• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

شورای نقد معرفی و نقد رمان کافه جنون | قسم همدم کاربر تک رمان

  • نویسنده موضوع Ghasam.H
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 6
  • بازدیدها 273
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Ghasam.H

سرپرست بازنشسته بخش عکس
داستان‌نویس
مجله نویس
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-11
نوشته‌ها
5,423
لایک‌ها
26,746
امتیازها
168
محل سکونت
جایی میون خلسه‌ی مستور:)
کیف پول من
22,914
Points
251
نام رمان: كافه جنون
نویسنده: نیلوفر آبی (قسم همدم)
ژانر: عاشقانه، اجتماعى
خلاصه: وقتی زندگی آن روی تلخ و پر ابهامش را نشان می دهد، مجبور می شوی قدم در راهی بگذاری که جز سراب چیزی رو به رویت نیست. زیبا، گذشته ی رنج آوری را رها می کند تا سرنوشت خویش را به آینده ای همچون نامش پیوند بزند ولی گویا که دست تقدیر پیشانی نوشت دیگری برای او رقم زده است.
لینک رمان: 🔱VIP - کافه جنون | قسم همدم کاربر انجمن تک رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

امضا : Ghasam.H

HIVA

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-05-02
نوشته‌ها
15
لایک‌ها
659
امتیازها
48
محل سکونت
دنیای سیاه
کیف پول من
101
Points
0
IMG_20210512_090809_236.jpg

| به نام نگارنده هستی |
نویسنده گرامی؛ شروع معرفی و نقد رمان‌تان را به شما تبریک می‌گویم.
قبل از هر چیزی تاپیک زیر را مطالعه نمایید:



نویسندگان عزیز توجه نمایید چنین پیام هایی اسپم محسوب می‌شوند:
_وااای چه رمان زیبایی
_کی تموم میشه پس؟
_اه از شخصیت علی بدم میاد!
و....
در صورت مشاهده از گزینه "گزارش" استفاده کنید.
در صورت مشاهده نقد تند و بی احترامی به مدیریت نقد مراجعه نمایید.
موفق باشید.
مدیریت تیم نقد
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

.zeynab.

مشاوره نویسندگی + ناظر رمان
پرسنل مدیریت
ناظر آزمایشی
نویسنده اختصاصی
نویسنده انجمن
نویسنده فعال
مشاوره نویسندگی
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر ویژه تک رمان
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-16
نوشته‌ها
1,386
لایک‌ها
17,495
امتیازها
93
محل سکونت
بوشهر
کیف پول من
84,027
Points
1,281
بسم ﷲ رحمن رحیم
رمان احساسی و عاشقانه است، تنها نکته منفیش این بود که یکم برای شکل گیری علاقه هامین زود بود وگرنه الباقی داستان هیچ نقصی نداره، خلق کردن شخصیت مرد جدید داستان رو جالب کرده، شخصیت هامین خیلی خوب کار شده و مخاطب جذب کنه،
شخصیت زیبا برای من جذابیت داشت، و ایده داستان خیلی جالب و جدیده
در کل من دوس دارم، نویسنده عزیز خسته نباشی ♥
نیلوفر آبی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

مهاجر.

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
5,710
لایک‌ها
26,850
امتیازها
128
محل سکونت
مادرید
وب سایت
forum.taakroman.ir
کیف پول من
32,814
Points
217
به نام حق
سلام نویسنده‌ی محترمDgjkkkk
امیدوارم نقدم، دلزده‌تون نکنه∆.∆
باید یه نکته ای رو بهتون بگم:«چون که جلد و مقدمه نداشتید، به این قسمت نپرداختم-) اما اگه مقدمه داشتین جذابیت رمانتون بیشتر میشد.»
نام رمان:
اسمِ رمان زیباتون کافه جنون بود. اسم رمانتون، تاحدودی خوب و جذاب بود. واژه‌ی کافه، من رو به یاد ژانر اجتماعی انداخت. توی ذهنم، کافه‌ای شکل گرفت که قصه‌ها داره و من رو به وجد آورد؛ اما واژه‌ی جنون یکم کلیشه شد. این کلمه، بارها و بارها روی نام رمان‌های دیگه نوشته شده. با دیدن این کلمه، ژانر عاشقانه توی ذهنم تداعی شد. جنون، به‌خاطر عشقه!؟ با فاکتور گرفتن یکم کلیشه بودنِ کلمه‌ی جنون، اسم رمان بسیار برازنده‌ی ژانرهاش بود.
اسم رمان برام جالب هم بود. حدسی که توی ذهنم بعد از دیدن اسم، تشکیل شد این بود که دیوارهای کافه شاهد عشقی جنون‌آمیز هستن؛ اما چه شکلی؟ همین حدس برام جالب بود و وادارم کردم که رمان رو بخونم.

