• رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

کامل شده دلنوشته‌ آناپنویی | ثناء (جیرجیرکِ آبی)

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,048
لایک‌ها
13,054
امتیازها
93
سن
20
محل سکونت
سرزمین خورشیدهایی که از دل خاک طلوع می‌کنند🌻
کیف پول من
1,002
Points
0
باران که ببارد
به کنجی خواهم رفت.
زیر باران
بدون چتر
خواهم نشست.
و بی صدا
با خودم سخن خواهم گفت.
از همه‌ی آن روزهای شیرین و دلچسب
از تمام دیروز‌هایی که حالمان خوب بود...!
"ثناء(جیرجیرکِ آبی)"
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,048
لایک‌ها
13,054
امتیازها
93
سن
20
محل سکونت
سرزمین خورشیدهایی که از دل خاک طلوع می‌کنند🌻
کیف پول من
1,002
Points
0
پنهان می‌شوم
لابه‌لای تاریکی شب‌هایم...!
آنجا پنهان می‌شوم کهکسی دیوانگی‌هایم را نبیند.
همگی از تظاهر به عاقل بودن بریده‌ایم!
کمی هم دیوانگی نیاز است
برای کمتر حس کردن درد شدید قلبمان...!
"ثناء(جیرجیرکِ آبی)"
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,048
لایک‌ها
13,054
امتیازها
93
سن
20
محل سکونت
سرزمین خورشیدهایی که از دل خاک طلوع می‌کنند🌻
کیف پول من
1,002
Points
0
من ماندم و کاغذ کاهی ِکهنه روی میز چوبی بلند!
شاد می‌شوم و می‌روم به سوی میز و با عشق به کاهی‌های زیاد پخش شده نگاه می‌دوزم، خواستم بنویسم؛ اما...
هوس نوشتن که به سرت می‌زند، می‌بینی کاغذ هست؛ اما قلمی برای نوشتن نه!
فلج می‌شوی
وقتی می‌فهمی...
برای بیان احساساتت
هیچ راهی نیست!
"جیرجیرکِ آبی"
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,048
لایک‌ها
13,054
امتیازها
93
سن
20
محل سکونت
سرزمین خورشیدهایی که از دل خاک طلوع می‌کنند🌻
کیف پول من
1,002
Points
0
تو هیچ‌گاه! گوش کن، هیچ‌گاه گوشه‌ی دنج کافه‌ی قدیمی شهر ننشستی...!
تو هیچ‌گاه منتظر ننشستی تا تلخی رفتن آدمهای خوبِ زندگی‌ات از زیرِ زبانِ خاطره‌هایت محو شود...!
تو هیچ‌وقت منتظر نماندی که این تلخی‌ها از یادت بروند و شاید یک‌بار وقتی که باران روی شیشه‌ها کوبید، قهوه را با شکر بنوشی.
بعضی‌هایمان هیچ‌گاه گوشه‌ی کافه‌ها تنها سردمان نشده، تلخی‌ها در سلول به سلول وجودمان جا خوش نکرده؛ بعضی‌هایمان هیچ‌وقت زیر باران برای پنهان کردن اشک‌هایمان نگریسته‌ایم.
بعضی‌هایمان اصلاً منتظر نمانده‌ایم...!
سرمازدگان، منتظران، گوشه‌گیرها و یا بهتر بگویم، آدم‌های از درون ویران شده را قضاوت نکنید!
آنها را تنها بگذارید. در همان‌جا؛ همان گوشه؛ لابه‌لای تاریکیِ کافه و بوی قهوه‌های تلخ...!
"جیرجیرکِ آبی(ثناء)"
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,048
لایک‌ها
13,054
امتیازها
93
سن
20
محل سکونت
سرزمین خورشیدهایی که از دل خاک طلوع می‌کنند🌻
کیف پول من
1,002
Points
0
زخم نزن.
من هیچ برای مداوایش ندارم جز تو...!
تویی که می‌دانستی بی تو هیچ‌گاه زخم‌هایم مداوا نشدند،
