...فکر میکنه. خوشحال بود، میگفت دوتا از همکارهاش ازدواج کردند. دختر خیلی خوبی به نظر میاد، فکر نمیکنم دروغ بگه.
حسین به طرف پنجرهی اتاقش میرود و به بیرون نگاهی میاندازد.
- خب حالا که دیگه با ما نسبتی نداره. الان اومده اینجا چیکار؟
#انجمن_تک_رمان
#رمان_کایان
#اثر_mahva
#ژانر:عاشقانه_معمایی