...دیگه دل میده. قلوه تحویل میگیره قلبم میسوزه و تاب و تحمل ندارم. ای کاش این مأموریت زود تموم شه و شرم رو کم کنم و برم.
آیلا، حوله را از موهایش جدا کرد و گوشهای از تخت نشست.
- تا کی میخوای هی عکسهاش رو نگاه کنی و مدام بخاطر اینکه بهت حسی نداره. اشک بریزی؟
#ماموریت_یک_جانبه
#زری
#انجمن_تک_رمان