Usage for hash tag: ملینا_نامور

ساعت تک رمان

  1. Melina.N

    درحال ویراستاری رمان آتشگرگیتی | اثر ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...تند تند سرم رو تکون میدم و از روی تخت می‌پرم پایین متوجه صورت سرخم میشم و با دستم اشک‌های نامرئی روی صورتم رو پاک می‌کنم. - تو برو من میام، تو اتاقشه؟ - بله خانم. در و باز می‌کنه و از اتاق خارج میشه. لباس سرخ توی تنم رو مرتب می‌کنم و به سمت اتاقش میرم. #آتشگر_گیتی #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
  2. Melina.N

    درحال تایپ رمان خورشید مهرا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...را تکان می‌دهد و با دست‌هایش اشک‌هایش را پاک می‌کند. - بریم. از روی صندلی بلند میشود و به کنارش نگاهی می‌اندازد، زن نبود! حتی متوجه رفتن زن کناری‌اش هم نشده بود! خاطرات چقدر گیرا هستند! همچنان که خیره به صندلی است با پرستار از حیاط دور می‌شود. *** #خورشید_مهرا #ملینا_نامور #مهرا #انجمن_تک_رمان
  3. Melina.N

    کامل شده قاصدک‌ها می‌رقصند | ملینا نامور کاربر انجمن تک‌رمان

    #پست۹ #قاصدک‌ها_میرقصند درد‌ها و کینه‌های زیادی در جهان وجود دارد، بعضی برای توست، مقداری برای دیگری. لبخند‌ها دو نوع هستند. لبخند مصنوعی و طبیعی، مقداری برای توست، بعضی برای دیگری و همین‌قدر قابل درک است تقسیم میان خیر و شر. #قاصدک_ها_میرقصند #دلنوشته #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
  4. Melina.N

    کامل شده قاصدک‌ها می‌رقصند | ملینا نامور کاربر انجمن تک‌رمان

    #پست۸ #قاصدک‌ها_میرقصند گاهی دست‌هایی که زمانی به‌هم نزدیک بودند سرد می‌شوند. کم‌کم از هم فاصله می‌گیرند و آرام‌آرام جدا می‌شوند. قلب‌ها همراهشان می‌شکنند و چشم‌ها از انتظار پر می‌شود. همزمان «غم» پدیدار می‌شود. #قاصدک_ها_میرقصند #دلنوشته #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
  5. Melina.N

    کامل شده قاصدک‌ها می‌رقصند | ملینا نامور کاربر انجمن تک‌رمان

    ...هیچ‌وقت تصمیم این رو ندارند که گذشته رو ببینند. یا حتی آینده؛ ولی شاید مسخره بیاید. اگه مثل قاصدک‌ها رها بشوی، شاید بتوانی جور دیگری به مسائل نگاه کنی! فقط کافیست آرام باشی و رها شوی. ذهنت را باز کنی و به این فکر کنی که چرا اصلاً این‌جایی؟ #قاصدک_ها_میرقصند #دلنوشته #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
  6. Melina.N

    کامل شده قاصدک‌ها می‌رقصند | ملینا نامور کاربر انجمن تک‌رمان

    #پست۶ #قاصدک‌ها_میرقصند سکوت کن! می‌خواهم صدایش را بشنوم. شاید از دست برود، دلم نمی‌تواند تحمل کند! شاید دیر باشد؛ اما ثانیه‌ها را چنگ می‌زنم، برای شنیدن صدایش. پس سکوت کن! #قاصدک_ها_میرقصند #دلنوشته #ملینا_نامور #انجمن_تک_رمان
  7. Melina.N

    درحال تایپ رمان خورشید مهرا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...می‌گوید: - مامان جون این اقاتون همونیه که به مورخ میگه گزارشگر‌ها! صدرا دوباره قرمز می‌شود و تند تند جواب می‌دهد. - به جون ندا انقدر حرف میزنه ادم یادش میره وگرنه می‌دونستم. پروین مانند قاتل‌های سریالی قاشق را در سینک رها می‌کند و می‌پرسید. - ندا کیه؟ #خورشید_مهرا #ملینا_نامور #مهرا...
  8. Melina.N

    درحال تایپ رمان خورشید مهرا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...ازت یه سوال بپرسم! صدرا دستش را زیر سرش می‌گذارد و می‌گوید: - زود بگو برو! - داداشی مورخ کیه؟ چشم‌های صدرا گرد می‌شود و یادش می‌اید.. اخ فکر کند یکی از آن درس‌های تاریخ کلاس هفتمشان بود! تند تند برای رهایی از مهرا جواب میدهد. - کسی که گزارشگری میکنه! #خورشید_مهرا #ملینا_نامور #مهرا...
  9. Melina.N

    درحال تایپ رمان خورشید مهرا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...حتما از انجا بیرون بزند. بی‌حوصله دوباره روی صندلی، کنار زن می‌شیند. زن را به حال خود رها می‌کند و تصمیم می‌گیرد خودش هم سری به خاطراتش بزن، خاطراتی که شاید بعد از مرگ مادرش داستانشان تمام شده بود و مثل کتابی خوانده شده در قفسه کتابخانه پوسیده بود. #خورشید_مهرا #ملینا_نامور #مهرا...
  10. Melina.N

    درحال تایپ رمان خورشید مهرا | ملینا نامور کاربر انجمن تک رمان

    ...همه را به دهانش می‌اندازد. پنهان کردن این همه قرص آن‌ هم زمانی که یک پرستار که اخلاقش بی‌شباهت با یزید نیست به دهانت زل زده کار خیلی خیلی دشواری است. با ناامیدی قرص‌ها را می‌خورد و دردمند از تسلیم شدنش ل*ب میزند. - برو دیگه خیالت راحت شد؟ خوردمشون! #خورشید_مهرا #ملینا_نامور #مهرا #انجمن_تک_رمان
بالا