خلاصه:
خلاصه ترجیحا باید اطلاعاتی راجع‌به رمان به خواننده بده که باعث تشکیل سوال بشه و خواننده جذب رمان بشه. همین‌طور خلاصه با ژانر مرتبط باشه و هارمونی قشنگ بسازه^^
خلاصه رمان شما یه متن پنج‌خطی جذاب بود که سوالایی رو توی مغزم پررنگ کرد.
چرا زیبا می‌خواد گذشتش رو رها کنه؟
توی گذشته زیبا چه اتفاقی افتاده؟
قراره برای زیبا چه اتفاقی بیفته اصلا؟
خلاصه، هم باعث ایجاد سوال می‌شد و هم به خواننده اطلاعات می‌داد. خواننده متوجه میشد که رمان راجع‌به یه دختره به اسم زیباست که گذشتش سخت بوده و رنج کشیده؛ الآن هم می‌خواد سرنوشتشو تغییر بده. توی این قسمت به‌خوبی عمل کرده بودین^^
توی خلاصه، ژانر تراژدی موج میزد؛ همراه با ژانر عاشقانه و یکم اجتماعی. توی این قسمت اگه ژانر تراژدی کمتر و ژانر اجتماعی بیشتر می‌شد خلاصه‌ی رمانت محشرتر شده بود^^

شروع:

شروع رمانتون از درگیری احساسات زیبا بود. زیبا، اخراج شده بود و عصبی غر می‌زد. به طور خلاصه، از حس آمیزی شروع شده بود. متاسفانه شروع، چنگی به دل نمیزد و کمی کلیشه بود؛ چون‌که یه تعدادی از رمان‌ها با عصبی بودن کارکتر شروع می‌کردن؛ اما خب به دلیلِ نقص کوچیکی که توی حس‌آمیزی بود هم تکراری شده بود متاسفانه و این کلیشه شدنش پررنگ شد. بعدش هم که با هامین تصادف کرد و این هم من رو یاد کلیشه‌ی رمان‌ها می‌نداخت. البته انتظار داشتم کل‌کل کنن ولی خبری ازش نبود. معذرت‌خواهی کردن و فقط زیبا نذاشت توهین بشه بهش. در کل شروع رمان، آن‌چنان جذاب نبود؛ اما اگه کمی حس‌آمیزیش رو پررنگ کنید نسبتا خوب میشه.

منولوگ‌ها و دیالوگ‌ها:
دیالوگ‌ها:

دیالوگ‌های رمان، بیشتر به صورت محور بود. دیالوگ‌های رمان توی ذهن اون‌قدر موندگار نبود؛ ولی کلیشه‌ای(سلام، خداحافظ، چه خبر و... حرف‌های روزمره) هم نبود و مفید بود. دیالوگها به خوبی نشون می‌دادند که برای مثال تکه کلام زیبا، مجنون، هست و... که باعث مفید بودنش میشد. در کل خوب هست؛ اما اگه محور بودنشون از بین بره، تبدیل به عالی میشه^^
منولوگ‌ها:
تا حدودی جذاب بود و باعث میشد که جذبش بشی؛ اما با دیالوگ‌ها نابرابر بود. سطح جذابیتش متوسط بود و با یکم پر و بال دادن بهش عالی میشد.

نثر:

نثر رمان، محاوره بود.
تا حدودی خوب بود؛ اما اوایل رمان با شکسته نویسی روبرو شدم. «مماخم لهید». احتمالا با خودتون میگین این که محاوره‌ست؛ اما محاوره‌ای که توی نثر رمان هست با محاوره‌ای که صحبت می‌کنیم به صورت عادی، تفاوت داره.


زاویه دید:
زاویه دید بین دو کارکتر اصلی رمان بود و باهم رد و بدل می‌شدن. تا جایی که لازم بود از زاویه دید زیبا استفاده شده بود و موقعیت‌هایی که نمی‌شد زیبا توی اون صح*نه باشه و یا... از زاویه دید هامین استفاده شده بود. زوایه دید، بی‌دلیل عوض نشده و هی از اون کارکتر به اون یکی جست نگرفته.


