خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

ساعت تک رمان

  1. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...در اتاق خوابش را باز کرد. نور خاکستري سحرگاه، راه‌روي متروك را روشن کرده بود. به سمت در رفت، نگاهی سریع به آیینه انتهاي راهرو انداخت، جز خودش کسی را نمیدید، صورتش خوابآلود و حالتی جدي به خود گرفته بود. به خود اطمینان میداد که این صداها از اتاق خواب پدر #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  2. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...میکنیم، اگرچه به هر سه‌تامون نشون دادي که همه این موهبت‌ها رو داري. پسر: اون از تو متنفره، تا حالا چیزي رو از دست نداده بود. با منطق رفتار کن. شجاع باش. تیز باش. کورالین، در رویایش با عصبانیت گفت: ولی این عادلانه نیست. عادلانه نیست، باید دیگه تموم بشه. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  3. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...کثیف، گفت: آره. دست کورالین را گرفت، دستش، حالا دیگر گرم بود. دختر قد بلند: کار خیلی خوبی برامون کردي، خانوم. لکه‌اي از بستنی شکلاتی، اطراف دهانش بود. کورالین: فقط خوشحالم که تموم شد. خیال میکرد، یا این‌که واقعا سایه‌اي بر صورت بچه‌هاي پیکنیک افتاد؟ #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  4. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...کورالین، بال‌هایی را روي پشت دخترك میدید، بال‌هایی که شبیه به بال‌هاي یک پروانه نقره‌اي بودند، نه پرنده. بشقاب دخترك، با کوهی از گل‌هاي زیبا، پر شده بود. به کورالین لبخند میزد، گوئی خیلی وقت است به او لبخند میزند. کورالین، این دختر را خیلی دوست داشت. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  5. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...نگه داشت، اما مرواریدهاي خاکستري را زیر بالشش گذاشت؛ و وقتی در خواب شبانه بود، رویائی دید. او در پیک‌نیک، زیر درخت بلوط قدیمی، در چمن‌زاري نشسته بود. خورشید، بالاي آسمان بود، در افق ، ابرهایی دیده میشدند، اما با این‌حال، آسمان کاملاً به رنگ آبی بود. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  6. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...شده در آب کره، شناور شدند. آن‌را پائین گذاشت و مشغول تماشا کردن برفی شد که بر محل ایستادن دو نفري که قبلاً آنجا بودند، میبارید. کورالین، رشته‌اي نخ از جعبه اسباب بازي‌هایش برداشت و آن را از سوراخ کلید سیاه رد کرد. سپس آن را گره زد و به دور گ*ردنش آویخت. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  7. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...و موهاي ب*دن گربه را نوازش میکرد، هر کدام از تارهاي مو، به رنگ طلایی تغییر کرده بودند. با خود اندیشید: تا حالا هیچ چیز این‌قدر برام جالب نبوده. و فکرش درگیر جذابیت‌هاي دنیا شد، اصلا متوجه نشد کِی در صندلی مادربزرگ، لول خورد و به خواب عمیقی فرو رفت. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  8. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...در روشنایی، پی برد که روحها رفته‌اند و اینک تنهاست. وقت نداشت فکر کند چه بلایی سرشان آمده. با نفس نفس زدن، از راهرو وارد خانه شد و در پشت سرش را با بلندترین صدایی که میتوانید تصور کنید، بست. کورالین، در را با کلید قفل کرد و کلید را در جیبش گذاشت. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  9. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...قدرت خود جدا شده باشند، دیگر حرکتی نکردند. هنوز در از بسته شدن مقاومت میکرد، مثل اینکه چیزي میانش گیر کرده بود. در پایان، با صدایی بلند، در چوبی بسته شد. چیزي از روي سر کورالین با صداي تالاپ، بر زمین افتاد. گربه: زودباش، اینجا جاي خوبی براي موندن نیست. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  10. .Melina.

    درحال ویراستاری کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...تا بسته شود. سنگینتر از آن چیزي بود که فکرش را میکرد، شبیه به بستن یک در، در برابر بادي قدرتمند بود. در، در برابر او مقاومت میکرد . با خود میگفت: بسته شو. و سپس با صداي بلند گفت: زودباش، لطفا. و حس کرد، در شروع به بسته شدن کرده و دیگر مقاومتی نمی‌کند. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
بالا