پارت_۳۹
...
سعی کردم از درختها کمک بگیرم اما همین که نزدیک آتش شدن صدای جیغشون بلند شد.
جلل الخالق مگه درخت هم جیغ میزنه؟!؟!
دخترِ که با یه لبخند زشت داشت نگاهم میکرد و برعکس پسرِ با یه مَن اخم و لبخند کج پیروزمندانه. اخم و لبخند؟!
تضاد جالبیه!!!
دخترِ آتشین بود پسرِ علاوه بر آتش سرعت زیادی هم داشت.
آدرو چرا نگفت ممکنه دوتا دوتا باهم بیان؟
فقط گفت:
- واسه هر چیزی آماده باش.
از اونجایی که شمشیر توی دستم به چوب تبدیل شد و مطمئناً اگر شمشیر رو ببینن با آتش ذوبش میکنند.
پس بهترِ از راه دیگهای وارد بشم، اصلا چه راهی؟! مگه منم خونآشامم که از این قدرتها داشته باشم؟!
حالا اگه قدرت آب بود یه چیزی ولی آتش جزغاله میشم قطعاً.
چوب رو توی جیبم گذاشتم و به جاش از درخت درخواست چوب کردم. عجب!
چوبی به وسط پرتاپ شد قبل از اینکه به دستم برسه پسره با نگاهش آتیشش زد.
پوکر نگاهش کردم اینجوری که نمیشه!
به سمت دخترِ پا تند کردم که ضربهای درست به همونجایی که دستم آسیب دیده بود زد و با مغز زمین خوردم.
دردش خیلی بود از مغز و استخونم تیر میکشید، ولی باید تحمل میکردم.
دخترِ به سمتم گلولهی آتشین پرتاپ کرد که خیلی سریع پشت پسرِ قرار گرفتم.
پسرِ آتش گرفت بدون اینکه صدای آخ و اوخش بلند بشه برگشت طرفم،
آخه مگه میشه آتیش گرفته اما صداش در نمیاد؟!
اون نقطهای که آدرو گفت درست پشت و بین دو کتفشون قرار داشت بیخیال این پسرِ شدم تا نتونم دخترِ رو شکست بدم و قدرتش رو کسب کنم چیزی نمیشه.
با روشی که مختص خودم بودم پسرِ رو فریب دادم و لحظهی آخری که تصمیم گرفتم به سمت دخترِ برم و از قضا از چشمهای پسره میشد فهمید که نقشهام رو فهمیده.
تغییر مسیر دادم، درست پشت خودش قرار گرفتم و قبل اینکه به خودش بیاد چوب رو که حالا به شمشیر دراومده بود به نقطهی بزرگ سیاهی که بین کتفش بود فرو کردم.
همهی اینکار در عرض چند ثانیه انجام شد و حالا پسرِ فریادی از ج*ن*س عربده کشید و روی زمین فرود اومد.
...
#غوغای_سرنوشت
#عسل_کورکور
#انجمن_تک_رمان
...
سعی کردم از درختها کمک بگیرم اما همین که نزدیک آتش شدن صدای جیغشون بلند شد.
جلل الخالق مگه درخت هم جیغ میزنه؟!؟!
دخترِ که با یه لبخند زشت داشت نگاهم میکرد و برعکس پسرِ با یه مَن اخم و لبخند کج پیروزمندانه. اخم و لبخند؟!
تضاد جالبیه!!!
دخترِ آتشین بود پسرِ علاوه بر آتش سرعت زیادی هم داشت.
آدرو چرا نگفت ممکنه دوتا دوتا باهم بیان؟
فقط گفت:
- واسه هر چیزی آماده باش.
از اونجایی که شمشیر توی دستم به چوب تبدیل شد و مطمئناً اگر شمشیر رو ببینن با آتش ذوبش میکنند.
پس بهترِ از راه دیگهای وارد بشم، اصلا چه راهی؟! مگه منم خونآشامم که از این قدرتها داشته باشم؟!
حالا اگه قدرت آب بود یه چیزی ولی آتش جزغاله میشم قطعاً.
