خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

اشعار سهراب سپهری

  • نویسنده موضوع .SARISA.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 55
  • بازدیدها 2K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,192
کیف پول من
-380
Points
0
در ابتدای خطیر گیاه‌ها بودیم
که چشم زنی به من افتاد
صدای پای تو آمد خیال کردم باد
عبور می‌کند از روی پرده‌های قدیمی
صدای پای تو را در حوالی اشیا
شنیده بودم

_ کجاست جشن خطوط ؟
_ نگاه کن به تَمَوُج‚ به انتشار تن من
من از کدام طرف می‌رسم به سطح بزرگ ؟


سهراب_سپهری
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,192
کیف پول من
-380
Points
0
پنجره را به پهنای جهان می‌گشایم
جاده تهی است درخت گرانبار شب است
ساقه نمی‌لرزد
آب از رفتن خسته است

تو نیستی ؛ نوسان نیست !
تو نیستی و تپیدن گردابی است !
تو نیستی و غریو رودها گویا نیست
و دره‌ها ناخواناست

می‌آیی ؛‌
شب از چهره‌ها بر می‌خیزد
راز از هستی می‌پرد

می‌روی ؛
چمن تاریک می‌شود
جوشش چشمه می‌شکند

چشمانت را می‌بندی ؛
ابهام به علف می‌پیچد

سیمای تو می وزد
و آب بیدار می‌شود
می‌گذری
و آیینه نفس می‌کشد

جاده تهی است
تو باز نخوای گشت
و چشمم به راه تو نیست !

پگاه
دروگران از جاده روبرو سر می‌رسند
رسیدگی خوشه‌هایم را به رویا دیده‌اند ...


سهراب_سپهری
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,192
کیف پول من
-380
Points
0
به سراغ من اگر می‌آیید
پشت هیچستانم
پشت هیچستان جایی است
پشت هیچستان
رگ‌های هوا
پر قاصدهایی است
که خبر می‌آرند
از گل واشدهٔ دورترین بوته خاک

روی شن‌ها هم
نقش‌های سم اسبان سواران ظریفی است
که صبح
به سر تپه معراج شقایق رفتند

پشت هیچستان
چتر خواهش باز است
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود
زنگ باران به صدا می‌آید

آدم این‌جا تنهاست
و در این تنهایی
سایه نارونی تا ابدیت جاری است
به سراغ من اگر می‌آیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من ...


سهراب_سپهری
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,192
کیف پول من
-380
Points
0
انجیر کهن سر زندگی‌اش را می‌گسترد
زمین باران را صدا می‌زند
گردش ماهی، آب را می‌شیارد
باد می‌گذرد
چلچله می‌چرخد
و نگاه من گم می‌شود

ماهی زنجیری آب است
و من زنجیری رنج !

نگاهت خاک شدنی
لبخندت پلاسیدنی‌ست

سایه را بر تو افکندم
تا بت من شوی !...


#سهراب_سپهری
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,192
کیف پول من
-380
Points
0
پاسخی نشنید هرگز گوش ما، درها زدیم
رازها در پرده، ما بر پرده زیورها زدیم

چشم هر شبنم پر آب و روی هر گل پر ز رنگ
در هوای این گلستان بالها، پرها زدیم

آسمان باصفا هم رنگ د*اغ از دل نبرد
خیمه عمری لاله سان در دشتها، درها زدیم

سوز خاک و آه آب از گرمی خورشید ماست
آتشی از شور خود در خشکها، ترها زدیم

شاخهٔ خشکیم ، تا زیبد سبکباری به ما
رنگ نابودی به نقش برگها، برها زدیم


سهراب_سپهری
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,192
کیف پول من
-380
Points
0
افتاد و چه پژواکی که شنید اهریمن و
چه لرزی که دوید
از بن غم تا بهشت