توصیفات:
خب؛ سه توصیف وجود داره.
توصیفات چهره:

باید بگم که توصیفات چهره، ردیف‌وار پشت هم چیده شده بود؛ اما خب تا حدودی متوجهِ چهره‌ی شخصیت‌ها می‌شد بشیم. شما راجع‌به چهره‌ی‌شخصیت‌های سام، جاوید، عسل، زیبا و هامین گفته بودید؛ اما همون‌جور که اول گفتم، باهم نوشته شده بودند و من از شخصیت‌های اصلی متوجه رنگِ چشم‌ها و چتری موهای زیبا؛ رنگ چشمِ سرمه‌ایِ هامین و چال‌گونه‌هاش شده بودم. راجع‌به باقی شخصیت‌ها هم فقط یک بار گفته شده بود و دیگه اشاره‌ای به چهرشون نکردین. یه مثال کوتاه می‌زنم:
با چشم‌هایم در میان مهمان‌ها به جست‌و‌جوی او بودم. او و قدبلندش؛ همراه با چشم‌های میشی‌رنگ و ابروهای کمانی سیاه. بالاخره یافتمش! دستی به موهایِ ل*خت سیاهش می‌کشید و با ل*ب‌های باریکش لبخند می‌زد. با لبخندش، چاله‌گونه‌ی زیبایی ایجاد کرده بود. چاله‌گونه‌های عملی‌اش! پوزخندی برروی ل*ب‌های غنچه‌ای‌م شکل گرفت.
توصیفات مکان:

متأسفانه توصیفات مکان کم بود و راجع‌به خونه‌ی جدید زیبا و خونه‌ی هامین گفته شده بود که چون پشت سر هم توصیف کرده بودید، به یاد نمیاوردم. چه زیباست اگر توصیفات رو کم‌کم به خواننده تزریق کنید. برای مثال:
همان‌گونه که به پر*ده‌های سرمه‌ای روبه‌رویم خیره شده بودم، بر روی کاناپه سفیدرنگ، جای گرفتم. او نیز بااضطراب، برروی پارکت‌های سرد و مشکی‌رنگ خانه قدم می‌زد. چشم‌هایم را در کاسه چرخاندم و به اتاق‌اش که به لطف دیوارهای شیشه‌ای، می‌توانستم فضولی کنم، نگاه کردم.
این یه توصیف ضعیف از کم‌کم تزریق کردنش بود. اگه توصیف رمانتون شبیهِ مثال بشه، رمانتون جذاب‌تر می‌شه.
همچنین، ذکر کردم که توصیف مکانتون کم بود و آن‌چنان چیزی راجع‌به خونه‌ی قبلی زیبا گفته نشد و مکان‌های دیگه.

توصیف لباس:
توصیف لباستون، کم بود و فقط راجع‌به لباس‌های شخصیت‌های اصلی گفته شده بود از شخصیت‌های فرعی خبری نبود. همچنین توصیفتون هم به‌صورت کلی باهم نوشته شده بودند که باعث کاسته شدن از جذابیت رمانِ زیباتون شده بود. پیشنهاد می‌کنم که مثل توصیف مکان، توصیف لباس رو هم کم‌کم تزریق کنید به خواننده.
مثال:
لیوان شربتم را کج کردم و محتویاتش برروی تی‌شرت جذبِ سبز لجنی رنگش، ریخته شد. لبخندم را قورت دادم و دستمالی را برداشتم سپس برروی تی‌شرتش، دقیقاً همان قسمتی که نوشته‌ی «دوستت دارم» به انگلیسی نوشته شده بود، کشیدم.
این یه توصیف کوچیک از توصیف لباس بود.

توصیف حالات:
توصیف حالاتتون خوب بود؛ اما متاسفانه در وسط مکالمه‌ها کم میشد و فقط «عسل خندید:»، «باتعجب گفت» و... بود. می‌تونید با کمی پروبال دادن به این قسمت، رمانتون را جذاب‌تر کنید.

حس آمیزی:
متاسفانه حس آمیزیتون متوسط رو به پایین بود. با کم بودنِ حس آمیزی نمی‌تونستم شخصیت‌ها درک کنم و حس حالشون رو بفهمم. حتی احساس می‌کردم که بعضی شخصیت‌ها خیلی لوس میشن؛ مثال: زیبا. وقتی که عصبی شد از دستِ هامین، وقتی که توی کافه استخدام شد، وقتی که با عسل صحبت می‌کرد، وقتی جاوید و سام رو می‌دید، وقتی با هامین همسایه شد، وقتی اون مرد رو دید که قبلا بهش تعرض کرده بود و... . اگه بهش بال و پر بدین و دلیل بیارین برای احساساتش، حس‌آمیزیش نسبتا خوب میشه؛ اما نه فقط زیبا؛ بلکه اگر به صورت غیر مستقیم احساسات تموم شخصیت‌ها رو شرح بدین^^

