• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان ترسناک.فانتزی.عاشقانه‌ مَسخِ لَطیف به قلم کوثر حمیدزاده کلیک کنید

معرفی کتاب کتاب جان‌های شعله ور سمیه کاظمی حسنوند

ساعت تک رمان

zahra jafarian

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
5,108
لایک‌ها
13,576
امتیازها
143
محل سکونت
قم
وب سایت
taranehbazar.ir
کیف پول من
70,731
Points
8,430
دیوانگان واقعی در کدام سوی دیوار قرار دارند؟ پشت درهای بسته و زنجیرشده‌ی آسایشگاه یا در خیابان‌ و در لباس عاقلان؟ سمیه کاظمی‌حسنوند، نویسنده‌ی کتاب جان‌های شعله‌ور بار دیگر و از نگاهی تازه به مرز دنیای عاقلان و دیوانگان نگاه می‌اندازد. در این رمان روان‌شناختی، به پشت دیوار‌های آسایشگاه روانی، جایی که افراد آن از قوانین جهان عاقلان بی‌خبرند خواهیم رفت و به جهان ذهنی یعقوب سفر خواهیم کرد.

درباره‌‌ی کتاب جان‌های شعله‌ور
گاهی عاقل بودن و سیر کردن میان جهان به‌ظاهر خردمندان، سخت‌ترین کار دنیاست. به‌ویژه آن زمان که روحی لطیف و پاک حقایق تلخ جهان بیرون را تاب نیاورد. یعقوب، صاحب یکی از آن روح‌های درمانده و حساس است، اما در چنین گیروداری، انسان به کجا می‌تواند پناه ببرد؟ سمیه کاظمی‌حسنوند، نویسنده‌ی داستان جان‌های شعله‌ور در روایتی تازه و متفاوت، ذهن ما را به تقابل میان عقل و جنون می‌کشاند.

یعقوب مرد عاقلی‌ بود؛ لااقل تا جایی که همه او را می‌شناختند، چنین می‌نُماند. برای همین هم برای هیچ‌کس معلوم نشد که یعقوب چرا و چطور یک‌ روز سر از آسایشگاه روانی درآورد؛ جایی بین کسانی که برای قشون‌کشی به مرزهای روسیه نقشه می‌ریزند، یا با درخت‌ها هم‌صحبت می‌شوند. یعقوب روزی راهی خیابان شد و از آن روز دیگر به خانه و زندگی عادی باز نگشت. همان‌ وقت بود که بچه‌ها به دنبالش می‌افتادند و مسخره‌اش می‌کردند و عاقبت یکی از همان روز‌ها بود که مرد عاقل داستان، چشم‌های خود را پشت پنجره‌ی یک آسایشگاه روانی باز کرد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

zahra jafarian

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
5,108
لایک‌ها
13,576
امتیازها
143
محل سکونت
قم
وب سایت
taranehbazar.ir
کیف پول من
70,731
Points
8,430
هیچ‌کس درست نمی‌دانست پشت چشم‌های خسته و بهت‌زده‌ی یعقوب چه‌ می‌گذرد، هیچ‌کس جز خودش. او خوب می‌دانست که از تمام آدم‌هایی که در زندگی دیده عاقل‌تر است. به حقیقت دیگر، قهرمان داستان جان‌های شعله‌ور، دیگر از دنیای عاقلان خسته شده و نمی‌خواهد به آن بازگردد. یعقوب با تمام روح لطیف و حساس خود به جهان دیوانگان پناه آورده است؛ اما آیا دنیای مجانین می‌تواند مرهمی برای زخم‌های کهنه‌ی او باشد؟ اگر این‌طور است، پس چرا کابوس‌های شبانه همچنان به سراغ یعقوب می‌آیند و تصاویر آزارگر، دست از سر او برنمی‌دارند؟ چرا هنوز هم خاطرات تلخ مثل روز اول دور سرش می‌چرخند و چرا همچنان سایه‌ای از خواهرش، غنچه را در انتهای باغ آسایشگاه می‌بیند که قدم می‌زند؟ یعنی یعقوب نیز کم‌کم به دنیای دیوانه‌ها پا گذاشته است؟ با همه‌ی این‌ها ماجراهای زندگی یعقوب به‌ این‌جا ختم نمی‌شود، چراکه اتفاقات زیادی بر سر راه زندگی این مرد قرار گرفته.

کتاب جان‌های شعله‌ور پاسخ به یک پرسش بزرگ است: این‌که آیا دیوار آسایشگاه روانی مرز درستی میان دیوانگان و دنیای عاقلان است؟ آیا قضاوت درستی‌ست اگر انسان‌های جهان آزاد که اتفاقا در صدمه زدن به‌دیگری گاهی از هم پیشی می‌گیرند، عاقل بنامیم و انسان‌های بی‌صدا و نشسته در پشت درهای بسته را دیوانه بخوانیم؟ رمان جان‌های شعله‌ور تجسس جذاب و متفاوتی از جهان ذهنی انسان‌هاست.

