Usage for hash tag: ماموریت_یک_جانبه

ساعت تک رمان

  1. .ARNI

    درحال تایپ رمان ماموریت یک جانبه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...گفت: - چرا خبر ندادی؟ دنیز: چون دیشب بهت گفتم یه سری چیزها رو پیدا کردم. جک: کافیه بچه‌ها! بوراک توام تمومش کن. بریم سَر کارمون، دنیز جان اطلاعات تو چیه؟ دنیز با شادی دستانش را بر هم کوبید و با حالت خاصی تمام اتفاق‌های دیشب را برایشان تعریف کرد. #ماموریت_یک_جانبه #غزل_کاظمی_نیا #انجمن_تک_رمان
  2. .ARNI

    درحال تایپ رمان ماموریت یک جانبه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...و خوبیه، من که حسابی ازش خوشم اومد‌! عاکف: رئیس کجاش آخه خوبه؟ امشب نزدیک بود مثل لجل قاتل جونم بشه! دنیز در حالی که از کوچه پایین می‌رفت زیر ل*ب زمزمه کرد: - بله جونم! پس چی خیال کردی؟ فکر کردی عاشق چشم و ابروت شدم؟ به زودی قراره حق همتون رو کف دست‌هاتون بذارم! #ماموریت_یک_جانبه #زری...
  3. .ARNI

    درحال تایپ رمان ماموریت یک جانبه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...این‌جا برود و حس کنجکاوانه‌اش پیش فعال شده بود تا بداند این مرد کیست و این‌جا چه می‌کند اطراف را با چشمانش آنالیز می‌کند بعد از چند دقیقه برای بوراک پیغام گذاشت: - خیله‌خب، پس لوکیشن این‌جا رو برات می‌فرستم و فردا میایم این‌جا تا متوجه بشیم جریان‌ از چه قراره! #ماموریت_یک_جانبه #زری...
  4. .ARNI

    درحال تایپ رمان ماموریت یک جانبه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...نیستی پشت فرمون نشین. دنیز: شرمنده، حال‌تن خوبه؟ مرد سرش را بلند کرد حالا او می‌توانست چهره‌اش را واضح‌تر ببیند، اخمی میان ابروانش جای خوش کرد چهره‌ی آن مرد برایش آشنا بود. ناگهان تصویری از ذهنش گذشت. تصویر تصادف و برخوردش در روز اول در طلا فروشی! #ماموریت_یک_جانبه #غزل_کاظمی_نیا #انجمن_تک_رمان
  5. .ARNI

    درحال تایپ رمان ماموریت یک جانبه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...برخواست و حق به جانب گفت: - قبول نیست بوراک تو می‌دونی من از پسش بر نمیام! اصلاً مگه نمی‌گی سیاست زنانه خب سلین هم یک زنه پس چرا اون وارد این بازی نشه؟ بوراک: فعلاً تصمیمم برای این موضوع جدی نشده، در ضمن بعداً راجب یه موضوع هم باید با هم حرف بزنیم. #ماموریت_یک_جانبه #غزل_کاظمی_نیا...
  6. .ARNI

    درحال تایپ رمان ماموریت یک جانبه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...ذهنم درگیر شده! آیلا جرعه‌ای آب خورد زیرا احساس می‌کرد زبان و سقف دهانش خشک شده است سپس نفسی عمیق کشید و چند قدم برداشت و گفت: - حق داری ذهنت رو درگیرش کنی چون قراره با کسایی در بیفتیم که اون‌ها یه باند بزرگ تشکیل دادن و دست‌گیر کردن اون‌ها کار راحتی نیست! #ماموریت_یک_جانبه #زری #انجمن_تک_رمان
  7. .ARNI

    درحال تایپ رمان ماموریت یک جانبه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...بعدی متوقف می‌شود و سرش را به طرف در می‌چرخاند‌. صدای کفش‌های پاشنه بلند قرمز رنگ دنیز در پله‌ها می‌پیچد. در همین حین بوراک چند پله را بالا می‌رود و در حالی که کُلت و سوئیچ را روی میز پرتاب می‌کند دنیز ادامه می‌دهد: - چی‌شده؟ چرا گفتی من و مابقی این‌جا جمع شیم؟ #ماموریت_یک_جانبه #زری...
  8. .ARNI

    درحال تایپ رمان ماموریت یک جانبه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...هستم قربان! - باشه. بوراک در حالی که خنده‌ای صورتِ گرد و مهربانش را خنده‌ای چرم و نرم قاب می‌گرفت سری تکان داد و دست به سی*ن*ه از اتاقِ رئیس بیرون آمد‌. دسته‌ی در را ول کرد و نفسی عمیق کشید و در حالی که دستی رویِ ته ریش‌هایش می‌کشید از در خارج شد. #ماموریت_یک_جانبه #غزل_کاظمی_نیا #انجمن_تک_رمان
  9. .ARNI

    درحال تایپ رمان ماموریت یک جانبه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...افتاد و دیگر نتوانست حتی نفس بکشد. بوراک با ترس از روی صندلی بلند شد و به سرعت دوید و دکتر را صدا زد. دکتر به سرعت با چند نفر از پرستارها وارد اتاق عمل شد و در همین حین شوک وارد کردند. بوراک چنگی به موهایش زد و با چشمانی پر از اشک، محیط اتاق عمل را ترک کرد. #ماموریت_یک_جانبه #زری #انجمن_تک_رمان
  10. .ARNI

    درحال تایپ رمان ماموریت یک جانبه | زری کاربر انجمن تک رمان

    ...از این‌جا تکون نمی‌خوری! - اما من... . انگشت اشاره‌اش را به سمتش گرفت و گفت: - همین که گفتم. از مغرور و لج‌باز بودن مرد روبه‌رویش حرص‌اش گرفت. همیشه همین‌طور بود از کودکی لجباز و یه دنده بود و به حرف کسی اعتنایی نمی‌کرد و این موضوع برای او دشوار بود. #ماموریت_یک_جانبه #غزل_کاظمی_نیا...
بالا