شخصیت‌ پردازی:
شخصیت‌ها تا حدودی شناخته شده بودن. زیبا، دختری احساساتی و کمی لوس دیده می‌شد و گاهی اوقات عاقل بود. اشکش دم ِمشکشه ؛ اما بسیار دوستداشتنی‌ هست. به گل مریم و ارکیده علاقه داره و می‌خواد گیتار زدن رو یاد بگیره. می‌خواد قوی باشه.
هامین پسری سرزنده و عاشق هست؛ به دنبال عشق بیست ساله‌اشه و... .
خوندن بهش آرامش می‌ده.
باید بگم که هردوشون زیادی خنگ هستن. چون یکم هم شک نکردن که امکان داره، زیبا، همون زیبابانو باشه.
باقیِ شخصیت‌ها هم کمرنگ بودن تا حدودی. سام و عسل عاشق هم هستن. راجع‌به شخصیت جاوید هم چیزی دستگیرم نشد. عمو نادر هم گنگ بود و یکم ناگهانی از رمان رفت.

علائم نگارشی:
علامت‌های نگارشی رو تا حدودی به خوبی رعایت کرده بودی؛ ولی گاهی از دستت در می‌رفت. به این دلیل که کاربرد هرکدوم از علایم را می‌دونی و به درستی رعایت کرده‌ بودی، توضیحی راجع‌بش نمی‌دم.
غ*لط املایی‌ای نداشتی و فقط یه اشتباه ریز انجام دادی.
علاقه‌شه (غ*لط)
علاقشه (درست)
همینجوری (غ*لط)
همین‌جوری (درست)
باید بگم که با ستاره * گذر زمان و یا پرش‌ها یا... رو نشون میدن که حداکثرش سه تا *** باشه، عالی‌ میشه.

سیر رمان:

نسبتاً خوب بود. نه تند شده بود و نه کُند. سیر متوسطی بود که باعث جذابیت رمان شد؛ اما یه قسمت روی دور تند رفت. اوایل، وقتی که زیبا با هامین صمیمی و دوست شد.


باورپذیری:
یکم قابل باور بود؛ اما قسمتی که زیبا از مردا نفرت داره و می‌ترسه؛ ولی باز هم به فکر اون کسی که توی گذششتش بود، هست، عجیب شد. اون قسمتی که هامین شک نمی‌کرد که امکان داره زیبا همون زیبابانو باشه هم باور پذیری کم شد. بالاخره اونا باید یه بار هم بهم شک می‌کردن، درسته؟ آخه از نظر تصادفی چند نفر امکان داره با یه اسم و یه تاریخ تولد، به دنیا بیان؟ این‌که احساس هامین نسبت به زیبا نامشخص بود و باهاش لحظات عاشقانه ای ثبت می‌کرد هم یکم غیرقابل باور بود؛ چون واقعا تکلیفشون نامشخص بود اما همچین رفتارهایی داشتن.


ژانرها:
ژانر رمان «عاشقانه، اجتماعی» بود. عاشقانه توی رمانتون آشکار بود و این ژانر رو به خوبی انتخاب کردید.
راجع‌به ژانر اجتماعی، یه دختر بود که از مردها می‌ترسید چون تا مرز ت*ج*اوز رفته بود. این مشکلی بود که توی جامعه پیش می‌اومد؛ اما اگه به این موضوع بیشتر بال و پر می‌دادین عالی میشد.

ایده:
اول فکر می‌کردم ایده‌ی رمان برخلاف اسمش و حدسیات من کلیشه باشه؛ اما شما با مخلوط چند کلیشه‌ باهم یه ایده‌ی جدید خلق کردین. یه عشق قدیمی و یه کافه همراه با همسایگی، همین‌طور دختری زخم‌خورده از مردا! ایده‌ی جذابی بود.


