• مصاحبه اختصاصی رمان کاراکال میگل سانچز کلیک کنید

Usage for hash tag: نیل_گیمن

ساعت تک رمان

  1. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...برداشت و گفت: این چاقو رو که دست گرفتم میبینید؟ سگ‌ها با فریاد جواب دادند: بله! دوشیزه فورسیبل ل با چشم‌بندي در دست: بسیار عالی! سگ‌ها همه تشویق کردند و کورالین باز هم دست زد. دوشیزه اسپینک برگشت و به رانش ضربه‌اي زد، سگ‌ها شروع به پارس کردن، کردند #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  2. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...سگ، نور چراغ را روي یک صندلی خالی انداخت. کورالین روي آن نشست و سگ هم از آنجا رفت. وقتی که روي صندلی نشسته بود و اطراف را نگاه میکرد، دریافت که ساکنین سایر صندلی‌ها، همه سگ هستند. صدایی از پشت استیج آمد. کورالین میدانست که این صداي صفحه موسیقی روي #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  3. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...یا فقط در اینجا این توانایی را به دست میآورند. از پلکان آجري، به سمت خانه دوشیزه‌ها اسپینک و فورسیبل، پایین رفت. چراغ‌هاي آبی و قرمز، چشمک میزدند. در کمی باز بود. کورالین انگشتش را نزدیک در برد تا در بزند، اما با اولین ضربه، در باز شد و او هم داخل شد. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  4. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...میشناسیم، به اسم نیازي نداریم. کورالین با خود اندیشید، چرا این گربه اینقدر مغرور است؟ گویا هیچ چیز و هیچکس در این دنیا برایش اهمیتی ندارد. قسمتی از ذهنش از او میخواست با گربه، بد حرف بزند و قسمت دیگر، میگفت که مودب باشد. بالاخره قسمت مودب پیروز شد. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  5. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...دیگر: روز خوبی رو اون بیرون داشته باشی. پدر دیگر: ما همین‌جا میمونیم تا تو برگردي. وقتی کورالین به در خروجی خانه رسید، برگشت و آن‌ها را نگاه کرد. هنوز مشغول تماشاي او بودند و لبخند میزدند و دست تکان میدادند. کورالین بیرون آمد و از پله‌ها پایین رفت. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  6. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...داشت. موش‌ها به سرعت از او بالا رفتند، وارد جیب‌ها، پیراهن و شلواري که تا زیر گلویش بالا آمده بود، شدند. موش بزرگتر، از شانه‌ها و سبیل پیرمرد بالا رفت، از چشم‌هاي سیاه دکمه‌اي‌اش گذشت و بالاي سر مرد ایستاد. پیرمرد، کلاهش را به سر گذاشت و موش ناپدید شد. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور...
  7. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...درخت‌ها و دشت‌ها، فراتر از آن، کوه‌هایی بنفش. بعضی اوقات چیزي سیاه روي زمین دیده میشد و سپس به سرعت زیر تخت غیبش میزد. کورالین روي زانوهایش زیر تخت را نگاه کرد. موجوداتی کثیف و کوچولو با چشمانی قرمز به او نگاه میکردند کورالین: سلام، تو همون موشه‌اي؟ #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  8. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...عجیبی با آن انجام میداد، مثل خفه کردن آن در ش*ر*اب، اضافه کردن چاشنی آلو به آن، یا پختن آن با شیرینی، و کورالین همیشه حتی از دست زدن به آن امتناع میکرد. جوجه بیشتري برداشت و گفت: فکر نمیکردم یه مامان دیگه داشته باشم. مادر دیگر: البته که داري، همه دارن. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  9. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...کورالین برگشت. به جاي چشم، دکمه‌هاي بزرگ سیاه داشت. زن: وقت ناهاره، کورالین. کورالین: تو کی هستی؟ زن: من اون یکی مادرت هستم، برو به اون یکی بابات بگو که ناهار آمادست. زن، در اجاق را باز کرد. ناگهان کورالین فهمید که چقدر گرسنه‌اش است. بوي خوبی می‌آمد. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
  10. Halcyon

    کتاب در حال تایپ کتاب کورالین | اثر نیل گیمن

    ...بوي سرد و کهنه‌اي به مشام میرسید. بو شبیه چیزي خیلی قدیمی بود. کورالین از در وارد شد. میخواست بداند که خانه کناريشان چه شکلی است، زیرا فکر میکرد این راهرو به آنجا راه دارد. از راهرو به آرامی پایین رفت، و به جایی رسید که حس میکرد قبلاً آنجا بوده است. #کورالین #نیل_گیمن #ملینا_نامور #محمد_بختیاری
بالا