بخشهایی از کتاب
«فهمیدهام که همهی بدبختی انسانها ناشی از این است که به زبان صریح و روشن حرف نمیزنند. ازاینرو من تصمیم گرفتهام که صریح حرف بزنم و صریح رفتار کنم تا در راه درست بیفتم.»آیا این کتاب برای شماست؟
«چنان سرگرم طاعون شده بودند که گاهی دیگر به هیچچیزی امید نمیبستند؛ مگر در خواب و خود را درحال این اندیشه غافلگیر میکردند: «خیارکها کاش تمام شود!»، اما در همان حال خواب بودند. درواقع همهی این دوران عبارت از خوابی دراز بود. شهر پر از خوابیدگان بیدار بود که فقط گاهگاه در لحظات استثنایی از سرنوشت خود فرار میکردند و در دل شب، زخم درونشان که ظاهرا بسته شده بود، ناگهان سرباز میکرد. آنگاه از خواب میپریدند و سرسامزده آن را میآزمودند، با لبان متشنج در یک لحظه، رنجشان را که ناگهان تازه شده بود و بههمراه آن، چهرهی منقلبشان را باز مییافتند. سحرگاه به طاعون یا بهتر بگوییم به عادت روزمره برمیگشتند.»
انجمن رمان نویسی
دانلود رمان