نتیجه گیری:
یه رمان با ایده‌ای جالب بود اما نقص هایی که وجود داشت باعث کمتر شدن جذابیت رمان شده بود. در کل رمانتون رمان خوبی بود اما جای کار داره.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Ghasam.H

سرپرست بازنشسته بخش عکس
داستان‌نویس
مجله نویس
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-08-11
نوشته‌ها
5,423
لایک‌ها
26,746
امتیازها
168
محل سکونت
جایی میون خلسه‌ی مستور:)
کیف پول من
22,914
Points
251
به نام حق
سلام نویسنده‌ی محترمDgjkkkk
امیدوارم نقدم، دلزده‌تون نکنه∆.∆
باید یه نکته ای رو بهتون بگم:«چون که جلد و مقدمه نداشتید، به این قسمت نپرداختم-) اما اگه مقدمه داشتین جذابیت رمانتون بیشتر میشد.»
نام رمان:
اسمِ رمان زیباتون کافه جنون بود. اسم رمانتون، تاحدودی خوب و جذاب بود. واژه‌ی کافه، من رو به یاد ژانر اجتماعی انداخت. توی ذهنم، کافه‌ای شکل گرفت که قصه‌ها داره و من رو به وجد آورد؛ اما واژه‌ی جنون یکم کلیشه شد. این کلمه، بارها و بارها روی نام رمان‌های دیگه نوشته شده. با دیدن این کلمه، ژانر عاشقانه توی ذهنم تداعی شد. جنون، به‌خاطر عشقه!؟ با فاکتور گرفتن یکم کلیشه بودنِ کلمه‌ی جنون، اسم رمان بسیار برازنده‌ی ژانرهاش بود.
اسم رمان برام جالب هم بود. حدسی که توی ذهنم بعد از دیدن اسم، تشکیل شد این بود که دیوارهای کافه شاهد عشقی جنون‌آمیز هستن؛ اما چه شکلی؟ همین حدس برام جالب بود و وادارم کردم که رمان رو بخونم.

خلاصه:
خلاصه ترجیحا باید اطلاعاتی راجع‌به رمان به خواننده بده که باعث تشکیل سوال بشه و خواننده جذب رمان بشه. همین‌طور خلاصه با ژانر مرتبط باشه و هارمونی قشنگ بسازه^^
خلاصه رمان شما یه متن پنج‌خطی جذاب بود که سوالایی رو توی مغزم پررنگ کرد.
چرا زیبا می‌خواد گذشتش رو رها کنه؟
توی گذشته زیبا چه اتفاقی افتاده؟
قراره برای زیبا چه اتفاقی بیفته اصلا؟
خلاصه، هم باعث ایجاد سوال می‌شد و هم به خواننده اطلاعات می‌داد. خواننده متوجه میشد که رمان راجع‌به یه دختره به اسم زیباست که گذشتش سخت بوده و رنج کشیده؛ الآن هم می‌خواد سرنوشتشو تغییر بده. توی این قسمت به‌خوبی عمل کرده بودین^^
توی خلاصه، ژانر تراژدی موج میزد؛ همراه با ژانر عاشقانه و یکم اجتماعی. توی این قسمت اگه ژانر تراژدی کمتر و ژانر اجتماعی بیشتر می‌شد خلاصه‌ی رمانت محشرتر شده بود^^

شروع:

شروع رمانتون از درگیری احساسات زیبا بود. زیبا، اخراج شده بود و عصبی غر می‌زد. به طور خلاصه، از حس آمیزی شروع شده بود. متاسفانه شروع، چنگی به دل نمیزد و کمی کلیشه بود؛ چون‌که یه تعدادی از رمان‌ها با عصبی بودن کارکتر شروع می‌کردن؛ اما خب به دلیلِ نقص کوچیکی که توی حس‌آمیزی بود هم تکراری شده بود متاسفانه و این کلیشه شدنش پررنگ شد. بعدش هم که با هامین تصادف کرد و این هم من رو یاد کلیشه‌ی رمان‌ها می‌نداخت. البته انتظار داشتم کل‌کل کنن ولی خبری ازش نبود. معذرت‌خواهی کردن و فقط زیبا نذاشت توهین بشه بهش. در کل شروع رمان، آن‌چنان جذاب نبود؛ اما اگه کمی حس‌آمیزیش رو پررنگ کنید نسبتا خوب میشه.

منولوگ‌ها و دیالوگ‌ها:
دیالوگ‌ها:

دیالوگ‌های رمان، بیشتر به صورت محور بود. دیالوگ‌های رمان توی ذهن اون‌قدر موندگار نبود؛ ولی کلیشه‌ای(سلام، خداحافظ، چه خبر و... حرف‌های روزمره) هم نبود و مفید بود. دیالوگها به خوبی نشون می‌دادند که برای مثال تکه کلام زیبا، مجنون، هست و... که باعث مفید بودنش میشد. در کل خوب هست؛ اما اگه محور بودنشون از بین بره، تبدیل به عالی میشه^^
منولوگ‌ها:
تا حدودی جذاب بود و باعث میشد که جذبش بشی؛ اما با دیالوگ‌ها نابرابر بود. سطح جذابیتش متوسط بود و با یکم پر و بال دادن بهش عالی میشد.

