خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

اشعار سهراب سپهری

  • نویسنده موضوع .SARISA.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 55
  • بازدیدها 2K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,192
کیف پول من
-380
Points
0
.

چیزهایی دیدم در روی زمین؛
کودکی دیدم ماه را بو می‌کرد
قفسی بی در دیدم که در آن
روشنی پرپر می‌زد
نردبانی که از آن
عشق می‌رفت به بام ملکوت
من زنی را دیدم نور در هاون می‌کوبید
ظهر در سفره آنان
نان بود ، سبزی بود
دوری شبنم بود ، کاسه د*اغ محبت بود
من گدایی دیدم
در به در می‌رفت آواز چکاوک می‌خواست
و سپوری که به یک پوسته خربزه می‌برد نماز ...


سهراب_سپهری
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

بی نهایت

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-16
نوشته‌ها
1,414
کیف پول من
2,700
Points
102
دنگ ... ، دنگ ...

ساعت گیج زمان در شب عمر

می زند پی در پی زنگ

زهر این فکر که این دم گذر است

می شود نقش به دیوار رگ هستی من

لحظه ام پر شده از ل*ذت

یا به زنگاری غمی آلوده است

لیک چون باید این دم گذرد

پس اگر می گریم

گریه ام بی ثمر است

و اگر می خندم


خنده ام بیهوده است


انجمن رمان نویسی تک رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

بی نهایت

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-16
نوشته‌ها
1,414
کیف پول من
2,700
Points
102

بی نهایت

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-16
نوشته‌ها
1,414
کیف پول من
2,700
Points
102

بی نهایت

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-16
نوشته‌ها
1,414
کیف پول من
2,700
Points
102
می رفتیم ، و درختان چه بلند ، و تماشا چه سیاه !

راهی بود از ما تا گل هیچ

مرگی در دامنه ها ، ابری سر کوه ، مرغان ل*ب زیست

می خواندیم :( ( بی تو دری بودم به برون ، و نگاهی به کران ، و صدایی به کویر.) )

می رفتیم ، خاک از ما می ترسید ، و زمان بر سر ما می بارید

انجمن رمان نویسی تک رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

zahraa

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-02
نوشته‌ها
168
کیف پول من
68
Points
0
چه کسی می داند که تو در پیله تنهایی خود تنهایی
چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی
پیله ات را بگشا
تو به اندازه پروانه شدن زیبایی^__^
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا