن را به خود تحمیل می‌کنیم.
امان از این‌که ادامه‌ی خود را می‌سوزانیم و باد هوا می‌کنیم!
قانون اول را در مغز خود حک کنید:
«شما خودتان هستید! حرف زور را نپذیرید، در د*ه*ان‌شان بکوبید!»
آری،
کمی به اوضاع‌تان شرم کنید و به خود بیایید،
باورها و عقایدهای غلط را دور بیندازید
و با خود تکرار کنید:
_ «ملت من، جلوی رشد مرا نمی‌گیرد.»
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

SETAREH

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-16
نوشته‌ها
121
لایک‌ها
450
امتیازها
63
سن
20
کیف پول من
1,367
Points
0
***
چه امیدی هست؛
وقتی که به جای این‌که برای زندگی حال تلاش کنیم و بدانیم چطور از آن استفاده کنیم،
در حال جمع کردن توشه برای قیامتیم.
اسف‌بار است!
ما از فردایمان خبری نداریم
و دل‌خوش به دنیای پس از مرگ هستیم!
دوست عزیز من،
کمی مغزت را پرورش بده.
اول به دنیای الانت تفکر کن و سپس،
باورهای دروغ را بر ذهنت حاکم نکن!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

SETAREH

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-16
نوشته‌ها
121
لایک‌ها
450
امتیازها
63
سن
20
کیف پول من
1,367
Points
0
***

«خزان غم رمیده در حالم،
ای‌خدا من به گرفتاری دچارم»

در مابین سلول‌های تاریک مغزم،
چیزی شبیه بر هیچ قدم می‌زند.
هیاهویی بزرگ،
در لابه‌لای کوچه‌های افکارم می‌وزد و صدای خش‌خش شاخه‌های خشک، به گوش می‌رسد.
جان درد!
آری جانم درد می‌کند،
برای چه؟!
برای چه قرص جان دردی نیست که تسکین بدهد دردم را.
آه بر من،
امروز خبری سهمگین و ویران کننده‌ای را شنیدم.
تیتر روزنامه‌ها شده بود!
«دختری که تحملش سر آمد و دست به خودکشی زد!»
ای داد بر من.
مردمانم خود را زنده به گور می‌کنند.
تحمل!
صبر!
نمی‌دانم کجا رفته‌اند،
فقط می‌دانم که هم‌ج*ن*س‌‌هایم دیگر جان خود را دوست ندارند؛
اوضاع به قدری خ*را*ب است که گاهی،
وقتی خود را میان این همه مغز فرسوده تصور می‌کنی،
دلت می‌خواهد سر به بیابان بگذاری.
زندگی‌ای اجباری،
اجباری موهوم!
خودکشی در ذات من،
زبانه کشیده است!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

SETAREH

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-16
نوشته‌ها
121
لایک‌ها
450
امتیازها
63
سن
20
کیف پول من
1,367
Points
0
***
«زندگی ضربه می‌زند!»

بارها و بارها شده مشتی از سوی زندگی در دهانمان کوبیده شود.
در دام بی‌افتیم و در قعر نادانی دست و پنجه نرم کنیم.
هزاران‌بار شده خطایی کنیم و تاوان آن را با تلخ گذشتن ثانیه‌های ساعت پس دهیم.
اما یک‌بار نشده از این حماقت محض دست برداریم و کمی شاخک‌هایمان را تکان دهیم!
همیشه از وضع بحرانی‌مان شرم نمی‌کنیم و هر چقدر زندگی سنگ جلوی پایمان بیندازد،
باز هم با پررویی حماقت قبل را تکرار می‌کنیم.
به نظر من،
یک عده هستیم که فقط برای بدبختی دست و پا می‌زنیم و به یک‌دیگر تنه می‌زنیم.
و روز به روز بیچاره‌تر می‌شویم.
از طرفی هم لعنت بر حیات می‌فرستیم و آن را منفور می‌دانیم، برای بدبختی‌های بی‌انتهایش.
غافل از این‌که عیب بر روی جان ما حک شده و نمی‌توانیم خود را اصلاح کنیم.
گناه عمد همین است،
اصلاح نکردن شخصیت نادان و فرریخته‌ات.
که تو را جذب می‌کند به سوی بدبختی و نادانی!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

SETAREH

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-16
نوشته‌ها
121
لایک‌ها
450
امتیازها
63
سن
20
کیف پول من
1,367
Points
0
***

سلول به سلول،
رج به رج آرزوهایم
خون فواره می‌کنند!
زمین و زمان،
ثانیه و ساعت،
ایستاده و ای‌ داد بر جماعت!
عوامی هستیم از ج*ن*س تیغ،
می‌خراشیم آرزوها را با جیغ!
همه بد ذات و خودخواه،
زمانه شده بازیچه‌ی ما.
مردمان سرزمینم،
می‌زنند بر شانه‌ی هم
و نمی‌کنند شرم!
می‌ستانیم جان آرزوهای یک‌دیگر را.
نمانده مردانگی و دلی خیرخواه.
همه از یک ج*ن*س هستیم،
اما بدخواه!
بشر همه از منند،
اما مانع منند!
حسودان قدعلم کرده‌اند،
انسانیت پا بر*ه*نه می‌شتافد به دور دست‌ها.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

SETAREH

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-16
نوشته‌ها
121
لایک‌ها
450
امتیازها
63
سن
20
کیف پول من
1,367
Points
0
***
سخنی نمانده برای گفتن،
همه زخم جان یک‌دیگریم!
می‌گویند از درد بمیر،
جان ده و آب شو.
اما سفره‌ی دل بی‌قرارت را برای رفیق باز نکن!
که بدجور ضربه‌اش را می‌خوری و خرد می‌شوی.
اعتماد به آدمی‌زاد،
مانند این است که قبر خود را بکندی و قدری خاک روی خود بریزی!
انسان اگر قابل اعتماد بود،
به این زودی پس نمی‌کشید.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

SETAREH

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-09-16
نوشته‌ها
121
لایک‌ها
450
امتیازها
63
سن
20
کیف پول من
1,367
Points
0
***
«اشک‌هایم،
رگبار کلماتی است که قلبم نتوانست آن‌ها را به زبان بیاورد.»
ما کجاییم؟!
درست در مابین مرز مرگ و فقر.
ما ایستاده‌ایم.
گردباد بدبختی،
می‌وزد و سیلی می‌زند بر صورتمان.
ما اختیار از دست داده‌ایم و می‌لرزیم مانند بید
چاره‌ای کن ای جسم ناچار.
از هر طرف می‌زنند به تو یک زخم نابکار!
شده دیده ببندی به روی زمانه‌ای که دشمن توست،
این منم با چشمانی بسته و طوفانی در ذهن.
نمانده رسم وفاداری،
دیده باز نمی‌کنم.
می‌خورم زخم از طرف همان دوست نالوتی!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا