پارتشانزدهم:
پس این بود آن شاهراه گریز از این ذلالت! اما...
اما چرا از پسِ این همه کجراهههای مالرو، هیچگاه پهنای باندش را ندیدم؟!
پس چرا بعد از هزاران گردشِ بیهوده در صحرا، یکدفعه صافیِ این راه را ندیدم؟
***
#غباری_بر_شاهراه
#حسینعلی
#کاربر_انجمن_تک_رمان
پارتپانزدهم:
آری؛ حال که خوب میاندیشم، آن نوا، نوای قرآن بود.
نوای قرآنی که از روی رحلِ چوبی مادربزرگ، هدایتگرش به سمتِ صراطی بود که مغضوبین و ظالین را بدان راهی نبود.
***
#غباری_بر_شاهراه
#حسینعلی
#کاربر_انجمن_تک_رمان
...از برای رسیدن به وراءِ این صحرا بود.
نوای دلنشینی که با ستایشِ مهربانترین، به التماسی از برای وصلَش، با صراطی مستقیم بود.
نوائی که قُل به قُلاَش، قُلقُلِ عشق بود.
نوائی که از بلندایِ کرسیِ رفیعش، گویا شاهراهی را نشانه بود، از برای رستگاری!
***
#غباری_بر_شاهراه
#حسینعلی
#کاربر_انجمن_تک_رمان
پارتسیزدهم:
آه که گویا حُرمِ د*اغِ این دنیا، آنچنان طراوتِ انسانیتم را تَف داده، که جز تفالهای انساننما از من باقی نمانده.
وجودی به ظاهر خوش و سیرآب، اما تشنه!
***
#غباری_بر_شاهراه
#حسینعلی
#کاربر_انجمن_تک_رمان
...صورتش، نویدی گوارا به همراه داشت.
همو که همیشه در بندِ چوببستی منبتکاری شده، گویا طیِ طریقتی عجیب میکرد!
طیِ طریقتی که انگار، نه برایش سرگردانی داشت و نه تشنهکامی!
مگر او کدامیک از طُرُقِ این وادیِ وانفسا را میپیمود که اینچنین رها بود؟
***
#غباری_بر_شاهراه
#حسینعلی
#کاربر_انجمن_تک_رمان
...به قلب حدودِ این صحرا بزند؟
صراطی راستگو که هر قدمت را، نویدِ بهرهای برای رسیدن باشد.
صراطی که هدایتش از بینِ تاریکیهای گمراهکننده، به سوی نور باشد.
صراطی که صراط سیرکامی و سیرآبی باشد.
آیا به ناموازاتیِ این همه بیراهه، نیست همچین صراطی؟
***
#غباری_بر_شاهراه
#حسینعلی
#کاربر_انجمن_تک_رمان
...به سوی سیرآبی نیست؟
یعنی همه محکومند به سرگردانی؟
تا کِی؟
شاید تا زمانی که دل و فکر، از این بیراهههای پیچ در پیچ برکنند و پای در مسیری مسقیم، به سوی شکست حد و مرزهای این وادیِ فریبا نَهند.
برای سیرآب شدن، باید دل از صحرا برید و به دریا رسید.
***
#غباری_بر_شاهراه
#حسینعلی...
پارتنهم:
و سرگردانیهای دیگر طُرُق.
مگر نه اینکه مسافران این دیار، قصد گذر دارند!
پس چرا اینگونه خودفریب و سرگردان؟
پس چرا اینگونه بیهوا و پُرهوا؟
پس چرا اینگونه تشنه کام؟
مگر نمیدانند که اینجا صحراست و آبهای گوارایش، همه سراباَند؟
***
#غباری_بر_شاهراه
#حسینعلی
#کاربر_انجمن_تک_رمان
...که سوار بر بالِ امیال، خوش میگذرانند و میگذرند، و شناور بر خیالت، خیالِ گذر دارند.
همانها که آغازشان از سرِ دل بوده و طریقی جز دلخواهی را نمیپیمایند.
به حقیقت که اینان هم از تشنهکامانند. چون اینجا صحراست و هوای هواهایش، همه غبارآلودند.
***
#غباری_بر_شاهراه
#حسینعلی
#کاربر_انجمن_تک_رمان
پارتهفتم:
اینها همه از تشنهکامانند، هرچند با ل*بهائی خشک و ترکخورده، مدعیِ سیرآبیاند.
چون اینجا صحراست و اندیشههایش، همه وهمآلودند.
***
#غباری_بر_شاهراه
#حسینعلی
#کاربر_انجمن_تک_رمان