خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...به آرام راه رفتن، به سمت شومینه کرد. مادر جدید، در را کشید و آن را باز کرد. راهرویی پشت آن، خالی و تاریک بود. با دستش به راهرو اشاره کرد و گفت: بیا. خوشحالی روي صورتش موج میزد، ادامه داد: اشتباه کردي، نمیدونی پدر و مادرت کجان، نه؟ اون‌ها اون‌جا نیستن. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  2. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...دوباره یه نگاهی به انباري بندازي؟ میدونی، یه چیزهاي جالبی برات اون پایین گذاشتم. کورالین: نه، میدونم پدر و مادرم کجان. گربه در دستانش سنگینی میکرد. او را جلوي خودش گذاشت، گربه هم با این حرکت، پنجه‌هایش را از شانه‌هاي کورالین بیرون کشید. مادر جدید: کجا؟ #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  3. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...جمع کرده بود، گویا براي چیزي بی قراري میکرد. آن طرف اتاق، در چوبی قرار داشت، همان دري که وقتی براي اولین بار باز شد، پشتش پر از آجر بود. کورالین سعی میکرد به آن خیره نشود. بیرون از پنجره، فقط مه دیده میشد این همان لحظه بود. لحظه حقیقت زمان باز شدن. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  4. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...سنگ را در جیب دیگرش احساس میکرد و گربه هم در کنارش بود. کنار در خروجی رسید، که حالا کوچک شده بود، دستش را روي در گذاشت و فشار داد. انتظار داشت دستش از داخل آن عبور کند و پشت آن را پر از ستاره و تاریکی ببیند. اما در باز شد، و کورالین وارد خانه شد. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  5. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...و به یک طراحی میمانست. طرحی از یک خانه ناکامل، زغالی و خط خطی شده. کورالین: هر اتفاقی که بیفته، بابت کمک کردن تو گرفتن موشه، ممنون. فکر کنم به خونه برسم، نه؟ پس تو برو تو مه یا هر جا که میخواي برو، بعدا تو خونه میبینمت. البته اگه بذاره برگردم خونه. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  6. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...مروارید خاکستري گذاشته بود. گربه: فکر کنم، یه بار دیگه هم گفته بودم، که از موش‌هاي اینجا خوشم نمیاد. به نظرم دنبال این میگشتی. امیدوارم من رو قاطی این ماجرا نکنی. کورالین، در حالی که نفس نفس میزد: اره، فکر کنم... فکر کنم این... حرف رو... یه جایی گفتی. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  7. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...خارج شدن از خانه بود. موش‌ها به پله‌هاي خارج از خانه رسیده بودند. کورالین، نظاره میکرد که خانه در حال تغییر کردن بود. با اینکه از پله‌ها پائین میآمد اما احساس میکرد کوچک تر شده است. تصویر خانه را به یاد میآورد. از پله‌ها پائین آمد و به‌دنبال موش‌ها #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  8. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...کورالین آهی کشید: نمی فهمی مگه نه؟ من نمیخوام هر چیزي‌رو که میخوام بهم ب*دن. هیچکس نمیخواد. وقتی هر چی بخوام برام آماده باشه، اون وقت دیگه چه خوشی‌‌اي برام باقی میمونه؟ اون وقت دیگه هیچ هدفی برام نمیمونه. بعدش چیکار کنم؟ پیرمرد جدید: من که نمی‌فهمم. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  9. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...از میان چندین اتاق سقف کوتاه گذشت تا اینکه به آخرین اتاق رسید. آخرین اتاق، یک اتاق خواب بود و در گوشه اي نیمه تاریک از آن، پیرمرد دیوانه جدید، در حالیکه کت و کلاهش را به تن داشت در گوشه اي نشسته بود. وقتی کورالین وارد شد، او هم شروع به حرف زدن کرد. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  10. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...صداي کوچک، این آواز را، در خانه‌اي تاریک که سقفش به حدي پائین بود که کورالین می توانست آن را لمس کند، می خواندند. چشمان سرخ به او خیره شده بودند. پاهاي صورتی کوچک، همین که او نزدیک میشد، تکان میخوردند و دور میشدند. سایه ها پشت سر هم به حرکت در میآمدند. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
بالا