برای احترام به پتاح، کاهنان بهطور دورهای جشنهای مذهب، به خصوص جشنهایی برای وقایع مهم موجود در افسانههای الهی، تدارک میدیدند. کاهنان زن که معمولاً زنانی صاحب شأن و به طریقی از منسوبین کارگزاران حکومتی بودند، در ر*ق*ص و نواختن سازهای موسیقی شرکت میکردند. نانوایان، آبجوسازان، قصابان و آشپزانی که برای معبد کار میکردند صبح و شب برای تهیهٔ غذا زحمت میکشیدند و هنرمندان و صنعتگران معبد هدایای دیگری برای خدا میساختند. تمام این هدایا «به خاطر زندگی، سعادت و سلامت» فرعون تقدیم میشدند. بعد از مراسم، مردمی که در جشن شرکت کرده بودند میتوانستند در صرف اغذیهٔ تقدیمی شریک شوند؛ غذایی که در سایر اوقات توسط کاهنان و کارگران معبد مصرف میشد. در یکی از برنامههای جشن، مجسمهٔ پتاح را در قایقی مقدس مینهادند و به محرابی خارج از معبد میبردند. این کار به مردم ممفیس امکان میداد تا پتاح را عبادت کنند و از خدا نکاتی را بپرسند. مردم معتقد بودند خدا با نوسان کشتی در یک جهت خاص به سوالات آنها پاسخ میدهد.
در دوره فراعنه دودمان پنجم و در پی گسترش باورهای مذهبی جدید بحرانی رخ داد. رع، خدای خورشید، جای هوروس را گرفت (جای خدایی را که فراعنه خود را همو میدانستند) رع خدایی بود که اثرش بر سراسر طبیعت و در نتیجه بر باورهای آن زمان آشکار بود و بر خلاف هوروس، مردم کوچه و بازار به راحتی حضور آن را درک میکردند و به همین دلیل، همه با رغبت آن را پذیرفتند. به این ترتیب فرمانروا از کسوت خداگونه اش بیرون آمد و میان او و جاودانان فاصلهای ایجاد شد و فرعون در حد موجودی فناپذیر و عادی افول کرد. از این گذشتهاستاندارها را دیگر فرعون منصوب نمیکرد؛ بلکه به عنوان پاداشی برای خدمت صادقانه آنها اجازه داشتند که منصب خود را به پسرانشان واگذار کنند و هر چه فاصله آنها تا مقر حکومت بیشتر بود، عملکردشان خودسرانهتر میشد.
و سرانجام، در کنار اشراف و کاهنان که پیوسته قدرت و اختیارات فرعون را محدود تر میکردند طبقه جدید قابل توجهی پدید آمد. طبقهای متوسط از کارکنان آموزش دیده و بلندپایه و صنعتگران با استعدادی که هر روز آگاه تر و مستقل تر میشدند و به این ترتیب، پادشاهی و دستگاه مرکزی هر روز ضعیفتر میشد. پس از دودمان ششم، کشور تا ۱۰۰ سال تحت تأثیر جنگهای داخلی و شورشهایی بود که شاه در ممفیس نمیتوانست هیچکدام از آنها را کنترل کند. استاندارها و فرمانروایان محلی آشکارا در برابر فرمانهای فرعون مقاومت میکردند و با یکدیگر میجنگیدند. همهٔ این جنگها بر سر قدرت بود. مالیاتها دیگر پرداخت نمیشد و قحطیهایی پدید آمد که در پی آنها انبارهای غله خالی شدند و برای اصلاح این وضع از دست فرعون دیگر هیچ کاری برنمیآمد. حدود اواخر دودمان دهم، دوباره اختلافات قدیمی میان شمال و جنوب زنده شد. استانهای جنوبی علیه استانهای شمالی میجنگیدند و هریک سعی میکرد ابتدا مناطق همسایه و سپس سراسر امپراتوری را به تصرف خود درآورد؛ و سپس آشوب سراسر مصر را فرا گرفت.
انجمن رمان نویسی
دانلود رمان