نثر:

نثر رمان، محاوره بود.
تا حدودی خوب بود؛ اما اوایل رمان با شکسته نویسی روبرو شدم. «مماخم لهید». احتمالا با خودتون میگین این که محاوره‌ست؛ اما محاوره‌ای که توی نثر رمان هست با محاوره‌ای که صحبت می‌کنیم به صورت عادی، تفاوت داره.


زاویه دید:
زاویه دید بین دو کارکتر اصلی رمان بود و باهم رد و بدل می‌شدن. تا جایی که لازم بود از زاویه دید زیبا استفاده شده بود و موقعیت‌هایی که نمی‌شد زیبا توی اون صح*نه باشه و یا... از زاویه دید هامین استفاده شده بود. زوایه دید، بی‌دلیل عوض نشده و هی از اون کارکتر به اون یکی جست نگرفته.


توصیفات:
خب؛ سه توصیف وجود داره.
توصیفات چهره:

باید بگم که توصیفات چهره، ردیف‌وار پشت هم چیده شده بود؛ اما خب تا حدودی متوجهِ چهره‌ی شخصیت‌ها می‌شد بشیم. شما راجع‌به چهره‌ی‌شخصیت‌های سام، جاوید، عسل، زیبا و هامین گفته بودید؛ اما همون‌جور که اول گفتم، باهم نوشته شده بودند و من از شخصیت‌های اصلی متوجه رنگِ چشم‌ها و چتری موهای زیبا؛ رنگ چشمِ سرمه‌ایِ هامین و چال‌گونه‌هاش شده بودم. راجع‌به باقی شخصیت‌ها هم فقط یک بار گفته شده بود و دیگه اشاره‌ای به چهرشون نکردین. یه مثال کوتاه می‌زنم:
با چشم‌هایم در میان مهمان‌ها به جست‌و‌جوی او بودم. او و قدبلندش؛ همراه با چشم‌های میشی‌رنگ و ابروهای کمانی سیاه. بالاخره یافتمش! دستی به موهایِ ل*خت سیاهش می‌کشید و با ل*ب‌های باریکش لبخند می‌زد. با لبخندش، چاله‌گونه‌ی زیبایی ایجاد کرده بود. چاله‌گونه‌های عملی‌اش! پوزخندی برروی ل*ب‌های غنچه‌ای‌م شکل گرفت.
توصیفات مکان:

متأسفانه توصیفات مکان کم بود و راجع‌به خونه‌ی جدید زیبا و خونه‌ی هامین گفته شده بود که چون پشت سر هم توصیف کرده بودید، به یاد نمیاوردم. چه زیباست اگر توصیفات رو کم‌کم به خواننده تزریق کنید. برای مثال:
همان‌گونه که به پر*ده‌های سرمه‌ای روبه‌رویم خیره شده بودم، بر روی کاناپه سفیدرنگ، جای گرفتم. او نیز بااضطراب، برروی پارکت‌های سرد و مشکی‌رنگ خانه قدم می‌زد. چشم‌هایم را در کاسه چرخاندم و به اتاق‌اش که به لطف دیوارهای شیشه‌ای، می‌توانستم فضولی کنم، نگاه کردم.
این یه توصیف ضعیف از کم‌کم تزریق کردنش بود. اگه توصیف رمانتون شبیهِ مثال بشه، رمانتون جذاب‌تر می‌شه.
همچنین، ذکر کردم که توصیف مکانتون کم بود و آن‌چنان چیزی راجع‌به خونه‌ی قبلی زیبا گفته نشد و مکان‌های دیگه.

توصیف لباس:
توصیف لباستون، کم بود و فقط راجع‌به لباس‌های شخصیت‌های اصلی گفته شده بود از شخصیت‌های فرعی خبری نبود. همچنین توصیفتون هم به‌صورت کلی باهم نوشته شده بودند که باعث کاسته شدن از جذابیت رمانِ زیباتون شده بود. پیشنهاد می‌کنم که مثل توصیف مکان، توصیف لباس رو هم کم‌کم تزریق کنید به خواننده.
مثال:
لیوان شربتم را کج کردم و محتویاتش برروی تی‌شرت جذبِ سبز لجنی رنگش، ریخته شد. لبخندم را قورت دادم و دستمالی را برداشتم سپس برروی تی‌شرتش، دقیقاً همان قسمتی که نوشته‌ی «دوستت دارم» به انگلیسی نوشته شده بود، کشیدم.
این یه توصیف کوچیک از توصیف لباس بود.

