Usage for hash tag: لعن

ساعت تک رمان

  1. gilas

    درحال تایپ لعن |ساناز محمدی کاربر انجمن تک رمان

    ...قلبش سنگینی میکند! وقتی صدای داد مرلین را از پشت در شنید که به آن دوخدمتکار جوان دستور میداد در را باز کند ،سرش را به معنی تاسف تکان داد و زیر ل*ب لعنتی نثارش کرد. این دفعه از جایش بلند شده بود و منتظر داخل شدنش شد. با باز شدن در سه خدمتکار و یک مرد چاقی که شکمش از خودش جلوتر می‌آمد در بین آن...
  2. gilas

    درحال تایپ لعن |ساناز محمدی کاربر انجمن تک رمان

    ...من میترسم نمی‌تونیم تنهایی بریم باید به یکی از پسرا بگیم همراهمون بیاد. - نمیشه سارا ،پس کی مراقب این باشه که دوباره فرار نکنه، میدونی که اگه دوباره فرار کنه این‌دفعه ما رو تنبیه می‌کنن. با دقت به حرف هایشان گوش داد. همین که صدای هردو قطع شد چشمانش را باز کرد. #لعن #ساناز_محمدی #انجمن_تک_رمان
  3. gilas

    درحال تایپ لعن |ساناز محمدی کاربر انجمن تک رمان

    ...از آن نبود. همان دختری که پا به تمام قانون قبیله‌اش گذاشته بود، و خودش را پسر جا زده بود، تا بتواند در این قبیله، تعلیم ببیند! چه شده بود؟ چه بلایی به سرش آمده بود؟ - دیگه نمی‌شناسمت یل، چه بلایی به سرت اوردی؟چی‌شدی؟ این سه سال چی‌ کار کردی، چرا عوض شدی؟ #لعن #نویسنده ساناز محمدی #انجمن تک رمان
  4. gilas

    درحال تایپ لعن |ساناز محمدی کاربر انجمن تک رمان

    ...بگیرد. بعد … بعد، افتادنش از لبه‌ی پرتگاه و گریه‌های آن مرد… . دیگر چیزی به یادش نمی‌آمد، یعنی چقدر خوابیده بود؟ اصلاً کی تصمیم گرفته بود تناسخ پیدا کند؟ وقتی مرلین دید هیچ واکنشی نسبت به حرف‌هایش نشان نمی‌دهد، ضربه‌ی دیگری به تخته‌ی س*ی*نه‌اش زد. #لعن #نام نویسنده ساناز محمدی #انجمن تک رمان
  5. gilas

    درحال تایپ لعن |ساناز محمدی کاربر انجمن تک رمان

    ...- پس حقیقت داشت؟ بعد دستش را محکم فشرد و چشمانش را با درد بست. کنار دستی‌اش نزدیک گوشش زمزمه‌وار گفت: - یادت نره خودت اول از همه برای کشته شدنش بسیج شده بودی! جوابی نداد و گذاشت تمام احساساتش هم‌چون خاکستر سیاه در گوشه‌ی خاک خورده‌ی قلبش بماند! #لعن #نام نویسنده ساناز محمدی #انجمن تک رمان
بالا