این کتاب با تلاش نشر روزگار به دست علاقه‌مندان دنیای داستان و رمان رسید.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

zahra jafarian

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
5,108
لایک‌ها
13,576
امتیازها
143
محل سکونت
قم
وب سایت
taranehbazar.ir
کیف پول من
70,731
Points
8,430
کتاب جان‌های شعله‌ور برای چه کسانی مناسب است؟
کتاب جان‌های شعله‌ور به علاقه‌مندان داستان‌های فارسی، به‌ویژه درام‌های روان‌شناختی پیشنهاد می‌شود.

با سمیه کاظمی حسنوند بیشتر آشنا شویم
سمیه کاظمی حسنوند، نویسنده‌ی سه داستان جان‌های شعله‌ور، «کاپیتان و دوشنبه» و «یاس امین‌الدوله»، در رشته‌ی مدیریت و برنامه‌ریزی و آموزشی تحصیل کرد، اما حضور در فضایی متفاوت، مانع از عشق و علاقه‌ی او به جهان ادبیات نشد. او اولین‌ تلاش‌های ادبی خود را در قالب شعر بر کاغذ آورد و سپس به‌طور جدی نوشتن داستان و نقد ادبی را پیش گرفت. سمیه کاظمی‌حسنوند، تاکنون با مجلات و نشریات زیادی در زمینه‌ی ادبی همکاری کرده است که در این میان می‌توان به روزنامه‌ی فرهیختگان، مجله‌ی همشهری جوان و کرگدن اشاره کرد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

zahra jafarian

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
5,108
لایک‌ها
13,576
امتیازها
143
محل سکونت
قم
وب سایت
taranehbazar.ir
کیف پول من
70,731
Points
8,430
در بخشی از کتاب جان‌های شعله‌ور می‌خوانیم
روی تخت دراز کشیده‌ام. به پری فکر می‌کنم. یاد روزهایی می‌افتم که از زیر حصیر پاره‌پوره‌ی بالای پشت‌بام زل می‌زدم به حیاط خانه‌ی پری. تازه بعد از یکی‌دو ساعت که من آن زیر داشتم از گرما هلاک می‌شدم، پیدایش می‌شد. ‌اول توی بهارخواب می‌ایستاد و به حیاط نگاهی می‌انداخت. خمیازه‌ای می‌کشید و بعد از پله‌ها پایین می‌آمد و به گل‌ها آب می‌داد. همه‌جا را نگاه می‌کردم و وقتی می‌دیدم کسی آن اطراف نیست، شروع می‌کردم به پیییس... پیییس! چند بار! شاید ده یا پانزده بار.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

zahra jafarian

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
5,108
لایک‌ها
13,576
امتیازها
143
محل سکونت
قم
وب سایت
taranehbazar.ir
کیف پول من
70,731
Points
8,430
وقتی صدای پیییس ‌پییس‌های من را می‌شنید، سرش را این‌طرف و آن‌طرف می‌چرخاند. آرام حصیر را از روی سرم برمی‌داشتم و کمی جلوتر می‌رفتم. آن‌قدر با دیدنش ذوق‌مرگ می‌شدم که حساب همه‌چیز از دستم درمی‌رفت. پری با تعجب می‌ایستاد و نگاهم می‌کرد. بعد عشوه می‌آمد و لبخند می‌زد. یک بار از آن بالا پرت شدم توی حیاطشان. شانس آوردم که دستم به چینه‌ی دیوار گیر کرد، وگرنه با مخ به زمین می‌خوردم و فاتحه! هرچند تمام شیشه‌های آبغوره‌ای که زیر پایم بود، خورد و خاکشیر شد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

zahra jafarian

مدیریت کل سایت
پرسنل مدیریت
مدیریت کل سایت
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-03-11
نوشته‌ها
5,108
لایک‌ها
13,576
امتیازها
143
محل سکونت
قم
وب سایت
taranehbazar.ir
کیف پول من
70,731
Points
8,430
همین که افتادم توی حیاط و چشمم به پری افتاد، دیدم پری خشکش زده! به خودم آمدم و به طرف در خروجی رفتم. صدا پدرش را شنیدم که داشت می‌گفت؛ صدای چی بود پری؟ پری خودش را جمع و جور کرد و گفت؛ یه گربه همه شیشه‌های آبغوره رو شکست! صدای مادرش هم بلند شد و گفت؛ آخرش کار خودشو کرد این گربه ذلیل مرده. من به سرعت از در بیرون رفتم و خودم را انداختم توی کوچه! پو*ست دست‌هایم خراش برداشته بود و سوز می‌زد. گردنم رگ‌ به رگ شده بود. قلبم داشت توی س*ی*نه‌ام تندتند می‌کوبید.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا