• مصاحبه اختصاصی رمان کاراکال میگل سانچز کلیک کنید

Usage for hash tag: محمد_بختیاری

ساعت تک رمان

  1. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...داشت. موش‌ها به سرعت از او بالا رفتند، وارد جیب‌ها، پیراهن و شلواري که تا زیر گلویش بالا آمده بود، شدند. موش بزرگتر، از شانه‌ها و سبیل پیرمرد بالا رفت، از چشم‌هاي سیاه دکمه‌اي‌اش گذشت و بالاي سر مرد ایستاد. پیرمرد، کلاهش را به سر گذاشت و موش ناپدید شد. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  2. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...درخت‌ها و دشت‌ها، فراتر از آن، کوه‌هایی بنفش. بعضی اوقات چیزي سیاه روي زمین دیده میشد و سپس به سرعت زیر تخت غیبش میزد. کورالین روي زانوهایش زیر تخت را نگاه کرد. موجوداتی کثیف و کوچولو با چشمانی قرمز به او نگاه میکردند کورالین: سلام، تو همون موشه‌اي؟ #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  3. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...عجیبی با آن انجام میداد، مثل خفه کردن آن در ش*ر*اب، اضافه کردن چاشنی آلو به آن، یا پختن آن با شیرینی، و کورالین همیشه حتی از دست زدن به آن امتناع میکرد. جوجه بیشتري برداشت و گفت: فکر نمیکردم یه مامان دیگه داشته باشم. مادر دیگر: البته که داري، همه دارن. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  4. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...کورالین برگشت. به جاي چشم، دکمه‌هاي بزرگ سیاه داشت. زن: وقت ناهاره، کورالین. کورالین: تو کی هستی؟ زن: من اون یکی مادرت هستم، برو به اون یکی بابات بگو که ناهار آمادست. زن، در اجاق را باز کرد. ناگهان کورالین فهمید که چقدر گرسنه‌اش است. بوي خوبی می‌آمد. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  5. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...بوي سرد و کهنه‌اي به مشام میرسید. بو شبیه چیزي خیلی قدیمی بود. کورالین از در وارد شد. میخواست بداند که خانه کناريشان چه شکلی است، زیرا فکر میکرد این راهرو به آنجا راه دارد. از راهرو به آرامی پایین رفت، و به جایی رسید که حس میکرد قبلاً آنجا بوده است. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  6. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...روز، روي قطع‌هاي ابریشم سفید، موم میکشند، سپس ابریشم را در رنگ، غرق میکنند. بعد باز روي آن موم میکشند و دوباره آن را بیشتر در رنگ، غرق میکنند، پس از آن موم را در آب گرم میجوشانند و در پایان، لباس زیبا را در آتش میاندازند تا بسوزد و به خاکستر تبدیل شود. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  7. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...بودي؟ کورالین: فضایی‌ها من رو دزدیدن، اون‌ها از فضا، با اسلحه لیزري اومدن. من هم یه کلاه گیس سرم کردم و با یه لهجه عجیب خندیدم تا سرشون کلاه بره، بعدش فرار کردن. مادر: اره، عزیزم. حالا اگه می‌خواي میتونی چندتا کلیپس مو برداري، می‌خواي؟ کورالین: نه. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  8. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...آپارتمان خودشان به راه افتاد، بعد ایستاد و اطرافش را نگاه کرد. به مه نگاه کرد، شبیه دنیاي ارواح بود. کورالین با خود اندیشید: خطر؟ هیجان زده به نظر میرسید. واقعا چیز بدي هم به نظر نمیآمد. از پله‌ها بالا رفت، دستش را دور سنگ جدیدش، سخت، مشت کرده بود. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  9. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...دوشیزه فورسیبل داخل آن را با دقت نگاه کرد، سرش را تکان داد، و سپس دوباره داخل فنجان را نگاه کرد و گفت: اوه عزیزم، حق با تو بود، آپریل. اون تو خطره. دوشیزه اسپینک، پیروزمندانه گفت: دیدي، میریام، چشم‌هام همونیه که قبلا بود... کورالین: من تو چه خطري‌ام؟ #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  10. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...در یک فنجان صورتی رنگ چینی با نعلبکی، چاي ریخت و با بیسکویت گاریبالدي برایش آورد. دوشیزه فورسیبل، به دوشیزه اسپینک نگاه کرد، بافتنی‌اش را کنار گذاشت و نفس عمیقی کشید، گفت: - به‌ هرحال، آپریل، دارم بهت میگم، قبول کن که اون سگ پیر هنوز میتونه زنده بمونه #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
بالا