Usage for hash tag: برف‌های_روزگار

ساعت تک رمان

  1. .Melina.

    کامل شده برف‌های روزگار | ملینا نامور

    ...را در آن لغزاندم. با لبخند از پایان شیرینمان خودم را رها کردم و به اعماق دریا افتادم، آب‌ها با ملایمت کنارم می‌زدند و موج‌ها با عشق بر من می‌شتافتند. نفسی برایم نماند و رها شدم با آرامش به دخترک سفید پوشم در اسمان خیره شدم و در کنارش قدم گذاشتم. #برف‌های_روزگار #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  2. .Melina.

    کامل شده برف‌های روزگار | ملینا نامور

    ...مطرح کرد. بهترین پاسخ از هند ارسال شد که گفته بود تولد؛ تنها روزی است؛ که مادر با گریه های نوزادش لبخند میزند. و این از نظر تو خیلی زیبا بود و من دلم برای خنده‌هایت تنگ شده است. با غم به شکوفه‌های رو پنجره خیره شدم، و قطرات اشک بر روی گونه‌ام جاری شد. #برف‌های_روزگار #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  3. .Melina.

    کامل شده برف‌های روزگار | ملینا نامور

    ...و من از تو معذرت میخواهم که با ازدواجم با این مرد تو را هم بدبخت کردم. برف‌های ما گریبان گیر دخترکمان هم شد و تو باور کن هیچ چیز ترسناک‌تر از این برف‌های سوخته نیست برف‌که بسوزد تمام زندگی‌ات را آب بر می‌دارد و تو باید شنا کردن را بلد باشی تا غرق نشوی. #برف‌های_روزگار #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  4. .Melina.

    کامل شده برف‌های روزگار | ملینا نامور

    ...شدم؛ زیر ل*ب لعنتی گفتم و به گربه شیطونی که از پنجره آشپزخانه وارد شده بود نگاهی انداختم. لیوان را جمع کردم و به سمت گربه رفتم. گربه بیچاره به چشم‌های سبزم خیره بود و ترسیده در خودش جمع شده بود. با دست‌های مانیکور شده‌ام بغلش کردم و به سمت مبل رفتم. #برف‌های_روزگار #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  5. .Melina.

    کامل شده برف‌های روزگار | ملینا نامور

    ...افکار بود که باعث شد من نو*شی*دنی زیاد بخورم و زانوی غم ب*غ*ل بگیرم. الیویا نگران من بود اما من بدون هیچ درنگی به خونه خودم رفتم خونه اپارتمانی کوچکم که دیزاین داخلش سفید و مشکی بود البته نقره‌ای هم نقش به سزایی داشت؛ مبل‌های نقره‌ای، دیوارهای سفید، فرش‌های #برف‌های_روزگار #ملینا_مدیا...
  6. .Melina.

    کامل شده برف‌های روزگار | ملینا نامور

    ...و بعد با چهره‌ای عصبانی موهایم را درست کردم؛ من متوجه شدم گاهی خودمان به خودمان می‌خندیم و این اجازه را به دیگران می‌دهیم که به ما بخندند و هر بی‌احترامی که دلشان می‌خواهند به ما بکنند دقیقا مثل الیویا که الان در خیابان چَپه شده است و به من می‌خندد. #برف‌های_روزگار #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  7. .Melina.

    کامل شده برف‌های روزگار | ملینا نامور

    ...شاخ‌هایم به اسمان هفتم هم راه پیدا کردند. مطمئنا مادرم رکورد زده است و اینکه، دلیل خوبی ندارد اما فکر کنم برف‌های روزگار، علاقه زیادی به زندگی مادرم داشته‌اند* _____________ * اشاره به اینکه مادرش خیلی درگیر برف‌های روزگار شده که الان توی ازدواج پنجمشه. #برف‌های_روزگار #ملینا_مدیا...
  8. .Melina.

    کامل شده برف‌های روزگار | ملینا نامور

    ...مطمئنا تو هم از او متنفری اما می‌دانم این فکر فقط خیال است چون اگر از او متنفر بودی برای چی با او ازدواج کرده‌ای؟ می‌دانی جدیداً به هرچیز فکر می‌کنم پایانش پوچی است. آخر همه چیز پوچی است؟ این را تو گفتی و من باور کردم و اکنون به این حرف تو ایمان دارم. #برف‌های_روزگار #ملینا_مدیا #انجمن_تک_رمان
  9. .Melina.

    کامل شده برف‌های روزگار | ملینا نامور

    ...هم به هیچ وجه نمی‌خوانیم. راست است تو در حد من نبودی. گاهی فکر می‌کنم تو خیلی بی‌لیاقت بودی! اگر روزی این را به تو گفتم اصلا تعجب نکن اما جدیداً من هم احساس تنفری غیر قابل باور به تو دارم. عزیزم این یکی نامه نیست ذهن خودم است که داخل آن غوطه ور هستم. ذهنی #برف‌های_روزگار #ملینا_مدیا...
  10. .Melina.

    کامل شده برف‌های روزگار | ملینا نامور

    ...زندگی‌مان شد توده‌ی بزرگی از برف‌های روزگار و ما بین سردی آنها یخ زدیم؛ و اول قلب‌هایمان بودند که به یخ درامدند. تنها نصیحتی که دارم این است که اگر در اینده دختر‌دار شدی یادت باشد، به او بگویی که راحت اعتماد نکند و گول حرف‌های رنگارنگشان را نخورد تا او هم #برف‌های_روزگار #ملینا_مدیا...
بالا