من درخویش و کلاغی ل*ب حوض
خاموشی و یکی زمزمه ساز
تنهٔ تاریکی تبر نقره نور و
گوارایی بی‌گاه خطا بوی تباهی‌ها گردش زیست

شب دانایی و جدا ماندم :
کو سختی پیکرها کو بوی زمین چینه بی‌بُعدِ پری‌ها؟

اینک باد؛
پنجره‌ام رفته به بی‌پایان
خونی ریخت بر س*ی*نهٔ من ریگ بیابان

باد!
چیزی گفت و زمان‌ها بر کاج حیاط همواره وزید و وزید
این هم گل اندیشه
آن هم بت دوست

نی که اگر بوی لجن می آید آنهم غوک که دهانش ابدیت خورده است
دیدارِ دگر؛
آری روزن زیبای زمان

ترسید دستم به زمین آمیخت
هستی ل*بِ آیینه نشست خیره به من؛
غم نامیرا...


سهراب_سپهری
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,192
کیف پول من
-380
Points
0
پشت سرنیست فضایی زنده
پشت سر مرغ نمی‌خواند
پشت سر باد نمی‌آید
پشت سر پنجره سبز صنوبر بسته است
پشت سر روی همه فرفره‌ها خاک نشسته است

پشت سر خستگی تاریخ است ...

پشت سر خاطرهٔ موج به ساحل صدف سرد سکون می‌ریزد


سهراب_سپهری
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,192
کیف پول من
-380
Points
0
نوری به زمین فرود آمد
دو جا پا بر شن‌های بیابان دیدم
از کجا آمده بود ؟
به کجا می‌رفت ؟
تنها دو جا پا دیده می‌شد
شاید خطایی پا به زمین نهاده بود

ناگهان جا پا‌ها به راه افتادند
روشنی همراهشان می‌خزید
جا پاها گم شدند
خود را از روبرو تماشا کردم
گودالی از مرگ پر شده بود
و من در مرده خود به راه افتادم

صدای پایم را از راه دوری می‌شنیدم
شاید از بیابانی می‌گذشتم
انتظاری گمشده با من بود
ناگهان نوری در مرده‌ام فرود آمد
و من در اضطرابی زنده شدم
دو جا پا هستی‌ام را پر کرد
از کجا آمده بود؟
به کجا می رفت ؟

تنها دو جا پا دیده می‌شد
شاید خطایی پا به زمین نهاده بود !...


سهراب_سپهری
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,192
کیف پول من
-380
Points
0
من به مهمانی دنیا رفتم:
من به دشت اندوه،
من به باغ عرفان
من به ایوان چراغانی دانش رفتم...

رفتم از پله مذهب بالا
تا ته کوچه شک
تا هوای خنک استغنا
تا شب خیس محبت رفتم

من به دیدار کسی رفتم در آن سر عشق
رفتم، رفتم تا زن
تا چراغ ل*ذت
تا سکوت خواهش
تا صدای پر تنهایی...


سهراب_سپهری
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

.SARISA.

مدیریت کل سایت بازنشسته
مقام‌دار بازنشسته
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,192
کیف پول من
-380
Points
0
می‌مکم پس***تان شب را
وز پی رنگی به افسون تن نیالوده
چشم پر خاکسترش را با نگاه خویش می‌کاوم

از پی نابودی‌ام، دیری است
زهر می‌ریزد به رگ‌های خود این جادوی بی آزرم
تا کند آلوده با آن شیر
پس برای آن که رد فکر او را گم کند فکرم،
می‌کند رفتار با من نرم

لیک چه غافل!
نقشه‌های او چه بی‌حاصل!

نبض من هر لحظه می‌خندد به پندارش.
او نمی‌داند که روییده‌است
هستی پر بار من در منجلاب زهر
و نمی‌داند که من در زهر می‌شویم
پیکر هر گریه، هر خنده،
در نم زهر است کرم فکر من زنده،
در زمین زهر می‌روید گیاه تلخ شعر من...


سهراب_سپهری
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
بالا