...الئونورا، مردد به رامون و سپس به چهرهی غضبناک خواهرش نگاه کرد و چیزی نگفت. شاید بهتر بود پا به فرار بگذارد!
پسر که متوجهی علت تردید دختربچه شد، دستهایش را از هم باز کرد و گفت:
- هی لئو، بیا اینجا. دوست دارم که اونها رو از نزدیک نشون من بدی.
#رمان_کاراکال
#اثر_حدیثه_شهبازی
#انجمن_تک_رمان