توصیف حالات:
توصیف حالاتتون خوب بود؛ اما متاسفانه در وسط مکالمه‌ها کم میشد و فقط «عسل خندید:»، «باتعجب گفت» و... بود. می‌تونید با کمی پروبال دادن به این قسمت، رمانتون را جذاب‌تر کنید.

حس آمیزی:
متاسفانه حس آمیزیتون متوسط رو به پایین بود. با کم بودنِ حس آمیزی نمی‌تونستم شخصیت‌ها درک کنم و حس حالشون رو بفهمم. حتی احساس می‌کردم که بعضی شخصیت‌ها خیلی لوس میشن؛ مثال: زیبا. وقتی که عصبی شد از دستِ هامین، وقتی که توی کافه استخدام شد، وقتی که با عسل صحبت می‌کرد، وقتی جاوید و سام رو می‌دید، وقتی با هامین همسایه شد، وقتی اون مرد رو دید که قبلا بهش تعرض کرده بود و... . اگه بهش بال و پر بدین و دلیل بیارین برای احساساتش، حس‌آمیزیش نسبتا خوب میشه؛ اما نه فقط زیبا؛ بلکه اگر به صورت غیر مستقیم احساسات تموم شخصیت‌ها رو شرح بدین^^

شخصیت‌ پردازی:
شخصیت‌ها تا حدودی شناخته شده بودن. زیبا، دختری احساساتی و کمی لوس دیده می‌شد و گاهی اوقات عاقل بود. اشکش دم ِمشکشه ؛ اما بسیار دوستداشتنی‌ هست. به گل مریم و ارکیده علاقه داره و می‌خواد گیتار زدن رو یاد بگیره. می‌خواد قوی باشه.
هامین پسری سرزنده و عاشق هست؛ به دنبال عشق بیست ساله‌اشه و... .
خوندن بهش آرامش می‌ده.
باید بگم که هردوشون زیادی خنگ هستن. چون یکم هم شک نکردن که امکان داره، زیبا، همون زیبابانو باشه.
باقیِ شخصیت‌ها هم کمرنگ بودن تا حدودی. سام و عسل عاشق هم هستن. راجع‌به شخصیت جاوید هم چیزی دستگیرم نشد. عمو نادر هم گنگ بود و یکم ناگهانی از رمان رفت.

علائم نگارشی:
علامت‌های نگارشی رو تا حدودی به خوبی رعایت کرده بودی؛ ولی گاهی از دستت در می‌رفت. به این دلیل که کاربرد هرکدوم از علایم را می‌دونی و به درستی رعایت کرده‌ بودی، توضیحی راجع‌بش نمی‌دم.
غ*لط املایی‌ای نداشتی و فقط یه اشتباه ریز انجام دادی.
علاقه‌شه (غ*لط)
علاقشه (درست)
همینجوری (غ*لط)
همین‌جوری (درست)
باید بگم که با ستاره * گذر زمان و یا پرش‌ها یا... رو نشون میدن که حداکثرش سه تا *** باشه، عالی‌ میشه.

سیر رمان:

نسبتاً خوب بود. نه تند شده بود و نه کُند. سیر متوسطی بود که باعث جذابیت رمان شد؛ اما یه قسمت روی دور تند رفت. اوایل، وقتی که زیبا با هامین صمیمی و دوست شد.


باورپذیری:
یکم قابل باور بود؛ اما قسمتی که زیبا از مردا نفرت داره و می‌ترسه؛ ولی باز هم به فکر اون کسی که توی گذششتش بود، هست، عجیب شد. اون قسمتی که هامین شک نمی‌کرد که امکان داره زیبا همون زیبابانو باشه هم باور پذیری کم شد. بالاخره اونا باید یه بار هم بهم شک می‌کردن، درسته؟ آخه از نظر تصادفی چند نفر امکان داره با یه اسم و یه تاریخ تولد، به دنیا بیان؟ این‌که احساس هامین نسبت به زیبا نامشخص بود و باهاش لحظات عاشقانه ای ثبت می‌کرد هم یکم غیرقابل باور بود؛ چون واقعا تکلیفشون نامشخص بود اما همچین رفتارهایی داشتن.