چوب رو توی جیبم گذاشتم و به جاش از درخت درخواست چوب کردم. عجب!
چوبی به وسط پرتاپ شد قبل از اینکه به دستم برسه پسره با نگاهش آتیشش زد.
پوکر نگاهش کردم اینجوری که نمیشه!
به سمت دخترِ پا تند کردم که ضربهای درست به همونجایی که دستم آسیب دیده بود زد و با مغز زمین خوردم.
دردش خیلی بود از مغز و استخونم تیر میکشید، ولی باید تحمل میکردم.
دخترِ به سمتم گلولهی آتشین پرتاپ کرد که خیلی سریع پشت پسرِ قرار گرفتم.
پسرِ آتش گرفت بدون اینکه صدای آخ و اوخش بلند بشه برگشت طرفم،
آخه مگه میشه آتیش گرفته اما صداش در نمیاد؟!
اون نقطهای که آدرو گفت درست پشت و بین دو کتفشون قرار داشت بیخیال این پسرِ شدم تا نتونم دخترِ رو شکست بدم و قدرتش رو کسب کنم چیزی نمیشه.
با روشی که مختص خودم بودم پسرِ رو فریب دادم و لحظهی آخری که تصمیم گرفتم به سمت دخترِ برم و از قضا از چشمهای پسره میشد فهمید که نقشهام رو فهمیده.
تغییر مسیر دادم، درست پشت خودش قرار گرفتم و قبل اینکه به خودش بیاد چوب رو که حالا به شمشیر دراومده بود به نقطهی بزرگ سیاهی که بین کتفش بود فرو کردم.
همهی اینکار در عرض چند ثانیه انجام شد و حالا پسرِ فریادی از ج*ن*س عربده کشید و روی زمین فرود اومد.
...
کد:
پارت_۳۹
...
سعی کردم از درختها کمک بگیرم اما همین که نزدیک آتش شدن صدای جیغشون بلند شد.
جلل الخالق مگه درخت هم جیغ میزنه؟!؟!
دخترِ که با یه لبخند زشت داشت نگاهم میکرد و برعکس پسرِ با یه مَن اخم و لبخند کج پیروزمندانه. اخم و لبخند؟!
تضاد جالبیه!!!
دخترِ آتشین بود پسرِ علاوه بر آتش سرعت زیادی هم داشت.
آدرو چرا نگفت ممکنه دوتا دوتا باهم بیان؟
فقط گفت:
- واسه هر چیزی آماده باش.
از اونجایی که شمشیر توی دستم به چوب تبدیل شد و مطمئناً اگر شمشیر رو ببینن با آتش ذوبش میکنند.
پس بهترِ از راه دیگهای وارد بشم، اصلا چه راهی؟! مگه منم خونآشامم که از این قدرتها داشته باشم؟!
حالا اگه قدرت آب بود یه چیزی ولی آتش جزغاله میشم قطعاً.
چوب رو توی جیبم گذاشتم و به جاش از درخت درخواست چوب کردم. عجب!
چوبی به وسط پرتاپ شد قبل از اینکه به دستم برسه پسره با نگاهش آتیشش زد.
پوکر نگاهش کردم اینجوری که نمیشه!
به سمت دخترِ پا تند کردم که ضربهای درست به همونجایی که دستم آسیب دیده بود زد و با مغز زمین خوردم.
دردش خیلی بود از مغز و استخونم تیر میکشید، ولی باید تحمل میکردم.
دخترِ به سمتم گلولهی آتشین پرتاپ کرد که خیلی سریع پشت پسرِ قرار گرفتم.
پسرِ آتش گرفت بدون اینکه صدای آخ و اوخش بلند بشه برگشت طرفم،
آخه مگه میشه آتیش گرفته اما صداش در نمیاد؟!
اون نقطهای که آدرو گفت درست پشت و بین دو کتفشون قرار داشت بیخیال این پسرِ شدم تا نتونم دخترِ رو شکست بدم و قدرتش رو کسب کنم چیزیه.
#عسل_کورکور
#انجمن_تک_رمان
آخرین ویرایش: