• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

Usage for hash tag: ساوان

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    حرفه‌ای میقات| zeynab کاربر انجمن تک رمان

    #پارت134 #ساوان مثل سگ خسته بودم! بعد از مدت‌ها به آب رسیدن، شیره‌ی خودم و دخترک را کشیدم. او از شدت خستگی خواب رفت و من مجبورم بعد از آن هم مصاحبتی جذاب با یک داف نچرال، قیافه‌ی نکره‌ی امیرارسلان را تحمل کنم. نتایج آزمایشات محصول جدید آزمایشگاه را مقابل من گذاشته و من فکرم هنوز هم درگیر تَن و...
  2. .zeynab.

    حرفه‌ای میقات| zeynab کاربر انجمن تک رمان

    #پارت122 #ساوان عصبی و کلافه‌ام! دخترک احمق هیچ فکر آبروی من را نکرده و رفته با حرام‌زاده‌ای مثل قوام‌لو سر آزادی من معامله کرده! کودن بی‌مغز یا نمی‌داند بیزینس آن بی‌نا‌موس دختر است یا که دانسته و از عمد غیرت و اسم مرا به سخره گرفته است. پدر عزیزم هم معلوم نیست در کدام جهنم و مشغول کدام...
  3. .zeynab.

    حرفه‌ای میقات| zeynab کاربر انجمن تک رمان

    ساوان وارد می‌شود... :) #پارت101 #ساوان چشمان تنگ شده‌ام روی سارا قفل شده و حرکاتش را زیر نظر گرفته‌ام. مرتب غضروف انگشتانش را درهم می‌شکند و زیر‌چشمی، پر‌حرص به ساغر خیره می‌شود. کت خز سفیدش را روی دسته‌ی مبل انداخته و موهای لَخت بلوندش آزادانه روی‌ شانه‌اش ریخته است. روی مبل تک نشسته و...
  4. .zeynab.

    حرفه‌ای میقات| zeynab کاربر انجمن تک رمان

    #پارت86 #ساوان با نفس عمیقی که می‌کشم، شامه‌ام پر از بوی سیگار برگ می‌شود. آدامس نعنایی را در د‌هانم جا‌به‌جا کرده و همزمان صدای موزیک روسی را بلند تر می‌کنم. بیس سیستم فرمان را در دستم می‌لرزاند. نگاهم به جاده‌ است؛ برف تمام منظره کوه و دره را سفید و یک‌دست کرده! درختان خشک و قدیمی‌ِ کنار...
  5. .zeynab.

    حرفه‌ای میقات| zeynab کاربر انجمن تک رمان

    #پارت78 #ساوان سرم در موبایل است و بی‌توجه به اراجیف‌ش، صحفه اینستاگرام سوگلی قبلی‌ام را بالا و پایین می‌کنم؛ از دَم هَمه عکس نیمه بِرَهنه است! پدرسوخته خوب بلد است مشتری هایش را حفظ کند و آخ که من چقدر دلم برای تفریح‌های ناسالم تنگ شده. گرمای نشسته به جانم، و گُرگیری تَنم نیاز به تخلیه دارد...
  6. .zeynab.

    حرفه‌ای میقات| zeynab کاربر انجمن تک رمان

    #پارت76 #ساوان شلوار چسبان جین، شرایط را آزاردهنده‌تر کرده است. آن کفتار پیر، دقایقی پیش تماس گرفته بود؛ احضارم کرد، سریع آماده شدم ولی نمی‌توانستم با این وضعیت نابسامان از خانه خارج شوم. مثانه‌ام در حال انفجار است. مشتم را روی در سفید می‌کوبم: - ساغر! بیا بیرون از اون خَراب شده! کاریت ندارم...
  7. .zeynab.

    حرفه‌ای میقات| zeynab کاربر انجمن تک رمان

    #پارت73 #ساوان نگاهش می‌کنم؛ در یک کلام، ظریف، دوست‌داشتنی، خنگ و زیباست! مثلِ ماهیِ از آب بیرون افتاده، مدام تکان می‌خورد و بی‌قراری می‌کند. پنجه بزرگم دور مچ شکننده دست‌‌هایش محاط شده است. از ترس نفس‌نفس می‌زند و حالم را بدتر می‌کند. ناخودآگاه پوزخندی می‌زنم. هیچ‌وقت فکرش را نمی‌کردم مجبور...
بالا