ژانرها:
ژانر رمان «عاشقانه، اجتماعی» بود. عاشقانه توی رمانتون آشکار بود و این ژانر رو به خوبی انتخاب کردید.
راجع‌به ژانر اجتماعی، یه دختر بود که از مردها می‌ترسید چون تا مرز ت*ج*اوز رفته بود. این مشکلی بود که توی جامعه پیش می‌اومد؛ اما اگه به این موضوع بیشتر بال و پر می‌دادین عالی میشد.

ایده:
اول فکر می‌کردم ایده‌ی رمان برخلاف اسمش و حدسیات من کلیشه باشه؛ اما شما با مخلوط چند کلیشه‌ باهم یه ایده‌ی جدید خلق کردین. یه عشق قدیمی و یه کافه همراه با همسایگی، همین‌طور دختری زخم‌خورده از مردا! ایده‌ی جذابی بود.


نتیجه گیری:
یه رمان با ایده‌ای جالب بود اما نقص هایی که وجود داشت باعث کمتر شدن جذابیت رمان شده بود. در کل رمانتون رمان خوبی بود اما جای کار داره.
خیلی ممنون از نقد زیباتون🌹
فقط یه نکته بگم راجع به اینکه چرا شک نکردن که زیبا همون زیبا بانوئه
اولا که زیبا ۱۲ ساله از هامین جدا شده اما زیبا بانو از کسی که توی گذشته‌ش هست ۱۵ ساله جدا شده
اونجوری که هامین گفت حس زیبا و اون نسبت به هم عشق بوده اما زیبا بانو گفت که به آدم گذشتش حس برادری داشته و چند تا نکته ی ریز این چنینی که باعث میشه متوجه بشیم زیبا، همون زیبا بانو نیست و این دو نفر هم به شک نیوفتادن
اما اگر فکر میکنید این شک جذابش میکنه، حتما اضافه اش میکنم❤
راستی حلد رو هم الان اضافه کردم، ممکنه نگاهی بهش بندازین و نظرتون رو راجع به اونم بگین؟


یه سوال، من چقدر برای اصلاح اشکالاتم وقت دارم؟
فقط اگه ممکنه اینکه الان فصل امتحاناته رو هم در نظر بگیرین😁
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Ghasam.H

مهاجر.

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-22
نوشته‌ها
5,710
لایک‌ها
26,850
امتیازها
128
محل سکونت
مادرید
وب سایت
forum.taakroman.ir
کیف پول من
32,814
Points
217
خیلی ممنون از نقد زیباتون🌹
فقط یه نکته بگم راجع به اینکه چرا شک نکردن که زیبا همون زیبا بانوئه
اولا که زیبا ۱۲ ساله از هامین جدا شده اما زیبا بانو از کسی که توی گذشته‌ش هست ۱۵ ساله جدا شده
اونجوری که هامین گفت حس زیبا و اون نسبت به هم عشق بوده اما زیبا بانو گفت که به آدم گذشتش حس برادری داشته و چند تا نکته ی ریز این چنینی که باعث میشه متوجه بشیم زیبا، همون زیبا بانو نیست و این دو نفر هم به شک نیوفتادن
اما اگر فکر میکنید این شک جذابش میکنه، حتما اضافه اش میکنم❤
راستی جلد رو هم الان اضافه کردم، ممکنه نگاهی بهش بندازین و نظرتون رو راجع به اونم بگین؟


یه سوال، من چقدر برای اصلاح اشکالاتم وقت دارم؟
فقط اگه ممکنه اینکه الان فصل امتحاناته رو هم در نظر بگیرین😁
اوه عزیزم:) اگه که این شکلیه حتما این قسمت رو توی رمان پررنگ کنید^^ چون‌که باعث میشه خواننده اشتباه کنه.
جلد رمانتون زیباست و بارنگ‌بندی‌هایی که انجام شده؛ باعث شده که ژانر اجتماعی پررنگ بشه. ژانر عاشقانه هم از عکس به خوبی پررنگ شده. در این ر*اب*طه، جلد شما تایید شده و اینکه جلد مربوط به طراحا و سلیقه و... ست که طراحا خوب کارشون رو بلدن زیاد راجع‌به جلد چیزِ خاصی نمی‌تونم بگم:)
راجع‌به این مورد هم مهدیه جان اطلاع میدن توی تاپیک^^
موفق باشید^^))::
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

MAHTA☽︎

مدیرارشد بازنشسته+نویسنده اختصاصی
نویسنده اختصاصی
نویسنده انجمن
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-01-15
نوشته‌ها
1,739
لایک‌ها
12,268
امتیازها
113
کیف پول من
9,253
Points
2
امضا : MAHTA☽︎
بالا