تو نیز هیچ شدی...
زخم زدی!
منِ دیوانه چه بی‌ تو زخم‌ها خورده‌ام...!
"جیرجیرکِ آبی(ثناء)"
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,048
لایک‌ها
13,054
امتیازها
93
سن
20
محل سکونت
سرزمین خورشیدهایی که از دل خاک طلوع می‌کنند🌻
کیف پول من
1,002
Points
0
دست به گریبان شده‌ایم، هزاران بار با این و آن
برای یک عدد دیدار با تو!
حواست معلوم نبود این بار
پرت کدامین گریبانِ دریده شده بود!
اما بدان تا ابد
گریبان خواهیم درید.
شاید یک باری هم
حواست به سوی ما پرت شد...!
"ثناء(جیرجیرکِ آبی)"
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,048
لایک‌ها
13,054
امتیازها
93
سن
20
محل سکونت
سرزمین خورشیدهایی که از دل خاک طلوع می‌کنند🌻
کیف پول من
1,002
Points
0
کمی حواسمان از تابستان پرت شد!
از آخرین روزِ شهریور؛ از آخرین غروب تابستانی...
آخرین‌های زیاد و بی شماری که همه و همه ازآن تابستان بودند و بعد از آن...
بعد از تمام این حواس پرتی‌ها
وقتی که هشیار می‌شویم، پاییز است...!
فصلی که برگ‌های از یاد رفته به زرد و سرخ و قهوه‌ای تغییر رنگ می‌دهند.
غروب‌ها دلگیر می‌شوند و آسمان کم‌کم اشک می‌ریزد!
حواسم از تابستان پرت شد و امروز پاییز باگریه‌هایش
به یادم‌ می اندازد،
تابستان را و حواس‌پرتی‌های من...!
"ثناء(جیرجیرکِ آبی)"
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,048
لایک‌ها
13,054
امتیازها
93
سن
20
محل سکونت
سرزمین خورشیدهایی که از دل خاک طلوع می‌کنند🌻
کیف پول من
1,002
Points
0
برگشت و نگاهی به آیینه کرد.
تهدیدشان کرد که می‌رود،کسی جلویش را نگرفت و منتظرش نبود!
در واقع وقتی تنها شخص‌ موجود در زندگی‌ات خودت باشی؛ هیچ‌گاه کسی منتظرت نخواهد بود و برای ماندنت هیچ‌کسی هیچ چیز را به جان نمی‌خرد...!
"ثناء(جیرجیرکِ آبی)"
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,048
لایک‌ها
13,054
امتیازها
93
سن
20
محل سکونت
سرزمین خورشیدهایی که از دل خاک طلوع می‌کنند🌻
کیف پول من
1,002
Points
0
من را از اول بخوانید.
من از آخر منعکس می‌شوم...!
از اول بخوانید مرا، دانه به دانه...
گام به گام...
اندک اندک...
من را سریع نخوانید!
من از آخر درد دارم.
از آخر من حسی ندارم؛
از آخر من فقط تو را دارم...!
"ثناء(جیرجیرکِ آبی)"
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ثَنـــاء.م

دلنویس انجمن
دلنویس انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-25
نوشته‌ها
1,048
لایک‌ها
13,054
امتیازها
93
سن
20
محل سکونت
سرزمین خورشیدهایی که از دل خاک طلوع می‌کنند🌻
کیف پول من
1,002
Points
0
مگر می‌شود، تو باشی و زمان مهم باشد.
مگر می‌شود، با تو چیزی خوب نباشد؟!
مگر می‌شود؛ با تو شاد نبود؛ زنده نبود؛ خوش نبود...!
مگر می‌شود، بدون تو همه‌ی این‌ها را بود؟!
"ثناء(جیرجیرکِ آبی)"
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا