Usage for hash tag: غوغای_سرنوشت

ساعت تک رمان

  1. عسل کورکور

    درحال تایپ رمان غوغای سرنوشت | عسل کورکور کاربرانجمن تک رمان

    ...اون صدای بلندش غرشی کرد و به سرعت راه افتاد. حین گذر از قرارگاه سیزی میلی رو نگه داشتم. این دختر آخر من رو دق می‌داد. وارد قرارگاه شدم و داد زدم. - سیزی دختر بیا ببینمت. خودش رو نشون داد اما سمتم نیومد. کوسه‌ی گنده قهر کرده بود. به سمتش رفتم. #غوغای_سرنوشت #عسل_کورکور #هانی_کا #انجمن_تک_رمان
  2. عسل کورکور

    درحال تایپ رمان غوغای سرنوشت | عسل کورکور کاربرانجمن تک رمان

    ...می‌کنی؟ خونسرد بیخیال گفتم: - دریا خونه‌ی من! حالا تعجب در نگاه تک‌تک خانه می‌کند. دخترکی با کنجکاوی و شوقی که سعی دارد مخفی‌اش کند می‌پرسد: - پری دریایی هستی؟ سری تکون دادم. که در جواب دست جلوی دهانش قرار می‌دهد و ناباور ل*ب زد: - وای خدای من! #غوغای_سرنوشت #عسل_کورکور #هانی_کا...
  3. عسل کورکور

    درحال تایپ رمان غوغای سرنوشت | عسل کورکور کاربرانجمن تک رمان

    ...به اجبار و زور کنار خودم‌ نگه دارم چرا که غرورم این اجازه رو نمی‌داد. پس روی دو پا ایستادم. میلی که می‌دونست باید چیکار کنه یه دفعه زیر پام رو خالی کرد و همین‌که تا نصف بیشتر زیر آب فرو رفتم با یه حرکت سریع من رو به روی عرشه کاپیتان بک فرستاد. #غوغای_سرنوشت #عسل_کورکور #هانی_کا...
  4. عسل کورکور

    درحال تایپ رمان غوغای سرنوشت | عسل کورکور کاربرانجمن تک رمان

    ...مشکی و موهای قهوه‌ای روشن که با برخورد نور به قطرات آبی که حکم منشور رو براش داشت. به روشنایی‌اش جلویی زیبایی عطا می‌کرد... ل*ب‌های کوچیک و بینی متناسب... مژه‌های نسبتاً بلندی که چشم‌های کوچیکش رو دربر گرفته. خدای من این دختر فوق العاده بود. #غوغای_سرنوشت #عسل_کورکور #هانی_کا #انجمن_تک_رمان
  5. عسل کورکور

    درحال تایپ رمان غوغای سرنوشت | عسل کورکور کاربرانجمن تک رمان

    ...تموم. واقعاً کارم تموم... بالا اومدم دوباره... آب دهنم رو قورت دادم و آهسته زیر ل*ب شروع کردم به خوندن اون چهار خط عربی. - اَشهداَنَّ لا اِلاَ اِله الله... . به بقیه‌ش نرسیدم. آب اون‌قدر وارد بدنم شد که چشم‌هام‌ بسته شد. فرشته‌ی مرگم رو دیدم. #غوغای_سرنوشت #عسل_کورکور #هانی_کا #انجمن_تک_رمان
  6. عسل کورکور

    درحال تایپ رمان غوغای سرنوشت | عسل کورکور کاربرانجمن تک رمان

    ...گفتنش حناق شد... بغض شد توی گلوم... چنگ شد دور قلبم! انگار که یکی قلبم رو توی مشتش گرفت و محکم می‌فشرد. فضای مجازی و اون آشفته بازار یادم رفت. د*اغ دلم تازه شد با آوردن اسم الی! اصلاً الی کیه؟ نامزدش؟ زنش؟ دوست دخترش؟ اصلاً من کیم؟ کیش میشم؟ #غوغای_سرنوشت #عسل_کورکور #هانی_کا #انجمن_تک‌_رمان
  7. عسل کورکور

    درحال تایپ رمان غوغای سرنوشت | عسل کورکور کاربرانجمن تک رمان

    ...سال تلاش کردم حالا داره زیر سوال میره؟ یه روزِ داره همه‌چی به باد میره؟ اصلا متوجه این نشدم‌ که کی اشک‌هام جاری شد. خدایا آخه مگه من چیکار کردم؟ چرا الان که دیگه فقط چند روز تا مسابقات مونده باید این‌طور بشه؟ گوشی از دستم سر خورد. کنارم افتاد. #غوغای_سرنوشت #عسل_کورکور #هانی_کا...
  8. عسل کورکور

    درحال تایپ رمان غوغای سرنوشت | عسل کورکور کاربرانجمن تک رمان

    ...راجب این مطالب دارید ما گوش می‌کنیم فقط قانع کننده باشه. و این‌که دلیل سفر بی‌موقعه‌اتون حتما ذکر بشه چرا الانی که باید تهران باشید و برای رفتن با ژاپن خودتون رو آماده کنید. سفر هستید؟ اون هم سفری که مشخص نیست کجاست؟ حتی هماهنگی هم نشده؟ #غوغای_سرنوشت #عسل_کورکور #هانی_کا #انجمن_تک‌_رمان
  9. عسل کورکور

    درحال تایپ رمان غوغای سرنوشت | عسل کورکور کاربرانجمن تک رمان

    ...و دست مشت شده‌اش، فک سخت شده‌اش، گر*دن سرخش تناقض زیادی داره. انگار که واسش مهم نیست. آدم‌ها عادت دارن قضاوت کنن؟ نشنیده فقط قضاوت کنن؟ چی بهشون می‌رسه از قضاوت بی‌جا؟ به جز یه مشت حرف پوچ که زندگی بقیه رو خ*را*ب می‌کنه! واقعاً ارزش داره؟ نه! #غوغای_سرنوشت #عسل_کورکور #هانی_کا #انجمن_تک‌_رمان
  10. عسل کورکور

    درحال تایپ رمان غوغای سرنوشت | عسل کورکور کاربرانجمن تک رمان

    ...چون یه بیماری چیزی داشت. منم چون بهش پا نمیدم به قولی حریص شده واسه یه روز داشتنم. اخلاق خشنی داره اخلاقی که وقتی به مشاوره‌م گفتم گفت که یه نوع اختلال عصبی که توی ر*اب*طه ممکنه خشن باشه... دست بزن داشته باشه. کلی جواب‌های دیگه که تنم دو لرزوند. #غوغای_سرنوشت #عسل_کورکور #هانی_کا...
بالا