#زهم_زردآلو
#پارت۳
تند او را پاییدم. کمی استرس داشت؛ اما انگار آنقدرها هم نگران سمیرا نبود؛ انگار فقط گیج شده بود. سمیرا، بار اولش نبود که به دست آس اسیر میشد. بیشک، مهشاد را به خانهام فرستاده بود، برای یک چیز. جمعش کنم، حال نزارش را و دستور بدهم که چه کند. مهشاد وقتی که سمیرا، تنها دوستش بعد...